رودهای بیمار و دریاچههای سوخته
پنجشنبه, 1390-11-27 19:56
نسخه قابل چاپ
جلال ایجادی*
جلال ایجادی - اجتماعی که از منابع طبیعی و زیستبوم خود پشتیبانی و نگهداری نکند، نابودی خود را تدارک میبیند. زندگی انسانی در پیوند تنگاتنگ با طبیعت و تمامی منابع آن قرارداشته وهرگونه آسیب به طبیعت به ناگزیر ضربه به زندگی انسانی است.
ایران ما زیر فشار جمهوری اسلامی از بسیاری از استعدادهای انسانی و منابع طبیعی خود محروم شده است وروند تخریبی زیستبوم کشور ما به طرز دردناکی جریان دارد. برخلاف دیدگاههای مولدگرا در اپوزیسیون ایران امر زیستبوم، فرعی و جانبی نیست، بلکه اساسی و بنیادی است و ویرانگری کنونی جبرانناپذیر است. جمهوری اسلامی براساس بینش ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی خود در برابر حفظ و نگهداری محیط زیست است. هستی و ادامه این نظام سیاسی پیوسته با تخریب محیط زیست همراه بوده است. یکی از موارد خرابکاری در این زمینه وضع نابهسامان رودها و دریاچههاست.
خشکسالی در جهان و تشدید گرمایش زمین تاثیرات منفی روی مناطق مرطوب و آبها دارد و ایران از اثرات منفی آن به دور نیست. ایران کشور پرباران نیست. سالانه نزدیک به ۴۱۳ میلیارد متر مکعب در ایران بارندگی میشود که ۲۹۰ میلیارد مترمکعب آن تبخیر میشود و به هدر میرود. میزان بارندگی در ایران به عنوان یک کشور خشک و نیمهخشک، ۲۵۰ میلیمتر و این میزان یک سوم متوسط جهانی یعنی ۸۵۰ میلیمتر است. حال در هنگامی که اینهمه آب هدر میرود و سیستم بهینهسازی مصرف موجود نیست و بهطور عمده شبکه آبرسانی مدرن و شیوههای مدیریتی مدرن وجود ندارد، آنچه اجرا میشود فاجعهبار است. در ایران استفاده تولیدی و صنعتی و شهری آب ناهنجار و مدیریت منابع آبی ناشایسته و نابخردانه است، واین امر به ناگزیر بحرانهای اکولوژیکی آب را به وخامت بیشتری میکشاند. در کشور ما از دید کارشناسانه عامل اصلی بحران، سیاستهای حکومتی و دستگاههای دولتی است.
در بسیاری از کشورها مدیریت درست منابع طبیعی، بحران ناشی از عوامل طبیعی را به طور وسیع مهار کرده است، در حالیکه بنا بر گزارش سازمان ملل، ایران یکی از کشورهایی است که منابع طبیعی و آبی خود را به سرعت از دست میدهد. به این لحاظ پیش گرفتن شیوههای درست در مدیریت آب یک امر اساسی است. این مدیریت با سازماندهی تازه تقسیم آب و تشخیص متناسب محصولا ت با زمینشناسی و جغرافیای محل تولید میتواند به برنامهریزی بپردازد. این برنامهریزی باید با اتکا بر روش علمی، مصرف بیهوده آب را کم کند و از هدر دادن آن به شدت جلوگیری کند. به عنوان نمونه کاشتن برنج در اصفهان یک انتخاب درست نیست، حال آنکه بهترین شرایط برای این محصول در شمال ایران است و یا مسئله دیگر اینکه ایران، بیش از هشت میلیون هکتار مزارع آبی دارد و مصرفکنندگان بخش کشاورزی، از شبکههای نیمه مدرن و بخصوص سنتی برای آبیاری استفاده میکنند. مدیریت آب در ایران بحرانزاست. در این نوشته نگاهی به وضع برخی رودها و دریاچهها میاندازیم تا ابعاد بحران و سیاستها وشیوههای موجود را بهتر درک کنیم.
دریاچههای سوخته
دریاچه ارومیه در جدال میان مرگ و زندگی است. تشدید بحران اکولوژیکی و حیاتی دریاچه ارومیه واقدامات آگاهانه جمهوری اسلامی در جهت خشک کردن آن، یکی از حادترین ویرانگریهای زیستمحیطی در ایران است. ساخت ۳۵ سد روی ۲۱ رودخانه مشربکننده دریاچه ارومیه نقش مهمی بر خشک شدن دریاچه ارومیه داشته است. هماکنون با سدسازی نزدیک به ۵۰ میلیارد مترمکعب آب از دریاچه ارومیه گرفته شده که این کار سبب خشک شدن حدود سه هزار کیلومتر مربع شده است. مقامات دولتی با ساختن بیرویه سدهای متعدد و چاههای عمیق و ایجاد جاده میانگذر روی دریاچه و آلوده کردن آن با پسابهای صنعتی، مرگ دریاچه را برنامه ریزی کردهاند.
در سال ۱۳۸۹بیش از دویست هزار هکتار از محدوده طبیعی دریاچه ارومیه به نمکزار تبدیل شد. با توجه به روند وخیم کنونی اگر اقدام جدی و فوری صورت نگیرد تا چندسال دیگر این دریاچه از بین خواهد رفت. در ۱۳ سال گذشته بیش از ۳۰ طرح کشوری و استانی برای حل بحران دریاچه ارومیه به تصویب رسید، اما هیچ کدام اجرا نشد. سیاست فریب و قصد تبلیغاتی و ناتوانی مدیریتی حکومت نمیتوانست به اقدام عملی بهینهسازی منجر شود و در نتیجه دریاچه ارومیه در راه مرگ تدریجی جلو رفت و هماکنون با شش متر کاهش عمق آب مواجه شده است. آنچه مسلم است، این دریاچه زیبای کشورمان تا مرگ قطعی فاصله چندانی ندارد. خشک شدن این دریاچه علاوه بر این که یک فاجعه تمام عیار زیستمحیطی است، یک بحران انسانی، اجتماعی و اقتصادی هم به دنبال خواهد داشت، چراکه باعث نابودی دامداری و کشاورزی و گردشگری در استانهای پیرامون خود خواهد شد. (در نوشته دیگری به نام "بررسی بحران اکولوژیکی دریاچه ارومیه"، این بحران را به طور مفصل توضیح دادهام.)
دریاچه هامون خشک شد دریاچه ارومیه روی به خشکی است
دریاچه هامون، سومین دریاچه بزرگ ایران پس از دریاچه مازندران خزر و دریاچه ارومیه است. دریاچه هامون وابسته به رودخانه هیرمند در افغانستان است و اکنون چندین سال است که دیگر آب هیرمند به این دریاچه سرازیر نمیشود. در گذشتههای دور دریاچه هامون، دریاچهای بزرگ و پرآب بوده است. پس از خشکسالیها و تقسیمبندیهای کشورها و نرسیدن آب به مرزهای ایران به مرور قسمتهای وسیعی از آن خشک شده و اکنون به چهار دریاچه مجزا تقسیم شده است: دریاچه هامون صابری یا سیستان، دریاچه هامون پوزک ایران، دریاچه هامون هیرمند و دریاچه هامون پوزک افغانستان که بخش کوچکی از آن نیز در ایران واقع شده است. دولت افغانستان، سالها پیش سدی به نام کجکی روی رودخانه هیرمند احداث کرده است که موجب تشدید بحران شد. رودهای مرزی میان کشورها پیوسته منبع تشنج و اختلاف هستند وبه این خاطر مسئولان کشوری باید به طرز فعال برای حل اختلاف و تامین امکانات زیست محیطی بکوشند. دولت ایران بیتوجه به این فاجعه، هیچگونه اقدام جدی برای مذاکره و تنظیم راههای آبی نکرده است.
رعایت نکردن حق آب ایران و قطع جریان آب رود هیرمند از سوی افغانستان باعث خشک شدن دریاچه هامون در حوزه آبریز منطقه سیستان شده است. امروز دریاچه هامون و تالاب آن با یک فاجعه زیستمحیطی مواجه است. حیات سیستان در گرو جاری بودن هیرمند و زنده بودن هامون است و هامون همچون قلبی است که تا کوچکترین گزندی در آن ایجاد میشود سایر بخشهای دیگر را نیز با بحران مواجهه میسازد. متاسفانه هیچگونه مدیریت یکپارچه درباره دریاچه هامون به منظور حفظ منابع آن و تامین نیروی انسانی برای نگهداری از آن وجود ندارد و دولت ازهرگونه تلاش برای حفظ این اکوسیستم دور است.
سرزمین سیستان به دلیل شرایط خاص اقلیمی و جغرافیایی در مسیر بادهای موسمی قرار دارد و این امر به دنبال خشکسالی دریاچه هامون و خیزش ریزگردها و توفانهای شنی شرایط بحرانی در منطقه ایجاد کرده است. اوضاع دامداران و صنایع دستی نیزبه مخاطره افتاده است. تخریب پوشش گیاهی، آتشسوزیها، کمبود نیروی ماهر، نبود سیستم آبرسانی، فقدان بودجه و بیکفایتی حکومتگران، به خطرات اکولوژیکی این منطقه ابعاد گستردهای داده است.
دریاچه بختگان که در استان فارس است در سال ۱۳۴۷ به عنوان منطقه حفاظت شده اعلام شد، ولی اکنون این دریاچه در حال خشکی کامل است. استفادههای متعددی در بالادست تالاب برای آب آشامیدنی شیراز و روستاهای متعدد و همچنین استفاده از آب برای اراضی کشاورزی و صنعت رمق دریاچه را گرفت و در پی این بهرهبرداریها به طور طبیعی چیز دیگری برای ورود به تالاب باقی نمیماند. منشاء دریاچه بختگان رودخانه کوچک "سیوند" در درهای به همین نام است که تنگه بلاغی نیز خوانده میشود. سیوند نام روستایی بزرگ و خوش آب و هوا در مسیر راه شیراز به اصفهان در میانه راه تخت جمشید به پاسارگاد است و سیلاب رود سیوند در انتهای مسیر خود به رود "کر" میپیوندد و از آن جا به دریاچه بختگان میریزد. دولت اسلامی ایران در حال حاضر سدی را به روی این رودخانه احداث کرده که از نظرطرفداران محیط زیست حیات دریاچه بختگان را به طور جدی تهدید کرده و به علاوه خطر مهلکی برای تمامی آثار باستانی نزدیک آن به شمار میآید.
