استکبارستیزی ، شیءگرایی و دوام استبداد دینی
دوشنبه, 1391-01-07 11:39
نسخه قابل چاپ
علی افشاری
شیءگرایی به معنای ازخودبیگانه شدن ، نشانگر مفهومی است که از هدف خود انحراف یافته و خودِ مفهوم، بهخودیخود تبدیل به ارزش شده است. در این پدیده هدف بهتدریج فراموش میشود و مفهوم، مستقل از سیاق و کارکردش منزلتی ابدی و فینفسه مییابد.
در این حالت دیگر تناسب مفهوم با شرایط و اعتبار مفهومی مطرح نیست بلکه پدیده تبدیل به هویتی میشود و با تنیدن هالهای ارزشی به دور آن قداست مییابد. در این حالت وابستگی شدید بهوجود میآید. یکسری اصول و گزاره که در خدمت هدف و محتوای خاصی هستند ناگاه خود محوریت مییابند. قالب به جای محتوی مینشیند. بدینترتیب با نفی پویایی و فهم و بازخوانی معنا بر حسب شرایط و نیاز ، صلبیت و جزمیت بر میخیزد و محتوی، قربانی بینش مکانیکی (ساختکاری) میشود.
حال با این تعریف به نظر میرسد استکبارستیزی که نسخه بومی ضدیت با امپریالیسم است در نگاه برخی از کوشندگان سیاسی و روشنفکران ایرانی چنین فرجامی پیدا کرده است. مروری بر ۳۳ سال حیات جمهوری اسلامی این واقعیت را آشکار میسازد که صورت شیءشده امپریالیسمستیزی و یا مقابله با مناسبات استعماری عاملی مهم در دوام استبداد دینی است.
ضدیت با امپریالیسم اگر به معنای نفی هر نوع مناسباتی باشد که مبتنی بر تحمیل خواست قدرتهای جهانی و نفی استقلال و رعایت منافع ملتهای کشورهای در حال توسعه باشد امری قابل دفاع و ضروری است. به عبارت دیگر باید سد سدیدی در کشور در برابر زیادهخواهی و تعرضهای خارجی ایجاد کرد.
مقابله با مناسبات استعماری عاملی مهم در دوام استبداد دینی است. آمریکا امالفساد قرن و دشمن کمربسته ایران است. بنیادگرایی اسلامی با همه تضادها و تفاوت بینشها در این نقطه با مدافعان چپ کلاسیک اشتراک دارد
اما رفتار استعماری ذات هیچ کشوری نیست بلکه رفتاری خاص و در برهه زمانی ویژه و تحت شرایطی مشخص است. اما نظریه امپریالیسم، خوی استکباری و سلطهطلبی را جزو ماهیت تغییرناپذیر نظام سرمایهداری و غرب معرفی میکند.
بنابراین بزرگترین خصم بشریت و دشمن کمربسته ایران و ایرانی ، غرب به سرکردگی آمریکا است و در هیچ حالتی نباید از توطئههای پایانناپذیر آن غفلت کرد. آمریکا امالفساد قرن است و این خناسترین شیطان تاریخ، دشمن درجه یک مردم ایران است.
بنیادگرایی اسلامی با همه تضادها و تفاوت بینشها در این نقطه با مدافعان چپ کلاسیک اشتراک دارد. این دیدگاه با "پیشینی کردن" مضرات و تهدیدات رفعنشدنی غرب، راه مراوده بر اساس منافع ملی را میبندد.
از سوی دیگر این دیدگاه هدف و معنای اصلی استکبارستیزی که مقابله با رفتار سلطهآمیز و زورگویی در مناسبات سیاسیست را به نفس رابطه خارجی تعمیم میدهد. اینجاست که از خودبیگانگی متولد شده و سرنوشت و منافع ملتی گروگان رابطه خصمانه با دشمن خارجی میشود که در هر حالتی شر او بیشتر است.
