سوریه و دموکراسیخواهان ایرانی
سه شنبه, 1391-06-07 10:44
نسخه قابل چاپ
علی افشاری
علی افشاری − نوع مواجهه با مسائل سوریه یکی از بحثهای چالشی و مجادلهبر انگیز در فضای سیاسی ایران است. اهمیت تأثیر فرجام منازعات سوریه بر وضعیت سیاسی ایران باعث شده تا فعالان سیاسی ایران و افکار عمومی با حساسیت بالا اتفاقات سوریه را دنبال کنند.
اما دیدگاههای مختلفی در این خصوص وجود دارد. در این یادداشت کوشش میشود تا معیارهایی تشریح گردند که شایسته است مبنای تصمیم گیری نیروهای دموکراسیخواه ایرانی واقع شوند.
نقد خوانش "ایرانمحورانه" رویدادهای سوریه
نخست باید مسائل سوریه را با توجه به واقعیات خود این کشور تحلیل نمود وبر آن اساس موضعگیری کرد نه اینکه با مسئله سوریه برخورد ابزار انگارانه داشت. حال این ابزار انگاری بخواهد در خدمت دیدگاههای استکبار ستیز و ضدیت با امپریالیسم باشد یا روشنفکری ایدئولوژیک و شیفته باورهای جزمی را یاری رساند، یا از سر ضدیت با جمهوری اسلامی باشد و یا صرفا منافع ایران در آن کشور را در نظر بگیرد.
اهمیت کنونی روابط ایران وسوریه بیش از آنکه ناشی از معادلات ژئوپلتیک، ژئو استراتژیک، سابقه تاریخی و مزیتهای خاص باشد، ناشی از سیاست خارجی ستیزه جوی جمهوری اسلامی در منطقه است و گرنه از دید معیارهای متعارف سیاسی خارجی مسالمتجو و عقلانی، کشورهای دیگری در منطقه هستند که حسن روابط با آنها به مراتب بیشتر از سوریه برای ایران مزیت دارد.
اما حتی با علم به این واقعیت، باز منطقی است ایران منافعی را که در سوریه دارد حفظ نماید. ولی تلاش برای حفظ این منافع باید در چارچوب گذار به دموکراسی در سوریه و دفاع از حق مردم سوریه برای تغییر سیاسی صورت بگیرد.
خود سوریه به خودی خود واجد اهمیت است. عمده موضعگیریهایی که در سپهر سیاسی ایران پیرامون سوریه اتخاذ میشود یا موقعیت ایران و جمهوری اسلامی را مبنا قرار میدهند و یا غرب و کشورهای منطقه را در نظر میگیرند و میپندارند موضعگیریهای بازیگران جهانی و منطقهای در سوریه بخشی از رویکرد آنان در مقابل جمهوری اسلامی است. در واقع از دید آنان سوریه خودش مهم نیست بلکه بهانهای برای تعیین تکلیف با حکومت ایران است.
اما رصد کردن موضعگیریهای معطوف به سوریه بطلان خوانش" ایران محورانه" از تحولات سوریه را نشان میدهد. اگر چه رویدادهای سوریه تاثیرات مشخصی بر ایران دارد و موضعگیریهای خارجی نیز یکی از اهداف خود را واکنش به جمهوری اسلامی میدانند و یا رقابتی بین محور ایران و محور عربستان سعودی در آنجا در جریان است. اما هیچ یک از این مسائل سبب نمیشود تا خود سوریه را از محور ارزیابیها بیرون آورد. جایگاه ایران در جنگ داخلی کنونی سوریه هر چه باشد، مسئله ثانویه است. مسئله اولیه تغییر سیاسی در سوریه، دموکراسی در این کشور و موقعیت آینده آن در معادلات سیاسی منطقه و جهان وبخصوص منازعه فلسطین و اسرائیل است.
سه ملاک درست موضعگیری
به باور نگارنده سه ملاک مهم را میتوان مبنای موضعگیری قرار داد:
موازین دموکراسی،
حقوق بشر و محکومیت خشونت نا موجه
و سپس منافع ملی کشور ایران، نه حکومت آن.
به عبارت دیگر حمایت جنبش دموکراسی خواهی ایران از جنبش اعتراضی سوریه باید مشروط به معیارهای فوق باشد.