بختگان در زمانهای گوناگون گرفتار خشکسالی شده و دوباره همراه با بارش باران، پر آب و سبز و جایی خوب برای زندگی گونههای گوناگون جانوری وگیاهی شده است. آخرین بار در سال ۱۳۷۰ خشکید که دوباره با بارش باران تر و تازه شد. از سال ۱۳۷۸ با دستاندازیهای دولت و به ویژه وزارت نیرو خشکسالی شروع شده است و در پایان، بابستن حق آبه آن و با مرگ بیش از سههزار و ۸۰۰ فلامینگوبحران تشدید شد. تا سال ۱۳۸۴، سازمان محیط زیست از پذیرفتن تخمگذاری فلامینگوها در بختگان سر باز میزد که یکبار با تلاش مردم، ادارههای محیط زیست استهبان و نیریز تخمگذاری فلامینگوها را پذیرفتند. اکنون در بخش بسیار وسیع خشک شده بختگان دیگر از پرندگان خبری نیست، زیرا متاسفانه این بخشها به میدانی برای تمرین و ویراژ موتورسواران و "تیک آف" کردن اتومبیلها تبدیل شده است. دریاچه بختگان، زیستگاه زمستانی پرندگانی بود که از روسیه و دشتهای سیبری به ایران مهاجرت میکردند. امروز فلامینگوها بختگان را ترک میکنند، زیرا بحران و بیتوجهی مسئولان دولتی خشکی دریاچه را گسترش داده است. خشک شدن دریاچه بختگان اثرات مخرب زیادی روی مزارع، باغات وهمچنین سلامتی شهروندان و زیستمندان داشته است، به گونهای که برخی از مردم به بیماریهای پوستی یا حتی تنفسی مبتلا شدهاند.
دریاچه پریشان که در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی کازرون قرارداشت و به وسعت ۴۳ کیلومتر مربع بود و بزرگترین و زیباترین دریاچه آب شیرین داخلی کشور محسوب میشد، به دنبال کمی بارش و عدم مدیریت درست منابع آبی و مصرف ناهنجار و بیرویه آب، سوزاندن بخش بزرگی از نیزارهای اطرافش به علت عملیات راهسازی و ایجاد سد و خشکسالیهای اخیر کمکم خشک شد و بالاخره در سال ۱۳۹۰ بیش از ۹۰ درصد از توان انباشت آب خود را از دست داد. دریاچه پریشان دیگر پریشان نیست بلکه دریاچه سوخته است. دریاچه خشک شده "پریشان" به عنوان تالاب بینالمللی ثبت شده بود و در تقسیمبندی مناطق جزو منطقه حفاظت شده محسوب میشد.
|
|
دریاچه پریشان سوخته امروز دریاچه پریشان دیروز
تالاب انزلی باوسعت ۲۰۰ کیلومترمربع مانند تصفیه خانه آب دریای خزر است. ۲۷ رودخانه مهم گیلان به این تالاب سرازیر میشوند که از مهمترین آنها رودخانه بهمبر، ماسوله رودخانه، قلعه رودخانه پسیخان، پیربازار و شیجان رود است. این رودها با آب شیرین خود سدی در برابر آب شور دریای خزر به وجود آوردهاند. این تالاب با بیش از ۱۰۰ گونه پرنده، ۵۰ گونه ماهی، صدهاگونه موجودات گیاهی، جانوری و میکروسکوپی و دهها گونه گیاهی، اکوسیستم کم نظیری دارد.
تالاب انزلی از سال ۱۳۵۴ جزو تالابهای بینالمللی تحت حفاظت شد و مهمترین منبع تولید ماهیان خاویاری و استخوانی دریای خزراست. دریای خزر و به ویژه بندر انزلی یکی از مهمترین مناطق زیستگاهی پرندگان آبزی مهاجر است و هر ساله در این مسیر پرواز بیش از ۱۰ تا ۱۲ میلیون اردک، لک لک، غاز، قو و سایر پرندگان به مهاجرت میپردازند. آبگیرهای حاشیه آن از مهمترین مناطقی است که میتواند بهترین شرایط را برای گذران زمستان پرندگان مهاجر فراهم سازد. تالاب انزلی یک مخزن آب لب شور با عمق کم به شمار میرود. فضای گسترده آبی و گیاهی زنده تالاب محیط مناسبی را برای تخمگذاری انواع ماهیان فراهم ساخته و وجود متنوع گونه ماهی در این تالاب آن را به زایشگاه دریای خزر تبدیل کرده است.
در گذشته تالاب بینالمللی انزلی در استان گیلان دارای ۱۲ متر عمق بود و هم اکنون از جلبک خفهکننده آزولا انباشته شده و آبهایش آلوده و به شدت کاهش یافته است. نیزارهای تالاب به طور وسیع صدمه دیدهاند، انگلهای تالاب بسیار زیاد شده و میزان آبزیان و بچه ماهیها به سرعت کم شده است. رفت و آمد قایقهای موتوری، آلوده شدن آب به روغن سنگین و گازوئیل و مواد شیمیایی سمی، صید بیرویه در زمان تخمریزی ماهیها، آلودگیهای ناشی از مصرف سموم گیاهی و کود شیمیایی در مزارع اطراف تالاب و ساخت اسکله در محل تلاقی دریا با تالاب، رفت وآمد ماهیها را برای تخمریزی به تالاب کاهش داده و امکان تولید مثل به مراتب دشوار و محدود شده است.
وضعیت بحرانی تالاب انزلی اتفاقی نیست بلکه نتیجه بیتوجهیها و بیلیاقتیها است. ساختن استخر پرورش ماهی در پیرامون تالاب و تغییر ویژگی فیزیکی و شیمیایی آب، بیتوجهی به ظرفیت تالاب در پذیرش گردشگری همزمان، افزایش میزان فلزات سنگین و بخصوص سرب در آب و رسوبات تالاب، پمپاژ آب به بالادست تالاب به منظور آبیاری اراضی کشاورزی، احـــداث کــومههای شکار، تجمع مقادیر زیادی از زبالههای غیر قابل تجزیه در تالاب که از طریق رودخانههای منتهی به تالاب و بازدیدکنندگان از تالاب وارد آن میشود، نبود لایروبی لازم و نیز رهاسازی فاضلابهای صنعتی، خانگی و بیمارستانی چند شهرستان استان گیلان به تالاب انزلی وغیره منجر به تخریب بخشهای بزرگی از تالاب و برهم خوردن تعادل اکوسیستمی آن شده است.
روشن است که اینگونه اقدامات نابودکننده قابل کنترل هستند و با مدیریت درست و سختگیریهای قانونی و روشهای آموزشی میتوان از آنها جلوگیری کرد ودر نگهداری این زیستبوم تلاش ورزید، ولی در واقع سازمانهای دولتی که در این منطقه هستند فاقد کارآرایی هستند و در نتیجه عوامل تخریب گسترش مییابند.
یک نمونه دیگر رودخانه "زرجوب" است. این رود که به تالاب انزلی میریزد در مسیر حرکت خود پذیرای فاضلاب ۱۰ بیمارستان، ۵۲ گرمابه و پساب صنعتی ۳۸ بنگاه تولیدی و پسابهای مسموم اراضی کشاورزی است. به علاوه شش شهر، پنج بخش و ۱۸ دهستان و بیش از ۳۰۰ روستا در حوزه این رودخانه قرار دارد. بخشی از پساب صنعتی کارخانههای حوزه و تمامی فاضلابهای شهری و روستایی بدون تصفیه به رودخانه تخلیه و باعث آلودگی شدید این رودخانه میشود. این امر مرگ و میر وسیع آبزیان رودخانه و تالاب انزلی را درپی داشته و شیوع یکسری بیماری برای انسانها را بهبار آورده است.
بهطور خلاصه میتوان گفت پنج شناسهٔ اصلی، توان زیستپالایی تالاب انزلی را تهدید میکنند. آنها عبارتند از افزایش رسوب واردشده به تالاب، افزایش پسابهای سمی صنعتی تخلیه شده در تالاب، تغییر کاربری اراضی و تبدیل بخشی از اراضی کنار تالاب به زمینهای کشاورزی، جادهسازی و رشد بیرویه ساختمان. تالاب انزلی که از اکوسیستمهای ثبت شده جهانی ایران است و تاثیر عمدهای روی آب و هوای محلی، زیست پرندگان، آبزیان و اقتصاد مردم حاشیهنشین دارد، اکنون با آلودگی زیست محیطی سخت بیمار است.
مرگ پرندگان با آلودگی بندر انزلی تالاب انزلی با زبالهها و پسابها
دریاچه کافتر در بخش مرکزی شهرستان اقلید در شمال استان فارس قرار داشت و درازای آن ۲۴ کیلومتر و پهنای آن شش کیلومتر بود. کافتر یکی از دریاچههای آب شیرین استان فارس، از زیستگاههای بسیار ارزشمند پرندگان مهاجر محسوب میشد و مکان مناسب پرورش ماهیهای کپور و آمور به شمار میرفت. وجود چشمهسارها و قنوات متعدد علاوه بر ایجاد مناظر زیبا و دیدنی، زمینه مساعدی برای پرورش ماهی قزلآلا فراهم کرده بود. پیش از بحران اکولوژیکی و خشکسالی سالانه حدود یک هزار تن ماهی کپور از دریاچه صید میشد. این دریاچه امکانات شغلی فراوانی به وجود آورده بود وآب مورد نیاز همه کشاورزان بومی را تامین میکرد. به طور مسلم یکی از دلایل بحران کمبود بارش است، ولی در ۱۵ سال گذشته به دلیل استفاده بیرویه آب و همچنین توسعه کشاورزی در بالادست خسارات جبران ناپذیری به کافتر وارد شد واین دریاچه آخرین نفسهایش را بعداز چهار سال کشید و نابود شد. اگر در گذشته روی دریاچه مدیریت و کارشناسی صورت میگرفت و سپس درباره آبرسانی و برداشت آب اقدام درست میشد، هم اکنون شرایط دریاچه کافتر اینگونه نبود که به محلی برای اتومبیلرانی تبدیل شود.
|
تالاب هور العظیم در بحران است دریاچه کافتر سوخت
دریاچه طشک با وسعت تقریبی ۸۰۰ کیلومترمربع در شمال باختری دریاچه بختگان و ۱۶۰ کیلومتری خاور شیراز قرار دارد. تعدادی جزیره و شبه جزیره کوچک و بزرگ از جنس رادیولاریت، سنگهای پلاژیک و آهکهای سروک در این دریاچه وجود دارند که مهمترین آنها جزایر نرگس و گنبان است که مساحت آنها تابع شرایط بارندگی سالانه است. یکی از جزایر دریاچه طشک جزیره پلیکانهاست که در گذشته محل لانهسازی پرندگان مختلف بوده است. در واقع ۹۵ درصد این دریاچه به دلیل خشکسالیهای اخیر خشک شده و تنها چشمه گمبان که در اطراف آن واقع شده و در گذشته تا حدودی آب دریاچه را تامین میکرده است، آب دارد. برداشتهای بیرویه آب و عدم مدیریت درست و فقدان بودجه و نیروی کار کارشناس این دریاچه را با مشکل بحران حیاتی روبهرو ساخته است.
تالاب هورالعظیم یا هورالهویزه یکی از بزرگترین تالابهای داخلی ایران به شمار میرود که در استان خوزستان، شهرستان دشت آزادگان و هویزه قرار دارد و بخشی از آن در کشور عراق است. این تالاب حدود 118 هزار هکتار میباشد که هم اکنون میزان خشکیهایش بر میزان آب درون تالاب پیشی گرفته است. تالاب هورالعظیم از سه رودخانه دجله، فرات و کرخه تغذیه میشود. در فصل پاییز سه دسته از پرندگان مهاجر شامل پرندگان زمستانگذر، پرندگان بومی و پرندگان جوجهآور به تالابهای خوزستان ازجمله تالاب هورالعظیم مهاجرت میکنند.