علی افشاری : اگر هزاران نفر بیگناه کشته شدند باید سکوت کرد مبادا بهانه به دست امپریالیسم بیفتد و منابع کشور را چپاول کند. زیرا شر استعمار از استبداد بیشتر است
اگر هزاران نفر بیگناه کشته شدند باید سکوت کرد مبادا بهانه به دست امپریالیسم بیفتد و منابع کشور را چپاول کند. در این دیدگاه از شر سرمایهداری ائتلاف و همسویی با نیروهای سنتی و بنیادگرا و ماقبل مدرن ایراد ندارد. حتی وجود بنیادگراهای دینی نیز توطئه و نقشه امپریالیسم است. این دیدگاه به نگرشی میرسد که شر استعمار را افزون بر استبداد میداند.
در هر فرصتی تضاد اصلی را دشمن خارجی تعریف میکند. حال در مواجههای که امکان رویارویی در دو جبهه نیست، لذا ناگزیر فتیله مقابله با استبداد و خودکامگان داخلی را پایین میکشد و ناگزیر همه را فرا میخواند تا با محافظهکاری سیاسی و یا تعلیق مبارزه داخلی ، توانشان را در تقابل با دنیای استکبار متمرکز سازند.
این انگاره عملا نیرویی را فراتر از پایگاه اجتماعی و طرفداران حکومت در خدمت جمهوری اسلامی قرار داده و در تداوم بقای آن ناخواسته نقش کلیدی ایفا کرده است. کشور در ۳۳ سال گذشته همواره در شرایط خطیر و حساس قرار داشته که دشمنان مترصد ضربه زدن هستند.
در چنین فضای بزرگنماییشده که حکومت به آن دامن میزند ، هر اعتراض ، نارضایتی و تقاضا برای تغییر، تحت الشعاع همسویی با بیگانگان قرار میگیرد و پویشهای رادیکال به وابستگی به بیگانگان و یا غفلت از نقشههای خطرناک آنان متهم میشوند.
هر نظر شاذ و ناخوشایندی از دیدگاه مدافعان نگرش دشمننگر در سیاست خارجی یا آلت دست بیگانه طماع است، یا از سر غفلت آن را بازی خورده است.
استکبارستیزی شیء شده، بهگاه مواجه شدن با آنچه خطر خارجی میبیند ، انتقادات و اعتراضاتش نسبت به حکومت را کند میکند یا فرو میخورد
استکبارستیزی شیء شده، ضمن اینکه مرزبندی روشنی با استکبارستیزی حکومتی ندارد و تقریبا از مبانی یکسانی نیز بهره میجوید بهگاه مواجه شدن با آنچه خطر خارجی میبیند ، انتقادات و اعتراضاتش نسبت به حکومت را کند میکند یا فرو میخورد.
در ابتدای انقلاب عدهای فعالیت در جبهه ضدامپرالیسم را اولویت دانستند و چشم بر جنایتهای نظامِ درحالتاسیس بستند و گرایشهای رادیکال مخالف را نیز تخطئه کردند. خود این نیروها در مقاطع بعدی قربانی شدند و نظام تفاوتی بین آنها و نیروهای انقلابی قائل نشد.
اکنون نیز به نظر میرسد عدهای از آن تجربه درس نگرفتند و در شرایط کنونی نیز همین نگرش را بازتولید میکنند. برخی تبلیغ میکنند که مقاومت و تقابل با امریکا و اسرائیل باید به مسئله اول اپوزیسیون در شرایط فعلی بدل شود.
برخی دیگر میگویند چون تحریمهای اقتصادی شدت گرفته و خطر جنگ میرود لذا باید درجه مخالف سیاسی را کاهش داد و از شدت تقابل با نظام کاست.