در همین زمینه:
گفتوگوی سارا روشن با علی افشاریدرباره موضع در برابر مسائل سوریه
یعنی فارغ از برخوردهای ایدئولوژیک و ضدیت با جمهوری اسلامی باید از هر تلاشی دفاع کرد که هدف گذار به دموکراسی در سوریه را دنبال مینماید و یا مسیر تحقق آن را هموار میگرداند. طبیعی است با توجه به فجایع انسانی باعثشده توسط حکومت سوریه، دیگر جایی برای بشار اسد در نظام جایگزین سوریه، چه انتقالی و دائم، وجود ندارد. با نظر به این موضوع و ضرورت تحولی اساسی در ساختار قدرت، هر رویکردی که بتواند به شکل گیری دموکراسی کمک کند در خور حمایت است. در این خصوص نباید مطلق انگارانه و جزمی برخورد کرد. تحول مثبت در سوریه میتواند از طریق گسترش انقلاب و سرنگونی حکومت صورت گیرد ویا میتواند از طریق دولت وحدت ملی برای مدیریت دوران گذار تحقق یابد. اعضای این دولت میتوانند متشکل از نیروهای مستقل، اپوزیسیون و جناحهای معتدل حکومت سوریه باشند که نقشی در جنایتها و سرکوب خشن معترضین نداشتهاند.
شرط اساسی حمایت از مخالفان
اما تا زمانی حمایت از مخالفان سوری موجه است که چشم انداز امیدوار کننده برای تحقق دموکراسی در این کشور وجود داشته باشد. و گرنه اگر به نحو قانع کنندهای روشن شود که بردار تحولات به سمت فضایی غیر دموکراتیک میرود، دیگر حمایت در شکل سیاسی اش توجیهی ندارد و فقط توقف خشونت از سوی طرفین به عنوان یک اصل اخلاقی و انسانی طرح گردد.
اما در کنار دموکراسی که هدف فعالیتهای موجه ر اتشکیل میدهد، روشها نیز مهم هستند. از این رو به هر قیمتی نمیشود دموکراسی را محقق ساخت. دموکراسی روشهای خاص خود را میطلبد. خشونتهای نا موجه و عدم رعایت موازین حقوق بشر نه تنها ره به دموکراسی نمیبرد بلکه مسیر را برای نوع دیگری از اقتدارگرایی و جباریت سیاسی هموار میسازد.
نقد خشونت
قطعا منشأ اصلی خشونتهای نفرتانگیز و استفاده از زور علیه اعتراضات مسالمتامیز مردم، حکومت بشار اسد است. این حکومت به جنگ علیه مردم خود بر خاست و ناگزیر فضا را به سمت جنگ برد.
طبیعی است در مواجهه با سیاست حمام خون و کشتار بی رحمانه دولت، فضای مقابله نظامی شکل میگیرد. اگرچه برخوردهای خشن از طرف کسانی که قربانی توحش نیروهای حکومتی بودهاند و شاهد کشته شدن اعضاء خانواده و دوستان خو د بودهاند، قابل درک به نظر میرسد اما به هیچوجه موجه نیست. نیرویی که به اصول دموکراسی و مؤلفههای حقوق بشری معتقد است این اصول را در مورد سرسختترین دشمنانش نیز به کار میبرد.
بنابراین هر نوع خشونت علیه کسانی که در منازعات شرکت ندارند، اعدامهای صحرایی و فراقضایی، بدرفتاری با اسیران، گروگانگیری و عدم رعایت قوانین ژنو از سوی هر کس صورت بگیرد، در خور محکوم شدن است.
طرد و محکومیت اشکال نا موجه خشونت و بخصوص قتل و کشتار خودسرانه افراد نباید استثناپذیر باشد. تکلیف حکومت سوریه در این خصوص روشن است. دستان آلوده این حکومت به قتل عام مردم بیگناه، مشروعیت آن را به شکل کامل زایل کرده و این نظام دیر یا زود باید در یک محکمه صالح پاسخگوی اعمال نفرتانگیزش باشد.
اما در صفوف مخالفان نیز گروههایی هستند که از موازین حقوق بشری و قوانین جنگ عدول کردهاند. نیروهای دموکراسی خواه ایرانی شایسته است در کنار محکومیت اعمال حکومت سوریه با این رفتارها نیز مخالفت نمایند.
البته خشونتهای ناموجه و جنایت علیه بشریت از سوی معدودی گروههای سلفی تند رو در سوریه صورت گرفته است و اکثر مخالفان مسلح سوری و ارتش آزاد این کشور نقشی در این قساوتها نداشتهاند.
لذا این محکومیت نباید به طور یکسان شامل هر دو طرف شود. این نگاه که تحولات سوریه را به جنگ قدرت بین دو گروه خشونت طلب تقلیل میدهد نه با انصاف سازگاری دارد و نه با واقعیت.