پرندگان زمستان گذر از کشورهایی نظیر آسیای میانه، روسیه و سیبری به تالابهای خوزستان مهاجرت میکنند و پس از گذراندن پاییز و زمستان در خوزستان، اوایل فصل بهار دوباره به زیستگاه خود بازمیگردند. جانورانی که در این تالاب زیاد یافت میشوند عبارتند از: شغال، روباه، شیر، گربه جنگلی، سمور آبی، گراز، روباه و غیره. این تنها تالابی است که بر اساس بررسیهای کارشناسانه زیستبومی از ۱۰۰ نمره، نمره ۱۰۰ را کسب کرده و هیج تالابی تاکنون چنین نمرهای را به دست نیاورده است. باید اشاره کرد که بیشترین تعداد پرندههای در معرض خطر، در این تالاب بسر میبرند ودر عین حال این تالاب از نظر حجم و انواع پرنده یکی از غنیترین اکوسیستمهای جهانی است.
در اوایل سال ۱۳۸۷ کمیسیون اقتصاد دولت با واگذاری بیش از هفتهزار هکتار از اراضی محدوده تالاب هورالعظیم به وزارت نفت جهت کشف واستخراج نفت موافقت کرد. این در حالی است که به موجب ماده ۱۶ قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست تمامی عرصههای تالابی کشور به نمایندگی از دولت در اختیار سازمان حفاظت محیط زیست قرار گرفته است و این سازمان نیز حق واگذاری آنها را ندارد. بنابراین اگر قرار بود مصوبه دولت مبتنی بر قوانین زیستمحیطی باشد، بنابراین طبق ماده ۱۶ نباید هیچگونه واگذاری صورت میگرفت. از این رو به نظر میرسد این مصوبه نه تنها، بر طبق مقررات و قوانین زیستمحیطی حکومت نیست، بلکه نقض آشکار ماده ۱۶ قانون حفاظت و بهسازی محیطزیست و نیز اصل ۵۰ قانون اساسی همین نظام است.
پس از این کلاهبرداری قانونی در طرح توسعه میدان نفتی آزادگان که در ۸۰ کیلومتری غرب اهواز در حاشیه مرز ایران و عراق واقع شده است، حفاری ۲۶۷ حلقه چاه در دستور کار قرار گرفت. بر اساس برنامهریزی انجام شده نزدیک به ۵۰ حلقه از این چاهها در هورالعظیم، بزرگترین تالاب خاورمیانه، حفاری میشوند که بنا بر گزارشهای منتشر شده تاکنون هفت حلقه از آنها حفر شدهاند.
اعلام موافقت دولت با واگذاری بیش از هفتهزارهکتار از زمینهای هورالعظیم به صنایع پتروشیمی ونفت در حالی صورت گرفت که حوادث ناگوار وپیامدهای نابودی این تالاب از دیرباز از جانب فعالان محیط زیست مطرح شده است. اضافه بر این برنامه محیط زیست سازمان ملل چند سالی است که نسبت به پیامدهای نابودی این تالاب هشدار میدهد،اما ایران و عراق که هورالعظیم در مرز مشترک آنها واقع شده است کوچکترین توجهی به این هشدارها نکردهاند. سازمان ملل بارها هشدار دادهکه در جنوب غربی ایران فاجعهای در مقیاس دریاچه آرال و جنگلهای آمازون که بزرگترین فجایع زیست محیطی تاریخ هستند در حال وقوع است. کجاست گوش شنوای این حکومتگران حریص پول نفت؟ چپاول ثروتهای مردم ایران و نابودی محیط زیست ایران تنهاقانون این نظام دینی است.
رودهای بیمار و آلوده
زاینده رود در اصفهان خاموش است. بحران زایندهرود و متوقف کردن آب در بخش شرقی این رودخانه، از اصفهان تا تالاب گاوخونی خطرناکترین رویداد زیستبومی در مرکز ایران است. این بحران نه نتیجه خشکسالی طبیعی بلکه قبل از هرچیز ناشی از تصمیمات سیاسی و اداری هیئت حاکمه است. در دورانی که فشار کمی باران وجود دارد دولت اسلامی تصمیم گرفت تا آب را به چهار محال و بختیاری جهت نیازهای اقتصادی پرمصرف بکشاند وآب مورد نیاز کارخانههای بزرگ پرمصرف را در اولویت قراردهد و بدینترتیب تمام مسیر را تا گاوخونی از آب محروم کند. این تصمیم نابخردانه، اصفهان و سی وسه پل را از آب محروم و کشاورزان بیشماری را بیخانمان کرد و آب و هوای محیط طبیعی و زندگی پرندگان و جانوران این منطقه را نابسامان ساخت.
تالاب گاوخونی یک تالاب بینالمللی بود که ۴۷۰ کیلومتر طول آن بود و به ثبت جهانی رسیده بود، اما امروز دیگر بهخاطر خشکی زایندهرود وجود ندارد و بسیاری تالابهای دیگر نیز هستند که امروز به خاطر سدسازی از بین رفتهاند. زمانی که زایندهرود در اصفهان تا گاوخونی آب داشت آسیبهایی چون آلوده بودن آب و ساختمانسازیهای ناهنجار این رود را مورد هجوم قرارداده بود و امروز به دلیل فقدان کارشناسی و عدم توجه به منافع عمومی، در بخش بزرگی آب خشک شده و زندگی اقتصادی و اجتماعی و زیستبومی آشفته شده است.
تاکنون نزدیک به ۵۰۰ هزار اصله درخت از فضای سبز اصفهان، به دلیل خشکسالیهای مکرر، خشکیدهاند و بیش از ۴۲۰ هزار اصله درخت در شرق اصفهان خشک شده است. کارشناسان محیط زیست معتقدند که مشکل زایندهرود در اثر سوءمدیریت در سالهای گذشته به وجود آمده است. از انتقال غیر اصولی آب زاینده رود به شهرها و استانهای دیگر، احداث غیر منطقی و طبیعت ستیزانه صنایع بزرگ در حاشیه رودخانه، عدم راندمان مناسب در صنایع کشاورزی استانهای چهارمحال بختیاری و اصفهان، کاشت محصولات کشاورزی نظیر برنج، نگاه استانی به زاینده رود و… همه و همه در خشک شدن پر آبترین رود فلات مرکزی ایران نقش داشته است. از خاطر نباید برد که زایندهرود در بخش غربی خود نیز آلوده و بیمار است.
بر پایه گزارش پایگاه خبری شهر الکترونیک ب عنوان نمونه روزانه هفت میلیون لیتر فاضلاب شهرک بهارستان به زایندهرود میریزد.(۱۹ بهمن ۱۹۹۰) نه تنها بخش کشاورزی، حجم بالایی از آب زایندهرود را مصرف کرده و در نتیجه اثر منفی قابل ملاحظهای بر اکوسیستم این رودخانه حیاتی دارد، بلکه از سوی دیگر اثرات پسابها از طریق تخلیه زهآبهای کشاورزی بر زاینده رود فاجعه بار است. میزان مصرف کودهای شیمیایی مختلف در اراضی آبخور زایندهرود بالغ بر صد هزار تن و مصرف سموم کشاورزی بالغ بر ۴۵۰ تن است.
زهآبهای کشاورزی حاوی املاح محلول، بقایای سموم دفع نباتی و علفکشها و بقایای کودهای شیمیایی به ویژه نیترات و مقداری عناصر سنگین است و تمامی این آلودگیها به زنجیره طبیعت و زندگی انسانی و حیوانی وارد میشود. اصفهان یکی از شهرهای مبتلا به بیماری ام.اس است. در توضیح این بیماری آنچه مهم است دو فاکتور مهم ژنتیک و عوامل محیطی در بروز بیماری نقش دارند. عوامل ژنتیکی گوناگون میتواند مستعد کننده فرد به بیماری ام. اس باشند، اما از طرف دیگر فاکتورهای محیطی همچون عفونتها بخصوص عفونتهای ویروسی، آلودگیهای صنعتی، مواد توکسیک داخلی و محیطی و استرسهای روحی و روانی نیز به عنوان عوامل مطرح در پیدایش ام. اس مورد بحث هستند.
بیماری ام.اس(M.S) در شهرهای صنعتی و در کنار کارخانههای آلودهکننده هوا و آب بسیار شایعتر است. این بیماری در اصفهان که آلودهترین شهر صنعتی ایران است و از نظر غلظت مواد توکسیک و خطرناک در آب، خاک و هوا رتبه بالایی را در کشور دارد بسیار گسترده و رایج است. این بیماری در شهرهایی که در حاشیه زایندهرود و مجاور کارخانجات آلوده کننده هستند، شیوع بیشتری دارد. (به نوشته "جمهوری اسلامی زایندهرود و تالاب گاوخونی رانابودکرد" رجوع کنید.)
رودخانه کارون که زمانی پرآبترین رود ایران بود امروز به سختی نفس میکشد. بحران رود کارون با ایجاد سدهای بزرگ گوناگون و مواد نفتی زبالهها اوج گرفت. این بحران در ادامه خود به نابودی ۶۳ آبادی به لحاظ آبگیری سد و ازبین رفتن هشت هزار شغل کشاورزان منطقه و نیز تخریب زیستنگاههای پرندگان و جانوران و تلف شدن یک میلیون از نخلهای پایاب این رودخانه در خرمشهر و اروندکنار در اثر شوری و خیز معکوس آب از خلیج فارس منجر شد.
به دنبال این سدسازیها استان خوزستان با کمبود بیش از چهار میلیارد مترمکعب آب مواجه است. تنها با آبگیری سد کارون سه تعداد ۶۳ آبادی شامل ۱۲۹۱ قطعه زمین کشاورزی و مسکونی به زیر آب رفت، تعداد ۳۵ روستاغرق شد و با به زیر آب رفتن زمینهای کشاورزی ۲۸ روستا، کشاورزان بسیاری قدرت تولید و مشاغل خود را از دست دادند و 15 هزار نفر مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند.
رود کارون مکانی برای رهاسازی بیرویه پسابهای صنعتی، شهری و کشاورزی شده است و بیش از۴۰ درصد فاضلاب شهری اهواز و فاضلابهای صنعتی و کشاورزی در بالا دست رودخانه به صورت مستقیم به آن وارد میشود. همچنین به دلیل کاهش میزان دبی رودخانه و بازگشت آب از سوی دریا، شوری آب کارون افزایش یافته و معضل آلودگی آب رودخانه را تشدید کرده است. متاسفانه اکوسیستم گیاهی و جانوری رودخانه کارون به دلیل آلودگی بیش از حد این رودخانه در حال نابودی است و برخی گونههای جانوری مانند گربه ماهی در حال انقراض هستند.