در حالی که استبداد به خودی خود مفسدهای است که مبارزه و تقابل با آن در هیچ شرایطی تعطیلبردار نیست. مبارزه با استکبار و خوی استعماری برخی از نیروهای خارجی موجب هیچ حقانیت و موجودیتی برای تحمل درجاتی از استبداد دینی نمیشود.
جمهوری اسلامی از بدو تاسیس تاکنون از این حربه استفاده زیادی کرده است. از ابتدای انقلاب تا هر کس اعتراضی کرد و خواستهای را طلب نمود بلافاصله با چماق توطئه ضد انقلاب و امپریالیسم بر سر آن کوبیده شد
اعتراضات در گنبد ، کردستان ، تبریز و درگیریها با گروههای سیاسی مخالف در ابتدا شکل متفاوتی داشت. هیچکدام از این اعتراضات به رسمیت شناخته نشد و از همان ابتدا خواستههای بخشی از جامعه ایران به دسیسه و توطئه آمریکا و عوامل رژیم گذشته تقلیل داده شد.
این مسئله در هیاهویهای انقلابیگری ابتدای انقلاب ، تثبیت نشدن پایههای نظم جدید و نگرانی مردم از ناامنی باعث بسیج بخشی از جامعه و بهویژه تودههای ناآگاه در خدمت اهداف سیاسی انحصارطلبانه حکومت گشت.
از ابتدای انقلاب تا هر کس اعتراضی کرد و خواستهای را طلب نمود بلافاصله با چماق توطئه ضد انقلاب و امپریالیسم بر سر آن کوبیده شد
البته همین دیدگاه که همه اعتراضات را به مکر نیروهای بدخواه ایران تحویل میداد و در اصل پذیرای خواستههای دگرخواهانه نبود ، خود بستری برای بهرهبرداری توطئهگران واقعی نیز شد. وقتی حقوق و منزلت آحاد جامعه قدر دانسته میشود آنگاه فرصت تحرک برای نیروهای شرور و مخالف سربلندی ایران تنگ میشود. این الگوی رفتاری در برابر اعتراضات در تمامی ادوار پس از انقلاب بدون هیچگونه تغییری تداوم یافت.
فرقی نمیکرد موضوع اعتراضات حجاب اجباری باشد یا فقر، محرومیت اقتصادی و اجتماعی، تبعیض قومیتی، مسائل زیست محیطی، نبود آزادی بیان، تعطیلی روزنامههای منتقد، شکنجه زندانیان سیاسی، قتلهای زنجیرهای مخالفین، اختلافات مذهبی، محدودیت برای آزادی اعمال دینی اقلیتهای مذهبی، مشکلات کارگری، مطالبات جنسیتی و قوانین نا برابر؛ هر چه بود که صاحبان قدرت آن خواستهها را نمیپسندیدند و تهدیدی برای بقای خود در قدرت میدانستند، بلافاصله به توطئه بیگانگان نسبت دادند و دهها تئوری از جمله شبیخون فرهنگی، تجزیه ایران، تهاجم فرهنگی، براندازی مسلحانه، جنگ نرم، براندازی قانونی، براندازی خاموش و... نیز تدوین کردند و پشتوانه نظری سرکوبهای فیزیکی و خونین قرار دادند.
تغییر حکومت و یا اصلاح آن، خواست بخش مهم و انکار ناپذیری از مردم ایران است. کشورهای خارجی نیز هر طرح و یا تمایلی داشته باشند تا زمانی که در تقابل با این خواست مردم قرار ندارد و حقوق سلبناشدنی آنها را تهدید نمیکند، دلیلی برای ترمز جنبش اعتراضی در داخل نمیشود.
اگر به عنوان مثال امریکا و اسرائیل از طرح براندازی در ایران حمایت بکنند اگر این طرح جایگزین مبارزات مردم ایران نباشد و نخواهد آلترناتیوی مصنوعی را بر مردم ایران تحمیل کند ، نباید به عنوان عاملی بازدارنده در مبارزات مردم ایران در نظر گرفته شود. یا تشدید بحران خارجی باعث کاهش سطح و شدت مخالفت با اقتدار گرایان داخلی شود.