رصد کردن دقیق تحولات سوریه آشکار میسازد که خشونت دولتی اصلا قابل مقایسه با خشونت مخالفان نیست. معدود خشونت نا موجه مخالفان نیز ازتباطی با کلیت جنبش اعتراضی سوریه ندارد. وقتی فضا به سمت درگیری و تشنج میرود طبیعی است که عدهای نیز در این میان سوء استفاده کنند، و یا هرج و مرج پیش میآید و گروههایی مثل القاعده نیز امکان تحرک پیدا میکنند. ولی دست کم تا کنون این نوع فعالیتهای غیر انسانی در فضای اپوزیسیون سوریه حداقل بوده است.
نحوه نقد مخالفان
دولت اسد با تشدید خشونت فضا را برای واکنش متقابل مساعد ساخت. بنا بر این جهت اصلی سرزنشها باید به سمت حکومت باشد.
همچنین باید توجه داشت نقد صریح مخالفان مسلح سوریه و مخالفت با کشتار و تخطی از موازین حقوق بشری ضمن اینکه یک برخورد اصولی است در عین حال کمکی برای اصلاح رفتار این جنبش و جلوگیری از رفتن آن به بیراهه نیز هست.
این نقد و مخالفت باید رویکردی سازنده و متعهدانه نسبت به جنبش دموکراسی خواهی در سوریه داشته باشد نه اینکه فرصتی برای بهانه جویی جهت تخریب و تخطئه مخالفان سوری باشد.
در هدف و نوع برخورد انتقادی، تفاوت ماهوی وجود دارد بین افرادی که از ابتدا با جنبش اعتراضی مردم سوریه همراهی نموده وبا اعلام همبستگی با آنها حساب مردم ایران را از حکومت جدا کردند با کسانی که از روز نخست ساز بدبینی را کوک کرده و به مخالفان سوری حمله کردهاند.
منافع ایران
اما موقعیت و منافع ایران در سوریه از ابتدا چون مانعی برای حمایت از اعتراضات مردم سوریه بوده است. عدهای فکر میکنند تداو م حکمرانی بشار اسد به دلیل روابط خوب با ایران و کمکهایی که در زمان جنگ با عراق کرده است، بهتر به منافع ملی ایران کمک میکند. یا عدهای نگران هستند، سقوط بشار اسد به تقویت اسرائیل و تضییع حقوق بیشتر فلسطینیهای بیانجامد.
این نگرانیها اگر چه قابل فهم هستند اما به هیچوچه دلیل بر سکوت در مفابل فجایع حکومت سوریه نمیشود. سوریه در اصل مردم سوریه هستند. وجود دموکراسی و برخورد داری مردم سوریه از حق تعیین سرنوشت مقدم بر تمامی منافع اقتصادی و سیاسی و امنیتی ایران در سوریه است. این برخورد هم از منظر اخلاقی و انسانی است و هم در دراز مدت منافع بیشتری برای ایران دارد.
بشار اسد حتی اگر بتواند بر بحران غلبه نماید که خیلی بعید است اما دولتش پایداری نخواهدداشت. گره زدن منافع ایران با حضور بشار اسد در قدرت عملی غیر عقلانی و بسیار مخاطره آمیز است. بر عکس همراهی با خواستهای مشروع اکثریت مردم سوریه، به رسمیت شناختن حق انها برای تغییر سیاسی در کشور شان و عدم دخالت در امور داخلی سوریه به مراتب ظرفیت بیشتری برای تحقق منافع ملی ایران در سوریه دارد.
البته باید توجه کرد اهمیت کنونی روابط ایران وسوریه بیش از آنکه ناشی از معادلات ژئوپلتیک، ژئو استراتژیک، سابقه تاریخی و مزیتهای خاص باشد، ناشی از سیاست خارجی ستیزه جوی جمهوری اسلامی در منطقه است و گرنه از دید معیارهای متعارف سیاسی خارجی مسالمتجو و عقلانی، کشورهای دیگری در منطقه هستند که حسن روابط با آنها به مراتب بیشتر از سوریه برای ایران مزیت دارد.
اما حتی با علم به این واقعیت، باز منطقی است ایران منافعی را که در سوریه دارد حفظ نماید. ولی تلاش برای حفظ این منافع باید در چارچوب گذار به دموکراسی در سوریه و دفاع از حق مردم سوریه برای تغییر سیاسی صورت بگیرد.