رودخانه کارون در گذر از خوزستان حدود ۷۰ درصد آب شرب استان را تامین میکند و این در حالی است که این رودخانه پذیرنده پسابهای شهری، کشاورزی و صنعتی استان است. دبیر انجمن کارشناسان محیط زیست اهواز گفت: " براساس آمار، سهم آلودگی کارون ناشی از فاضلابهای کشاورزی ۴۸ درصد، فاضلاب شهری ۲۶ درصد و فاضلاب صنعتی ۲۳ درصد است." (سایت مردم سالاری ۷/۷/۱۳۸۸)
در حال حاضر در هر گوشهای از کارون آلودگی صنعتی و زباله شهری و خانگی غوغا میکند و مدفوع خانگی و لاشه حیوانات در کارون شناور هستند. در کارون آلودگی میکروبی و آلودگی ناشی از فلزات سنگین (سرب، کادنیوم، سیانور و آرسنیک) سلامتی انسانها و آبزیان و جانوران را با خطرات جدی مواجه کرده است. اثرات آلودگیهای میکروبی سریع وآنی بوده و به شکل بیماریهای ویروسی و باکتریایی است. حال آنکه آلودگیهای ناشی از سموم دفع آفت و فلزات سنگین به خاطر تجمع تدریجی در بلندمدت به نسلهای آینده انتقال مییابد و برخی از آنها به رشد سرطان منجر خواهد شد.
کارون از آلودگیهای شیمیائی و نفتی برکنار نیست. شدت این آلودگی به قدری است که گاه به صورت لکههای نفتی بزرگ حدود دو تا سه مترمربع روی رودخانه کارون دیده میشود. به علاوه بررسیها نشان میدهد که این آلودگی نیز ناشی از مازوت است که برای شستوشوی توربینها استفاده میشود. به عنوان نمونه نیروگاه دولتی برق اهواز "رامین" از این ماده برای شستوشوی اسیدی توربینهای خود استفاده میکند و سپس مواد زائد را به رودخانه کارون سرازیر میکند. درسایت اینترنتی این شرکت دولتی چنین آمده است: "نیروگاه رامین افتخارصنعت برق کشور و یک دانشگاه فنی تخصصی است." همین شرکت "افتخار آفرین" جمهوری اسلامی در حال نابودی محیط زیست و مسموم کردن شهروندان ایرانی است.
|
|
فاضلابها به کشف رود میروند یکی از رودهایی که به کارون میریزد
کشف رود این رودخانه تاریخی خراسان که با طول ۲۹۰ کیلومتر مسیرش به پل خاتون سرخس میرسد شادابی گذشته خود را ازدست داده است وامروز کشف رود به یک رودخانه سرشار از فاضلاب و لجن و بوی گند و آلودگیهای سرطانزا و سبزیهای آلوده تبدیل شده است. فاضلاب صنعتی حاصل از فعالیتهای شهرک صنعتی توس از تصفیه خانه پرکندآباد، فاضلاب صنعتی بنگاههای آبکاری منطقه دهرود، صنایع پوست و چرم همتآباد و کارگاههای قالیشویی منطقه التیمور، فاضلاب خانگی تصفیهخانه اولنگ و پرکندآباد، زهآبهای کشاورزی حاوی سموم و کودهای شیمیایی و فاضلابهای تصفیه نشده مناطق مختلف مشهد از جمله آلودگیهایی است که در بستر این رود تخلیه میشوند. پانزده سال است که مسئولان جمهوری اسلامی و بوروکراسی دولتی همه این پدیدههای دلخراش را میشناسند، ولی در کنار بیکفایتی و فساد خود کوچکترین احساس مسئولیتی نسبت به نابودی زیست محیطی نشان نمیدهند.
سفید رود با تخلیه هزار و ۸۴۰ تن نیترات، فسفات و ۳۰۰ تن انواع حشرهکشها از آلودهترین رودخانههای ایران در سواحل خزر است که به تنهایی بیش از پنج درصد بار آلودگی تخلیه شده است از سموم شیمیایی کشاورزی را در سواحل شمالی به خود اختصاص میدهد. کارشناسان بر این باورند که افزایش آلایندههای نفتی، میکروبی و کشاورزی، تعادل زیستی رودخانه سفیدرود را که یکی از مهمترین آثار طبیعی ایران است به مخاطره انداخته است. تخلیه سالیانه یک هزار تن پساب صنعتی و خانگی و انواع زبالههای رهاشده روستایی و شهری، سفیدرود را به زبالهدانی تبدیل کرده است و با انتقال این آلودگیها به خزر، فاجعه زیست محیطی هر روز ابعاد گستردهتری میگیرد.
در حال حاضر اکوسیستم طبیعی سفیدرود دچار تغییرات زیادی شده که علاوه بر خطر نابودی کامل رودخانه و گونههای متنوع آبزیان موجود در آن، اقتصاد و معیشت هزاران انسانی را که در حاشیه رودخانه سفیدرود زندگی میکنند نیز به خطرانداخته است. بروز پدیدههایی همچون تودههای وسیع فیتوپلانکتونی که تبدیل به معضلی در دریای خزر شده و حیات آن را تهدید میکند، نشانگر میزان شدید آلودگی آبهای ورودی به این دریا است که حجم وسیعی از این آلودگی به سفید رود بازمیگردد. آلایندههایی که وارد آب رودخانه سفید رود میشوند سرشار از مواد آلی و غیر آلی هستند که معمولاً باعث افزایش جمعیت باکتریها و جلبکهای مزاحم میشوند که میتوانند تعادل زیستی را در اکوسیستمهای رودخانهای با خطر مواجه سازند.
افزایش باکتریها و جلبکها باعث افت شدید اکسیژن محلول در آب رودخانه سفیدرود شده و زمینه رشد موجودات بیهوازی را که گازهای سمی متان و هیدورژن سولفید تولید میکنند فراهم کرده است وعلاوه بر بوی تعفن شدید، مرگ این رودخانه را به همراه دارد. از سوی دیگر تجمع مواد آلاینده به ویژه عناصر سنگین در بدن آبزیان خصوصاً ماهیان بالغ، خطرات بسیار جدی برای انسان به همراه دارد و میتواند باعث بروز بیماریهای خطرناکی برای انسانها شود.
رودخانه سفیدرود با تامین ۸۰درصد آب استان از جمله منابع آبی مهم گیلان به شمار میرود که از خارج استان سرچشمه میگیرد و آلودگی آن به هشت استان دیگر نیز انتقال مییابد. با چنین وضعی روشن است که در این منطقه فاضلابهای شهری و روستایی و صنعتی مناسب ایجاد نشده است. بهعلاوه رسوبزدایی و اقدامات قانونی و آموزشی در دستور فعالیت رژیم قرار ندارد و بنابراین، ادامه آلودگی شیمیایی و میکروبی آب و نیز باقی ماندن فلزات مانند جیوه و کروم و سرب حیات زیستبومی را بهطور مداوم تخریب میکنند.(رجوع شود به خبرگزاری مهر در ۹/۷/۱۳۸۷)
|
فقدان پاکسازی وآلودگی رودها پساب کارخانهها به سفید رود میریزد
رودخانه ارس بزرگترین مرز رودخانهای بوده وبه طول ۴۷۵ کیلومتر است که مهمترین و پرآبترین رودخانه شمالی ایران در منطقه آذربایجان محسوب میشود. این رودخانه از غرب جلفا تا اصلاندوز مغان (استان اردبیل) در طول نوار مرزی ایران و جمهوری آذربایجان جریان دارد و از آناتولی ترکیه سرچشمه میگیرد و از مرز ترکیه- نخجوان جلفا و ارمنستان میگذرد و پس از گذر از مرز ایران به دریای خزر میریزد. آلودگی آبهای مرزی هم اکنون مهمترین بحرانی است که کشورهای همسایه را درگیر خود کرده است.(سایت صداقت ۱۶ مرداد ۱۳۸۹) وارد کردن زبالههای صنعتی یا خانگی در آب، ریختن فاضلاب صنعتی، خانگی و بیمارستانی در آب، آلودگی حرارتی آب که از طریق عملیات صنعتی در آب رودخانهها ایجاد میشود ازجمله معضلات این رودخانه است.
در حال حاضر، مشکلات ناشی از آلودگیهای وارد شده از کشورهای (ایران، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان) واقع در حوزه رودخانه از مهمترین چالشهای موجود در رودخانه ارس است و به تازگی حفاری معدن مس سونگون باعث آلودگی رودهای منتهی به ارس شده است. آلودگی اصلی آب در منطقه "شیخلی-۲" به مس و فلزات دیگر تا شش درجه است. در مناطق "آغستافا چای" میزان آلودگی آن تا هفت درجه بوده است. در انبارهای آب مناطق "آغستافا چای" آلودگی به مس شش درجه از حد استاندارد بیشتر است. میزان آلودگی آب رودخانه ارس در منطقه "بهرام تپه" به مس سه درجه و آلودگی آن به سایر فلزات دو درجه بوده است. در این منطقه میزان آلودگی به محصولات نفتی نیز بیش از اندازه است. نفوذ این آلایندههای شیمیایی و صنعتی به ارس نه تنها سلامتی انسانها و زندگی آبزیان را به خطر انداخته، بلکه به علاوه ورود آنها به دریای خزر منجر به افزایش بحران خزر شده است.
دلایل واقعی این فاجعه زیست محیطی در ایران کدامند؟
شمارتالابهای ایران ۲۸۰ عدد ارزیابی میشود که از آن میان ۷۶ تالاب ارزشمند تحت حفاظت کنوانسیون بینالمللی رامسر قرار دارد. این تالابها نیازمند یک مدیریت و کارشناسی علمی هستند تا با برنامهریزی و اقدامات پیشگیرانه از هرگزند و آسیبی به آنها جلوگیری شود. متاسفانه دستگاه اداری و سیاسی ایران نه تنها فاقد مدیریت درست است، بلکه خود از عوامل اصلی این ویرانگری ارزیابی میشود. بی سبب نیست اگر سال ۱۳۸۹ سیاهترین سال تخریب محیط زیست ایران قلمداد شد و کشور ما به عنوان یکی از ۱۰ کشورهای تخریبکننده محیط زیست در جهان معرفی میشود.
عوامل اقلیمی جهانی و افزایش گرمایش زمین به طور مسلم بر تمامی منابع آبی جهان تاثیر منفی دارد. وضع کشور مااز این پدیده بینالمللی به کنار نیست. ولی در کشور ما منابع طبیعی شگفتانگیز با روند شتابانی در حال نابودیاند و سدسازی، جادهکشی، اتوبانکشی، چاه عمیق، زهکشی، حفاری معدن، طرحهای صنعتی، شهرسازی، افزایش جمعیت در برخی مناطق و بالاخره فقدان مدیریت همه جانبه تالابها و نبود بودجه و کارشناسی کافی روند دردناک ویرانگری را تشدید کرده است.
یکی از جلوههای برجسته تخریبی در ایران، نابودی تالابها و خشک شدن و یا آلوده شده رودهاست. طبیعت تالاب به آب سالم و رعایت بیودیورسیته نیازمند است. همانگونه که انسان بدون آب نابود است، زندگی طبیعت در گرو وجود آب سالم و دوری از آسیب است. در کشور ما منابع آب شیرین گسترده نیست حال آنکه آب در کلیه فعالیتهای زیست محیطی انسان و تسلط بر فرایندهای شیمیایی و بیولوژیکی محیط نقش بسزایی را ایفا میکند. وجود محدودیتهای منابع آبی، بخصوص آب شیرین رودخانهها، لزوم حفظ و نگهداری بیش از پیش آنها را در برابر آلودگیها ضروری مینماید.
بسیاری از تالابها و دریاچههایکشور در حال حاضر بدترین وضعیت خود را تجربه کرده و میکنند که از آن میان باید به تالاب انزلی، گاوخونی، میقان، طشک، کمجان، هامون، مهارلو، میانکاله، گندمان، شادگان، هورالعظیم، کیو خرمآباد، کافتر، دریاچه ارومیه و ... اشاره کرد. رودهای بیمار و آلوده بسیارند. طبق یک بررسی از ۱۶۰ رودخانه مهم کشور، میزان آلودگی ۷۰ رودخانه بسیار زیاد است. شمار زیادی از تالابها سوختهاند و یا نفس نفس میزنند و دلایل بیماری و مرگ رودها و دریاچهها گوناگون است. دلایل اساسی بحران اکولوژیکی سیاسی و اقتصادی و مدیریتی و فرهنگی است.
سیاست سدسازی یکی از شاخههای مهم اقتصادی سپاه پاسداران بوده و در استراتژی مالی خود و زد وبندهای پنهانی بین بخش خصوصی و شرکتهای خارجی فرصت طلایی برای خود به وجود آورده است. واگذاری پروژههای سدسازی به ۳۰۰ شرکت سدسازی وابسته به سپاه پاسداران، نیز در زمرهی کلاهبرداریها و چپاول سازمانیافته داراییهای کشور توسط نظام ولایت فقیه و نظامیان و بوروکراتها و خودیهای حکومت اسلامی به شمار میآید. این اقدامات پرسود یکی از دلایل تخریب رودخانه و دریاچهها و تالابهای ایران است.
یکم: بحران تالاب و آلودگی آبها بواسطه جادهکشی و ریختن پسابهای صنعتی و فاضلابها و کشتیهای نفتی و قایقهای موتوری و بیلیاقتی و عدم توجه نهادها و مسئولان دولتی است. تمام شرکتهای حریصی که در مسیر آبها قرار دارند با آسودگی تمام پسابهای خود را برای اینکه هزینه نگهداری و بهینهسازی را نپردازند، به درون رودها سرازیر میکنند. فقدان کانالکشیها و فاضلابهای شهری فرصت دیگری است تا گندابها به طور مستقیم وارد رود و دریاچه شود. بنابراین سرمایهگذاری زیربنایی و اراده سیاسی همسوی محیط زیست عامل برجستهای به شمار میآید.
دوم: توسعه کشت صنعتی نامناست در برخی مناطق و منحرف کردن مسیر آب عامل دیگری در پیدایش و رشد بحران است. شکار بیرویه و صید ماهیان کمیاب، استخرهای پرورش میگو و تبدیل مناطق مرطوب و آبی به ساختمان و چاه نفت و میدان بهرهبرداری از جمله روندهای تخریبکننده است. این شیوههای تولیدی مولدگرا و حریص به تعادل محیط زیست به طور کامل بیتوجه بوده است و تمامی منابع طبیعی را تابع تولید و سود اقتصادی میکند.
سوم: عامل دیگر بحران محیط زیستی، پایین بودن فرهنگ اکولوژیکی شهروندان و نخبگان آنهاست. فرهنگ مصرفی در شهرها، روحیات سودجویی بلافاصله، فقدان آگاهی نسبت به اهمیت طبیعت سالم در زندگی انسانی، نبود حس مسئولیت در جامعه نسبت به دیگران و نسلهای آتی، فرومایگی روحی مبتنی بر بخور بخور، عدم آگاهی نسبت به علل صنعتی و شیمیایی تخریب، فقدان مباحثه و برنامههای آموزشی در رسانهها و محیط آموزشی، همه وهمه سطح فرهنگ عمومی را پایین نگاهداشته است.
چهارم: فقدان بینش همهجانبه و شیوههای تطبیقی وعلمی دلیل دیگری در ندانمکاریها و به ناگزیر ویرانگریهای بیشتر است. در مدیریت آب باید به نکات زیر توجه شود: مهار زدن به سیستم تولید و مصرف و کم کردن مصرف و"جای پای" اکولوژیک، تصمیمهای سیاسی واداری در هماهنگی با معیارهای اکولوژیک، آموزش حرفهای برای رشتههای تولیدی جدید پاک، آموزش و فرهنگ اکولوژیک برای حفظ طبیعت و زیست انسانی، یک سازمان قدرتمند دولتی اکولوژیکی و زیستبومی جهت مقابله با طرحهای مخرب خصوصی و دولتی، حمایت از توسعه نهادهای زیستبومی مستقل، آزمایشهای بیولوژیک وشیمیایی آب توسط سازمانهای دولتی و غیر دولتی، کنترل کانالها و لولهکشیها برای کم کردن هرز رفتن آب، تشویق خانوادهها برای کاهش معقول آب مصرفی، انتشار آمار درست و علمی، توسعه تکنیک آبیاری مدرن، بازیافت آبهای استفاده شده، ترویج فلسفه و اتیک دیگری در جامعه درباره زمین و طبیعت و آب و انسان.
پنجم: عامل برجسته دیگر در ویرانگریها، دولت و سازمانهای اداری است. دولت، مجلس، وزارت نیرو و نفت، کمیسیون اقتصاد، فرمانداریها، سپاه پاسداران و جهاد از مخربین محیط زیست ایران هستند. ساخت خط آهن ایران به آسیای میانه که از گرگان به مرز ایران و ترکمنستان میرسد نیز یکی دیگر از علل تخریب سیستم اکولوژیک تالابها و رودها در این مناطق است. این طرح زیر نظر دولت انجام شده است.
فقدان اقدام قاطع و نبود قوانین در قبال شرکتهایی که پساب خودرا در آبها رها میکنند، نتیجه بیکفایتی و بوروکراسی دستگاه حاکم است. اگر طرحی با همسایگان برای حل بحران ارس و هیرمند و هامون و هورالعظیم و خزر و خلیج فارس نیست، به خاطر آن است که حکومت اسلامی فقط در پی طرحهای اتمی و نظامی و چپاول کشوراست و امور زیستبومی هیچ ارزشی برایش ندارد.
مدیریت سیاسی اکولوژیکی آب و نجات رودها و دریاچهها از توان جمهوری اسلامی خارج است. این نظام دینی فقط بر پایه حرص و سود بلافاصله و نابودی منابع طبیعی در کوتاهترین زمان است. تمامی مدیران این نظام نه برپایه آیندهنگری و تامین منافع نسلهای بعدی، بلکه جهت کسب منافع شخصی و گروهی در کوتاهمدت عمل میکنند. فروش نفت و گازبرای تثبیت قدرت و جاهطلبیهای اتمی، نابودی جنگل، مصرف بیرویه آب، سودآوری از طریق واردات انحصاری باندهای حکومتی، تعرض به سلامتی انسانها از طریق انتشار آلودگیهای زیست محیطی، عدم برخورد نسبت به پسابهای بنگاههای تولیدی، عدم بودجه و نبود مدیریت شایسته جهت حفظ رودها و تالابها، همه وهمه اجزای یک سیاست حکومتی است. مدیریت درست آب و نگهداری زیستبوم متکی بر یک سیاست ژرف اکولوژیکی است.
حال آنکه این رژیم بنا بر بینش کهنه و سودپرستانه خود قادر نیست در این راستا عمل کند. برخلاف افکار عقبمانده بخش بزرگی از اپوزیسیون ایران، اکولوژی یک سیاست است، سیاستی که متکی بر یک فلسفه، نگرش اقتصادی، بینش فرهنگی و دید اجتماعی است، و به این خاطر این حکومت بنا بر منافع و ایدئولوژیاش نمیتواند همراه و همساز این سیاست باشد. برخلاف کسانی که بر پایه افکار مولدگرا و عقبافتاده خود، امر زیست محیطی را فرعی و جانبی و غیر اساسی میدانند و کسانی که قادرند خروارها متن در باره ملاها و دعوای آنها بنویسند و مزخرفات و حرفهای بی ارزش آنان را به تفسیر بکشند، ما باید به ارزش اساسی محیط زیست در زندگی انسانی و سلامتی شهروندان تاکید داشته باشیم.
ویرانگری زیست محیطی جمهوری اسلامی یک فاجعه تاریخی است و به این خاطر همه روزنامهنگاران و هنرمندان، دانشجویان و نوجوانان، سیاسیون واندیشمندان، شهروندان و فعالان محیط زیست که اهمیت تلاش برای نجات محیط زیست ایران را میدانند، باید دست به دست هم دهند. رودهای ایران بیمارند و دریاچههای ایران میسوزند. باور کنید اوضاع زیست محیطی در ایران تراژیک و ناگوار و دردناک است.
* جلال ایجادی، استاد دانشگاه در فرانسه
آقای ایجادی خوب بود بازهم در مورد اسلام می نوشتی.
با سلام و تشکر از زمانه به خاطر نصب مطلب. اگر چه روز قبل همین مطلب را به عنوان مکمل بحث فرستادم و ظاهرا زمانه از چاپ ان به دلایلی خودداری کرد. به هر حال بنده قصد رویارویی با اقای دکتر یا هیچکس دیگر را نداشته و دلیل نوشتن این مقاله فقط روشن کردن برخی ابعاد مساله اضمهلال زیست محیطی فلات ایران بود.