از این رو باید مراقب تحرکات عربستان سعودی و متحدین عربی اش و ترکیه در سوریه بود. این نیروها میکوشند تا جایگزین ایران در سوریه بشوند. رعایت منافع ملی کشور ایجاب میکند که در این رقابت سرسختانه حضور داشت وصحنه را خالی نکرد. به عبارت دیگر ضدیت با جمهوری اسلامی نباید دلیلی شود که نیروهای اپوزیسیون و دلسوز میهن از این رقابت غفلت کنند و یا به عدم مرزبندی با کشورهایی بپردازند که رقابت آنها نه با حکومت بلکه با اصل کشور ایران است.
نقش عربستان سعودی، بحرین و قطر
انگیزه عربستان سعودی، بحرین و قطر جز تحکیم موقعیتشان در منطقه و جبران تصعبف موقعیتشان در عراق نیست. در اصل نزاع بین شیعه و سنی و شکاف عرب – عجم و تضعیف ایران در منطقه محرک اصلی دخالت آنها در سوریه است. مشکل بتوان باور کرد عربستان سعودی که در داخل مرزهای سیاسی خود یک نظام استبدادی است و بدون هیچگونه شرمندگی در سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم بحرین شرکت کرد و حکومت غیر دموکراتیک آل خلبفه را تثبیت نمود، از سر دغدغههای بشر دوستانه در سوریه موضعگیری مینماید!
می توان باور کرد که مسائل بشر دوستانه و ملاحظات دموکراتیک در تصمیم گیریهای ترکیه، مصر، و غرب در کنار منافع سیاسی و اقتصادی آنها نقش داشته باشد اما چنین چیزی برای عربستان، قطر و بحرین صدق نمیکند.
سخن آخر
بنبابراین سمت گیری نسبت به تحولات سوریه امر آسانی نیست و ابعاد مختلفی را در بر میگیرد. به باور نگارنده معیارهای سه گانه، دموکراسی، حقوق بشر و منافع ملی ایران اعم از ابعاد سیاسی، اقتصادی و امنیتی در مجموع راهنمای خوبی برای اتخاذ موضع هستند که باید آنها را توامان و در کنار هم در نظر گرفت.
مقاله جالب و آموزنده ای ارائه داده اید.
متاسفانه به یک موضوع مهم در این مقاله عمدأ توجه نشده است و ان وجود پایگاه نظامی روسیه و اهمیت نگه داشتن آن برای روس ها است.ضمنا نقش روسیه در ادامه سرکوب کم نیست.نوشتم عمدأ ،چون بعید است که نویسنده سیاسی توانائی چون شما از وجود پایگاه نظامی روسیه و منافع استراتژی روسها در وری بی اطلاع باشد.
چنانچه ما نقش دوّل گوناگون را نادیده بگیریم،در شرایط کنونی که مسلمانان اهل سنّت خواهان حکومتی می باشند که متشکل از سنی های است که در اقلیت اند و این مغایر خواست مردم سوریه است و تا زمانی که جنگ داخلی ادامه دارد نیز امکانی برای شعار دمکراسی نیست.تنها راه مذاکره و گذار به مردمسالاری ،بر زمین گذاشتن سلاح و یا توقف موقتی خونریزی است و پیشنهاد آنرا هم باید مخالفان دولت بشار اسد متحدا اعلام و از دوّل غربی،روسیه،چین و ایران بخواهند که محترمانه به دیکتاتوری بشار اسد پایان دهند.
البته به نظر من این کار شدنی نیست چون امریکا،دولت صهیونیستی و وهابیون و سلفی های عربستان علاقه ای بدان ندارند.منافع این سه کشور در دامه جنگ شیعه و سنی است و عاقبتی چون شرایط افغانستان پس از خروج سربازان شوروی از ان کشور را هم نخواهد داشت.احتمالأ آمریکائیان با کمک نیروها افراطی عربستان،مصر و ترکیه گروه طالبان و القاعده جدیدی را در سوریه بر سر کار آورده و پس از کشتار مردم و تخریب زیرساخت های سوریه مجددا دست به مقابله با تروریزم خود پرورده میزنند و اقدام به اشغال سوریه می نمایند.
احتمال دیگر این است که دولت روسیه در این ماجرا شرکت نظامی کرده و در مقابل آمریکا قد علم کند.موق باشید
شرم بر مماشات با لولوی خود ساخته تا رکورد فروش اسلحه آمريکا شکسته شود.
بيخيال مردم سوريه و ايران ! واقعا که !
ارسال کردن دیدگاه جدید