همانطور که گفتم محتوای مقاله بسیار جامع بود و تصاویر هر یک هزاران بار بهتر از نوشته ها گویای حال و روز طبیعت در حال تخریب فلات ایران هستند. اما ای کاش اقای دکترایجادی در مقالات خود از ناهنجاریهای سیاسی سخن نمی گفتند. گرچه ممکن است همه سیاست های غلط دولت در ایجاد این مشکلات دخیل باشند (که البته همیشه هم اینچنین نیست) اما وارد کردن رنگ و لعاب سیاست در نوشته های علمی و نیمه علمی ویا حتی گزارشی (مثل این مقاله) از ارزش محتوای انها می کاهد. از انجا که سیاست ها قابل تفییر و سیال هستند و در برهه های مختلف زمان بالاو پایین میروند چنین نوساناتی گاه یک کار علمی را به مقوله ای نادرست تبدیل میکنند. دیگر اینکه با قرار دادن موضوعات سیاسی در متن مقاله ذهن خواننده مکررا در جهت قضاوت کردن شرایط سیاسی میرود و قسمت های اطلاع رسانی مقاله را تضعیف و گاه زایل هم میکند
اما اینکه همه کاسه کوزه ها را به گردن سیاستهای غلط دولت بیندازیم هم نمیتواند همیشه درست باشد. در زمان حکومت پهلوی دوم خوب به یاد داریم که از بز به عنوان حیوانی که مخرب چراگاههاست نام برده میشد وبا گذاشتن برخی بدعت ها که برای اوردن انها به کشتارگاه مبلغی هم پرداخت میشد میرفت تا نسل این حیوان به سرعت از سزرمین ایران برچیده میشد. این در حالی است که بز با محیط زیست و شرایط اقلیمی ایران بسیار سازگار است و هرگز موجب تخریب چراگاهها نبوده ونیست. نه تنها این حیوان نمی توانسته و نمیتواند عامل از دست رفتن چراگاهها باشد بلکه دیگر عوامل زمین زمین شناسی-اقلیمی-جقرافیایی دست اندر کارند. مثلا باید در نظر داشت که کل قلات ایران که از اذربایچان در غرب تا کوههای هندوکش در شرق گسترده است سرزمینی است که از لحاظ زیست محیطی بسته یا بن بست است چه هیچ رودخانه ای که پسماندها یا فضولات جامد و زاید را از این سرزمین به دریای ازاد ببرد وجود ندارد. در نتیجه میتوان گفت که از هنگام ورود اریایی ها در این منطقه روند اضمهلال فلات ایران شروع شده است و در سالهای اخیر هم به دلیل افزایش بی رویه جمعیت تسریع شده است
مسلما میتوان قبول کرد که اریایی ها وقتی به این سرزمین وارد شدند به دنبال نفت و یا ذغال سنگ و دیگر مواد معدنی نبودند. انها به دنبال چراگاه بودند و انرا در این سرزمین یافتد و انجا ماندند. در زمستان به جلگه ها و دشت ها کوچ می کردند و در تابستان به کوهسارها. همین روند هنوز هم در میان ایلات قشقایی و بختیاری جریان دارد. اما رفته رفته دشت ها به بیابان های بی اب و علف و سپس به شوره زار و هم اکنون قسمتهای وسیعی از انها به نمکزار تبدیل شده اند. تمام دریاچه هایی که امروز به عنوان دریاچه نمک میشناسیم در اوان ورود اریایی ها به فلات ایران به احتمال زیاد دارای اب شیرین بوده اند. و تمام نمکزارهایی که در کویر نمک قرار دارند روزی جلگه های سرسبزی بوده اند. پیدایش و افزایش نمک در گودی های قلات ایران و در نزدیکی مراکز جمعیت یک اتفاق و همزمانی ساده نیست بلکه این نمک حاصل فعالیت انسان و حیوان در منطقه است. در سرزمین ها دیگر هم همین روند وجود داشته و دارد اما ان سرزمین ها به دلیل باز بودن محیط زیست و راه داشتن به دریای ازاد توانسته اند نمک وارده به محیط زیست را از خود بزدایند در حالیکه در فلات ایران چنین نیست. اینکه در سالهای اخیر روند نمکزار شدن فلات ایران شدت و سرعت بیشتری گرفته و شوراه های ارومیه و هامون به نمکزارها و قادیل های نمک تبدیل شده اند هم حاصل همین ازدیاد سریع جمعیت است.
بر طبق یک محاسبه ساده بدن هر انسان یا هر حیوان روزانه حد اقل 5/2گرم نمک لازم دارد که ازطریق خوردن انواع غذاها، بدون استفاده از نمک طعام اضافی قابل تامین است. اما ذایقه بشرطعم شوری را می پسندد و به ناچار مصرف روزانه نمک از رقم یاد شده بالاتر هم میرود. از انجا که تمک طعام در سوخت و سازهای بدن شکسته یا مصرف نمیشود معادل مقدار نمک مصرفی از زریق موجودات زنده به محیط زیست وارد میشود. درسرزمینهایی که از نظر زیست محیطی باز هستند این املاح زاید به رودخانه ای وارد و سرانجام به اقیانوسی سرازیر میشوند. شاید این نمکی که در اقیانوس های امروزی دیده میشوند بیشتر حاصل و فرایند فعالیت بشر باشد تا فرسایش نمک توسط سیلابها. اما در فلات بسته ایران انباشت نمک فزاینده بوده و هر روز مقدار زیادی نمک از معادن نمک استخراج شده، توسط انسان یا حیوان مصرف میشود وسرانجام بدون کم و کاست به محیط زیست وارد میشوند. برای درک بهتر علت نمکزار شدن فلات ایران لازم سری به قلات ایران و نقشه زمین شناسی و جغرافیایی ایران بزنیم.
از نظر جفرافیایی فلات ایران که در قسمت جنوب - غرب قاره آسیاست دارای خصوصیاتی است که اشاره کردن به انها برای درک بهتر مشکل زیست-محیطی، چگونگی کویری شدن فلات ایران و روند سریع اضمهلال ان در سالهای اخیرلازم است. این سرزمین پهناور سرزمینی مثلثی شکل است که آذربایجان درراس و در منتها الیه غربی ان قرار گرفته است. ضلع جنوبی این سرزمین به دامنه های شمالی کوههای زاگرس وضلع شمالی ان به کوه های البرز و دریای خزرواسیای میانه محدود است. قاعده این مثلث، با حدود 2500 کیلومترطول و به فاصله 3500کیلومتر از راس ان در دامنه های غربی کوههای هندوکش در تاجیکستان وافغانستان و پاکستان قرار دارد. همانطور که از نامش پیداست فلات ایران از سطح دریای ازاد بلندتراست وارتفاع متوسط آن ازسطح دریا بیش از 2000متر و در ارتفاعات البرز و زاگرس به 6000 متر میرسد. یکی از گودترین نقاط فلات در نواهی شمال شرقی فلات و در نزدکی خراسان است و به کویر نمک موسوم است. وجود این کویر نمک دریکی از گودترین نقطه فلات ایران اتفاقی نیست بلکه حاصل فرایند عوامل طبیعی مثل حرکت تخته قاره اسیا و سیلابهاو فرسایش زمین و انتقال ابرفتها، از جمله نمک از زمین های بالادست به زمین های پست است.
یک نکته مهم که لازم به یاداوری است اینست که اختلاف ارتفاع بین فلات ایران و سطح دریا حاصل فشارهای مداوم جانبی است، که ازدیدگاه عمل زمین شناسی، از طرف تحته - قاره افریقا به شبه جزیره عربستان وارد میشود وان را بطرف و زیر تخته-قاره اسیا میراند. یکی از نتایج نا مطلوب این نیروی خارق العاده وارده بر فلات ایران زمین لرزه ها و پس لرزه های مداومی است که روزانه توسط مراکز لرزه نگاری در منطقه ثبت و گاهی هم موجب تلفات مالی و جانی میشوند. اما در مقابل، همین فشارها و رانشها علاوه برایجاد مواهب طبیعی همچون قله های باشکوه و برفگیردر زاگرس و البرز، موجب میشوند تا ذخایر زیرزمینی مانند نفت و زغال سنگ و دیگر مواد معدنی به سطح زمین رانده شوند و مورد بهره برداری قرار گیرند. یکی دیگر ازپی امدهای جانبی این فشارها اینست که شهرهای پرجمعیت ایران همگی بیش از 1000متر بالای سطح دریا قرار دارند و همین ارتفاع در معتدل کردن دمای محیط زیست این شهرها تاثیر بسزایی دارد. به استثننای مشهد اکثر شهرهای ایران ، ازجمله تبریز واومیه هرکدام با هزاروسیصد متر(1300 متر) تهران با هزارودویست متر(1200 متر)، اصفهان وشیراز و زاهدان به ترتیب هزاروششصد (1600متر)، هزاروپانصد (1500 متر) و هزاروسیصد متر (1300متر)بالای سطح دریای ازادادند. تنها شهرمشهد درشمالشرقی فلات ایران با 980 مترارتفاع بالای سطح دریای ازاداست. اما هرچه به سوی شرق و شمال منطقه میرویم زمینها پستتر میشوند. مثلا شهر استانه در مرکز قزاقستان با 350 متر و شهر دوشنبه دردر دامنه کوههای اسیای مرکزی و در سمت شمال و مشرق مشهد با 700 متر ارتفاع در پایین دست مشهد و کل فلات ایران قرار دارند. یقینا پایین ترین نقطه منطقه همانا دریای خزر است که محل تجمع سیلابها و رودخانه های این سرزمین وسیع است وسطح اب ان 30 متر پایینتر از سطح دریای ازاد است وبسترای دریاچه در گودترین نقطه ان درنزدیکی استان مازندران بیش از هزار متر زیر سطح در یای ازاد است.
نگاهی به تفاوت ارتفاع بین شهرهای مشهد و استانه و دوشنبه در شمال شرقی فلات ایران ودیگر شهرهای مرکزی و جنوبی فلات ایران و اختلاف ارتفاع فاحش بین فلات ایران و زمین های اطراف دریای خزر نشان میدهد که شیب فلات ازطرف جنوب- جنوبغربی به سمت شمال-شمال شرقی است. بی دلیل نیست منطقه غرب و جنوب خراسان نمکزار است چون همین شیب تدریجی موجب میشود تا نمک شسته شده از زمینهای بالادست سرانجام به این منطقه سرازیر و در ان انباشته شود. به همین دلیل هم میتوان نتیجه گرفت دریای خزر با ان عمق و وسعت و بدون هیچگونه ارتباط ابی با دریای ازاد حاصل تجمع ابرفت ها و رودابها و سیلابهای منطقه وسیعی است که فلات ایران از جنوب غرب، کوههای قفقازاز غرب، کوههای هندوکش از شرق و بلندیهای اسیای میانه و روسیه از شمال انرا پراب میکنند. اما قسمت مرکزی فلات ایران به دلیل پاین بودن میزان فروریزهای اسمانی در کویر و گودال بودن و مسدود بودن کویرنمک(400 متر بالای سطح دریای ازاد) درجنوب غربی خراسان و یا (جنوب-شرقی دریای مازندران) سهمی دراین قسمت ابخیز دریای مازندران ندارد و چنانچه سیلابی هم به راه افتد از گودال وسیعی که در ناحیه غرب خراسان است فراتر نمیرود. وجود نمک در این منطقه خود دال برشسته-رفته شدن زمین های اطراف نزدیک یا دوردست، تبخیر اب وبرجای ماندن نمک درگودترین قسمت یعنی کویرنمک است. به این ترتیب میتوان به اسانی ملاحظه کرد که هر کجا نمکزاری یا شوربه ای در فلات ایران هست یک یا چند مرکز جمعیت هم در بالادست ان هستند که منشاء نمک و موجب افزایش تدریجی این ماده در میط زیست میباشند. در مقابل دریاچه هایی هم هستند که اب شیرین دارند و این دریاچه ها مسلما در بالادست مراکز جمعیت قراردارند و از روند و گزند شورابه شدن درامان هستند.
در سالهای اخیر سیل جمعیت ازروستاها و شهرهای کوچک به سوی چند کلانشهر در فلات ایران در جریان بوده و در سی سال اخیر این روند جابه جایی اقزایش یافته است. اگر کل تعداد انسان که در فاصله بین دو رشته کوه زاگرس و البرز زندگی میکنند را در نظر بگیریم شمار ان به رقمی بیش از 70% کل جمعیت ایران میرسد. (شهرهای که در دامنه های جنوبی زاگرس یا دامنه شمالی البرز هستند از این نظریه مستثنی هستند.) به این ترتیب با احتساب فقط 5/2گرم نمک برای هر فرد و در نظر کرفتن یک جمعیت 50 میلیونی در قسمت مرکزی فلات ایران میزان مصرف سرانه نمک ان به رقمی در حدود 125 تن در روز میرسد. اگر مصرف نمک برای احشام هم بر همین منوال در نظر بگیریم و با توجه به اینکه ایرانیها در مصرف و ریخت و پاش نمک زیاده روی میکنند میتوان رقم بال را به 250 تن نمک در روز براورد کرد. همان طور که در بالا بدان اشاره شد قسمت اعظم نمک مصرفی ایران از معادن زیر زمینی برداشت میشود. این نمک تادر زیر زمین پنهان است و از دسترس فرسایشی اب و باد در امان است مشکلی ایجاد نمیکند. اما همینکه از زیر زمین استخراج میشود و به مصرف میرسد بی کم و کاست و به در مقیاس بسیار وسیعی به محیط زیست وارد میشود. اینکه بگوییم نمک ازمحیط برداشت میشود و به محیط برمیگردد و درنتیجه بی ضرر است یک تفهیم و برداشت غلط از تاثرات سوء نمک بر رستنی ها در مقیاس های وسیع است.
وقتی میزان نمک موجود در مراتع و دشتها و جلگه ها به بالاتر از حد معینی میرسد به خاطر وبه دلیل فشار اسمزی نهفته در مولکولهای نمک میزان اب موجود و در دسترس رستنی ها کاهش یافته و از رشد و جوانه زدن دانه ها و نورسته های گیاهی ممانعت میکند. به این ترتیب ما شاهد افزایش تدریجی نمک و شوره زارها و شورابه ها در سرزمین ایران هستیم و اینکه تصور کنیم همه مسئولیت و گناه این روند کویری شدن به عهده دولت است اگر غلط نباشد شاید کمی دور از واقعیت و انصاف باشد.
در مقاله هایی که تاکنون منتشر شده اند علل و منشاء الاینده ها به درستی مشخص شده اند اما هیچ یک از راه حل ها به درستی راه حل های موثر و پایدار ارایه نداده اند. مثلا در مورد بحران دریاچه ارومیه یکی از راه حل های پیشنهادی بازریخت اب ذخیره شده در پشت سد های بالا دست به شورابه ارومیه است. با این کار نه تنها میزان نمک ورودی به دریاچه کاهش نمییابد بلکه هدر دادن اب به مشکل کم ابی در منطقه نیزدامن خواهد زد. مشکل دریاچه ارومیه در مدیریت تولید و مصرف نمک در منطقه اذربایجان است که انهم با کمی فرهنگ سازی و کمی کار حساب شده قابل اصلاح است. اما اما این کار به هیچوجه با اوردن اب ارس به ارومیه فابل انجام نیست. صرف نظر از اینکه چنین کاری از نظر سوقالجیشی و فایق امدن به اختلاف ارتفاع بین ارس و ارومیه غیر ممکن است میزان ابی که از ارس برداشته شود به همان میزان بر میزان نمک در دریای خزر اثر سوء خواهد گداشت.
اما راه حل چیست؟ این قسمت در این مقوله نمی کنجد اماراه حل هایی که در دراز مدت و کوتاه مدت قابل قبول و اجرا باشند بایستی لزوما حول محور نمک زدایی از فلات ایران باشد. اگر روزانه 300الی 400 تن نمک از نمکزارها و شورابه های فلات ایران برداشته شود و در جایی محفوظ ذخیره شود سرانجام و به تدریج ان طراوت و سرسبزی اولیه فلات ایران که اریایی ها مجذوب ان شدند به تدریج باز خواهد گشت ورستنی ها خواهند رویید و کویر ها دوباره سرسبز و خرم خواهند شد.
به قول آلبر کامو "من در وسط زمستان سرد تابستانی کرم و غیرقابل انکار میبینیم." بنده هم در شوره زارها و نمکزارها و شورابه های فلات ایران سرزدینی سبزو پر طراوت می بینیم به شرطی که همگی یاری کنیم.
با تشکر مجدد
درود برشما. جناب سبوریان از از توجه شما به نوشته هایم بسیار متشکرم و در باره اسلام یکی از فعالیت های اصلی ام میباشد وبطور مسلم همه کسانی که نقد اسلام را برای آزادی روحی وانسانی ضروت میانند باید کار را ادامه دهند. پس از دومقاله اخیر، من نیز در این زمینه بازهم در حال تدارک نوشته هستم. نکته دوم در باره نظردکتر اسدالله ابراهیمیان میباشد. ایشان میگوید برای اینکه کار علمی باشد نباید از ناهنجاری های سیاسی حرف زد زیرا قضاوت سیاسی کار را تضعیف وزایل میکند. برخورد علمی آنست که عوامل گوناگون را مورد بررسی قرارداده و وئد ید همه جانبه باشد. من فکر میکنم در باره نقش ویرانگرانه جمهوری اسلامی غلو نکرده ام. شما اگر یک مورد هم می بینید که به کجراه رفته ام و در حق دولت موجود انصاف نداشته ام، آنرا بیان کنید.چطور از سیاست تخریبی رژیم نباید حرف زد وکدام ضابطه علمی میگوید از سیاست عامل تخریب محیط زیست نباید حرف زد. اکولوژی و زیستبوم مسئله تکنیکی نیست، بلکه یک امر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است. من فکر میکنم آن نگاهی که نقش خرابکار دستگاه حکومتی را میپوشاند، نگاه غیر علمی است. نگاه علمی استتار نمی کند وزیر پوشش قرارنمیدهد. نگاه علمی در زمینه محیط زیست، هیچ عامل واقعی را از نظر دور نگه نمیدارد. با سپاس، جلال ایجادی
با سلام به شما اقای دکتر ایجادی
همانط.ر که عرض کردم شاید کسی منکر تخریب زیستبومهای ایران نباشد و پیش کشیدن دیگر مباحث در بحث مستند و تقریبا علمی شما حقیقتا ذهن خواننده را از مقصود اصلی شما که حفظ و ابقای سرزمین مادری است به بیراهه میکشد. مثل اینست که شما در مغازه ماشین فروشی به فروش تخم مرغ مبادرت ورزید. درست است که تخم مرغ هم یک کالای با ارزش است و یک نیاز روزمره را برطزف می کند و خریدار هم دارد اما فروش ان در یک ماشینفروشی دست اول و مدرن کمی دور از ذهن است.
اما دلیل اینکه بنده مطلب فوق را نوشتم این بود که می بینیم تمام مباحث موجود در زمینه زیست-بوم شناسی در تمام جهان و نه فقط ایران معطوف به خرده-ریز هاست و دید کلان نگر در تغییرات محیط زیست کمتر وجود دارد. اگر به محتویات مقاله شما نگاه کنیم به راحتی میتوان ناهنجاری های موضعی را چه در ابعاد اب و چه در ابعاد خاک ملاحظه کرد اما یک دید 360 درچه ای که تمام مساله را وارسی کند دیده نمیشود. مسلما انسانها در هرکجا که باشند بزرگترین تغییردهندگان محیط ریست به شمار می ایند و در این شکی نیست. اما اینکه سیاست های غلط یک حکومت احیانا کم سواد را باعث و بانی همه مشکلات انگاریم شاید قرین به واقعیت نباشد.
کارشما خیلی خوب و جالب است اما منهای بیراهه رفتن های ان به مراتب جالبتر خواهد بود و قابل باور تر. دیگر اینکه بیاییم این مشکل را از منظر وسیعتری ببینیم که در ان عوامل طبیعی همجون زمین شناسی و جغرافیای طبیعی هم دخیل هستند. انوقت می توانیم به جای راهبردها و راه حل های موضعی همچون بازگزداندن اب به شورابه ارومیه در باره باره نمکزدایی ان صحبت کنیم چه نمکزدایی تنها روشی است که میتواند دریاچه ارومیه را احیاء زیستی کند. شما و بنده خوب به یاد داریم که این دریاچه 50 سال پیش هم فاقد ابزیان بود و فقط در برخی نقاط ان که چشمه اب شیرینی بود ایزیان تک سلولی (ارتیمیا)و گونه های دیگر وجود داشته و هنوز هم وجود دارند. اما از منظر وسیعتر این زیست بوم روبه نابودی است چرا که تمام دریاچه ها به دلیل کوچکی مقیاس ها به سرعت دستخوش تغییرات و اظمهلال میشوند. با یافتن دوتا تایر ماشین در کنار نهری و یا بسته شدن سدی بر رودخانه ای نمیتوان تغییرات همه جانبه و فراگیرمحیط را علت یابی کرد. وقتی مصر سد اسوان را بر رود نیل ساخت بسیاری از زمینهای بالادست سد زیراب رفتند و برحی بیماری های انگلی مثل شیستوسما تغییر موقعیت و حدت یافتد اما نه رودی الوده شد و نه زمینهای منطقه کویری شدند. در مورد سدهای اطراف ارومیه هم همین موضوع صدق دارد. مقدار ابی که به دریاچه نمیریزد در دریاچه این سد ها ذخیره شده و مردم منطقه اب اشامیدنی دارند. اما خالی کردن این سد ها نه تنها مشکل نمک ارومیه را حل نخواهد کرد بلکه به کم ابی هم دامن خواهد زد.
انچه که در نوشته بنده از قلم افتاد این است که افزایش نمک در خاک موجب میشود تا دانه های گیاهی در فصل رستن (بهار یا پاییز) نتوانند جوانه بزنند چون نمک اب را از دسترس انها به دور میکند. به همین دلیل هم سعدی علیه الرحمه گفته است "ژمین شوره سنبل بر نیارد". اما باید در نطر داشت که 700 سال پیش شوره زارهای زمین های فلات محدود بودند اما امروزه ما شاهد گسترش انها و افزایش انها به مرجله نمکزار هستیم و چند قرن بعد از اذربایجان تا زاهدان همه شوره زار و نمکزار خواهد بود زیرا باد نمک را به اقصی نقاط این سرزمین پراکنده خواهد کرد. در مورد فلات ایران همان که در نوشته بنده عرض شده نزدیک به واقعیت است و اگر برایش فکری و کاری اساسی نشود مسلما 100یکی دو قرن دیگر این فلات پهناور از امروز هم خشکتر خواهد شد و سبزینه ها فقط در کوهپلیه ها و بلندی های اطراف محدود خواهند بود.
با تشکر فراوان
سلام مجدد به اقای دکتر ایجادی:
از انجا که نوشته بودید که: "شما اگر یک مورد هم می بینید که به کجراه رفته ام و در حق دولت موجود انصاف نداشته ام، آنرا بیان کنید" میخواستم این نوشته شما را که از متن بالا کپی شده با هم حلاجی کنیم تا ایا راه کجی هم مست و اگر هست کجاست. بازهم از شما پوزش میخواهم اگر این انتقاد را بادیدی غیر از سازنده بنگرید زیرا منظور بنده جز این نیست:
مرقوم داشته اید:
"دریاچه ارومیه در جدال میان مرگ و زندگی است. تشدید بحران اکولوژیکی و حیاتی دریاچه ارومیه واقدامات آگاهانه جمهوری اسلامی در جهت خشک کردن آن، یکی از حادترین ویرانگریهای زیستمحیطی در ایران است. ساخت ۳۵ سد روی ۲۱ رودخانه مشربکننده دریاچه ارومیه نقش مهمی بر خشک شدن دریاچه ارومیه داشته است. هماکنون با سدسازی نزدیک به ۵۰ میلیارد مترمکعب آب از دریاچه ارومیه گرفته شده که این کار سبب خشک شدن حدود سه هزار کیلومتر مربع شده است. مقامات دولتی با ساختن بیرویه سدهای متعدد و چاههای عمیق و ایجاد جاده میانگذر روی دریاچه و آلوده کردن آن با پسابهای صنعتی، مرگ دریاچه را برنامه ریزی کردهاند.
اول اینکه این دریاچه 50 سال پیش هم مرده بود اما میزان نمک ان به اندازه امروز نبود. دوم اینکه اگر بگوییم ج.ا. اگاهانه دست به اقداماتی زده تا دریاچه را ویران کند فاقد هر گونه عینیت و صحت است. شما یک جا این حکومت رافاقد عقل و ذکاوت میدانید و در جای دیگر انرا به اقدام اگاهانه در تخریب دریاچه متهم میکنید. این اگاهی و ان کار عقلایی به هم نمی اید. شما مگر به عیر از کار غلط از این دولت انتظاری دارید که انرا متهم میکنید؟ سوم اینکه ساختن ان سدها در حوزه ابخیز دریاچه را کاری نه تنها عبث و بیهوده بلکه خرابکارانه معرفی کرده اید که احتمالا درست نیست. اگر فردا انفلاب شود و حکومت جدیدی امور کشور را به دست بگیرد ایا شما به ان حکومت توصیه خواهید کرد که تمام ان "حقابه" دریاچه (شورابه) را به ان برگرداند؟ و اگر ان دولت چنین کاری کند و منطقه با مشکل بی ابی روبرو شود ایا مسئولیتش را شما میپذیرید؟ با این نمک فزاینده در دریاچه ارومیه چه خواهید کرد؟ شما به نظر نمیرسد که قبول کرده باشید که مشکل اصلی این دریاچه و کل فلات ایران افزایش فزاینده نمک است که هروز به میزان 70000000میلیون گرم ضربدر 5/2گرم که معادل 170تن در روز است میباشد. اگر شما این ارقام را نمی پسندید و یا قبول ندارید اجازه بدهید بقیه اش را هم حساب کنم. در فلات ایران بیش از 100میلیون راس دامهای اهلی هم هستند که به همین میزان یا بیشتر نمک به مصرف میکنند و بی هیچ تغییری انرا به محیط برمیکردانند. اگر این ارقام را قبول ندارید پس بنده را با شما حرفی نیست.
در دنباله مطلب نوشته اید: "در سال ۱۳۸۹بیش از دویست هزار هکتار از محدوده طبیعی دریاچه ارومیه به نمکزار تبدیل شد. با توجه به روند وخیم کنونی اگر اقدام جدی و فوری صورت نگیرد تا چندسال دیگر این دریاچه از بین خواهد رفت. در ۱۳ سال گذشته بیش از ۳۰ طرح کشوری و استانی برای حل بحران دریاچه ارومیه به تصویب رسید، اما هیچ کدام اجرا نشد. "
اگر منظورتان از این 30 طرح مدکور روانه کردن اب به دریاچه است که به نظر بنده کار بسیار اشتباهی است. اولا اب سربالایی نمیرود و اگر برود مستلزم هزینه های سنگینی است. پس اوردن اب از ارس ارس که مصوبه اخیر مجلس هم بود جوابگو نخواهد بود. حتی اگر هم مقدور باشد برداشتن اب از "سبیل ارس" و گداشتن ان به ریش ارومیه خود پیامدهای ناگوار در ابعاد وسیع تری خواهد داشت. یکی دیگر از این طرح ها بارورکردن ابرها بود که انهم ظاهرا بی نتیجه است. و از نوشته های شما و عده دیگر هم چنین بر می اید ک بایستی اب ذخیره شدن در شت سدهای بالادست را به ارومیه برگردانند. فرض کنیم که چنین اقدامی مور قبول همه صاحبنظران هم باشد. ایا با پرکردن گودال دریاچه ارومیه این دریاچه مرده که 50 سال پیش هم مرده بود به حیات برمیگردد؟ ممکن است غلظت نمک پایین بیاید اما مقدار نمک ورودی همچنان افزایش خواهد یافت زیرا بین 8 تا 10 میلیون نفر در ابحیز این دریاچه زندگی میکنند و هرروز مقدار ظاهرا ناچیزی از نمک به شوری ان اضافه میکنند و چندسال بعد مشکل دریاچه به شکل حادتری بروز خواهد کرد.
در قسمت بعدی نوشته اید: "سیاست فریب و قصد تبلیغاتی و ناتوانی مدیریتی حکومت نمیتوانست به اقدام عملی بهینهسازی منجر شود و در نتیجه دریاچه ارومیه در راه مرگ تدریجی جلو رفت و هماکنون با شش متر کاهش عمق آب مواجه شده است. آنچه مسلم است، این دریاچه زیبای کشورمان تا مرگ قطعی فاصله چندانی ندارد. خشک شدن این دریاچه علاوه بر این که یک فاجعه تمام عیار زیستمحیطی است، یک بحران انسانی، اجتماعی و اقتصادی هم به دنبال خواهد داشت، چراکه باعث نابودی دامداری و کشاورزی و گردشگری در استانهای پیرامون خود خواهد شد. (در نوشته دیگری به نام "بررسی بحران اکولوژیکی دریاچه ارومیه"، این بحران را به طور مفصل توضیح دادهام."
قسمتهایی از این قسمت نوشته شما را میتوان قبول کرد اما نه به دلایلی که شما برشمرده اید. اری به قول شما خشک شدن این دریاچه {علاوه بر این که یک فاجعه تمام عیار زیستمحیطی است، یک بحران انسانی، اجتماعی و اقتصادی هم به دنبال خواهد داشت، چراکه باعث نابودی دامداری و کشاورزی و گردشگری در استانهای پیرامون خود خواهد شد.}
این بحران به دلیل افزایش فزاینده نمک در کل فلات ایران است که ناشی از ازدیاد جمعیت است و موانع طبیعی و کم بارانی که طی 3000سال یا بیشتر اجازه نداده این سرزمین شسته-رفته شود و الاینده های جامد همچون نمک طعام را به دریا ببرد. حال اگر بگوییم که رهبر این انقلاب از مردم خواست تا به سرعت تولید مثل کنند و این افزایش جمعیت موجب تسریع بحران شده است تا حدودی قابل قبول است. تازه این هم یک دلیل موجه نیست چه فاکتورهای دیگری منجمله افزایش نرخ تولید مثل و کاهش مرگ ومیر و مهاجرت در افزایش جمعیت دخیلترند تا یک فتوای فقیهان. به شما پیشنهاد میکنم تمام دوشته بنده با با دقت مطالعه کنید و اگر انحرافی در نحوه ارایه انست از شما میخواهم که در همین ستون به اطلاع بنده هم برسانید تا نحوه نگرشم را اضلاح کنم. بنده در 30سال گذشته به دنبال جواب این سوال بوده ام که چرا دامنه های شمالی زاگرس و فلات مرکزی ایران که از نظر عرض جغدافیایی بلاتر هم هستند خشکتر از دامنه های جنوبی زاگرس هستند؟ تنها تفاوتی که توانسته ام پیدا کنم همین بسته بودن محیط زیست فلات مرکزی است که موجب افزایش نمک در قسمت شمالی زاگرس شده است.
من مواجب بگیر ج.ا. نیستم و با خیلی از تصمیمات دولتمردان ایران هم موافق نبوده ام اما انچه را که شما به عنوان علت و معلول در این فاجعه بسیار گسترده برشمرده اید با کمی بازنگری و تفحص بی غرضانه می توان به ابعاد وسیع تر و واقعی ان نزدیکتر کرد.
سلامت باشید و پرکار.
ابراهیمیان
با سلام مجدد و عرض ادب خدمت افای دکتر ایجادی
بازهم به قسمتی از نوشته شما استناد میکنم که نوشته بودید:
{برخورد علمی آنست که عوامل گوناگون را مورد بررسی قرارداده و وئد ید همه جانبه باشد. من فکر میکنم در باره نقش ویرانگرانه جمهوری اسلامی غلو نکرده ام. شما اگر یک مورد هم می بینید که به کجراه رفته ام و در حق دولت موجود انصاف نداشته ام، آنرا بیان کنید.چطور از سیاست تخریبی رژیم نباید حرف زد وکدام ضابطه علمی میگوید از سیاست عامل تخریب محیط زیست نباید حرف زد. اکولوژی و زیستبوم مسئله تکنیکی نیست، بلکه یک امر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است. من فکر میکنم آن نگاهی که نقش خرابکار دستگاه حکومتی را میپوشاند، نگاه غیر علمی است. نگاه علمی استتار نمی کند وزیر پوشش قرارنمیدهد. نگاه علمی در زمینه محیط زیست، هیچ عامل واقعی را از نظر دور نگه نمیدارد. با سپاس، جلال ایجادی
ارسال شده توسط ایجادی در تاریخ یکشنبه, 11/30/1390 - 22:28.}
از انجا که در همین جا نوشته بودید که "شما اگر یک مورد هم می بینید که به کجراه رفته ام....و در ادامه اظهار داشته اید که نگاه علمی هیچ عامل واقعی را از نظر دور نگه نمیدارد و ضمنا خواسته بودید که کاستی های نگرش شما را به شما نمایان کنم با کمال عدرخواهی و معذرت باید گفت:
شما که معتقد هستید که "نگاه علمی در زمینه محیط زیست هیج عامل واقعی را از دظر دور نگه نمیدارد" پس چرا بعد از اینکه نسبت به مساله نمک و جغرافیای ایران اشراف پیدا کردید بازهم سعی دارید انرا بی اهمیت و
غیر واقعی جلوه دهید ودر نوشته اخیرتان از ان یاد نکردید!؟ همین بحث چندوقت پیش هم در پایگاه زمانه به اطلاع شما رسانده بودم. اینکه این عامل را در نوشته جدیدتان هم منظور نکردیدخودبیانگر حذف برخی واقعیات از مقاله شماست که مغایر ان حرف سماست. این مساله نمک را به شکلی که عنوان شده در هیچ ژورنالی نخواهید یافت زیرا این یک نگرش جدید است که به نظر بنده شواهد عینی هم به همراه دارد اما در همه حال احتیاج به بازبینی و احیانا روش علمی برای رد ان دارد. لطف کنید دلایل خود را در عدم قبول این نظریه هم بیان فرمایید.
اما اگر این نظریه مورد قبول شماست که میتوانیم با هم مقاله ای دست اول بنویسیم و انرا به اطلاع همگان در ژورنالهای علمی دنیا برسانیم. منتظر نظر شما در این زمینه هستم
با سپاس
ابراهیمیان
ارسال کردن دیدگاه جدید