نیرویی که به دنبال تغییر حکومت در ایران و استقرار دموکراسی است، از موافقت کشورهای قدرتمند دنیا و جامعه جهانی با تغییر حکومت ناراحت نمیشود و سطح منازعه خودش با حکومت نامشروع را کاهش نمیدهد.
بهشرط اینکه آنها به دنبال عملیسازی براندازی نباشند. همچنین موضع مثبتی نسبت به تشدید فشار خارجی بر حکومت ضدمردمی ایران میگیرد و سعی میکند فشارهای خارجی، که خط قرمز برای کشور ایران محسوب نمیشود، را تبدیل به فرصت برای مردم ایران کند.
نیرویی که به دنبال تغییر حکومت در ایران و استقرار دموکراسی است، از موافقت کشورهای قدرتمند دنیا و جامعه جهانی با تغییر حکومت ناراحت نمیشود و سطح منازعه خودش با حکومت نامشروع را کاهش نمیدهد
داخل و خارج، سازوکارهای خاص خودشان را دارند اما نباید تقابل با نیروهای خارجی مسئلهدار، به مفری برای مستبدان داخلی تبدیل شود که نسبتی با مردم ایران ندارد مگر اینکه کشور و ملت ایران را حوزه چپاول ، سرکوب و تعدی خود قرار دادند.
استعمارستیزی و حفاظت از استقلال کشور امری ضروری است، اما باید این مفاهیم مصادیق روشنی در شرایط حال داشته باشند و بر وضعیت کنونی کشور بر اساس واقعیتهای محسوس و فکت تطبیق داده شود. نه اینکه مسیر تدوین راهبرد سیاست خارجی از راهروی انگارههای ایدئولوژیک و هویتطلبانه بگذرد و یا تاملات روشنفکرهای کافه نشین و انتزاعی را ارضا کند. نباید حال اسیر گذشته شود.
مسئله اصلی زوال استبداد دینی با استفاده حداکثری از ظرفیتها و امیدسازی مبتنی بر واقعیات، در چهارچوب حفظ استقلال و منافع ملی کشور است و هیچ عامل دیگری نمیتواند این مسئله را تحت الشعاع قرار دهد.
البته سوابق منفی گذشته برخی از دولتهای خارجی و در راس آنها روسیه ، انگلستان و آمریکا باعث شده است تا چنین ذهنیتی در جامعه ایران ریشه بدواند و بهحق سوءظنی نسبت به [حمایت] خارجی شکل بگیرد.
در سیاست خارجی مطلوب دوست و دشمن دائمی وجود ندارد منافع دائمی وجود دارد. استکبارستیزی باید معنای درست خود را پیدا کند
سخنی از مرحوم آیت الله شریعتمداری در این باب روشنگر است وی در سال 1358 گفت : " تا هر کس زبان به انتقاد میگشاید ، سریعا میگویند ضد انقلاب است در صورتی که [اگر] کسی با انتقاد مخالفت کند، ضد انقلاب است."
اما پس از انقلاب مسیر معکوس شد. انقلابی که آمده بود آزادی را به ارمغان بیاورد ، از همان ابتدا آزادی را محدود کرد تا امپریالیسم و ضدانقلاب سوءاستفاده نکند و این قاعده کموبیش تا کنون جاری بوده و دامنه آن کم و زیاد شده است.
در حالی که در آموزههای لنین و متون کلاسیک مارکسیسم مرحله نخست پیکار طبقاتی، حاکم شدن دولت بورژوازی ملی است و از گذار از وضعیت سنتی ، خرده بوژوازی و ماقبل سرمایهداری به نظام سرمایهداری اولیه دفاع میکند تا زمینه برای پیکار نهایی طبقه کارگر مهیا شود. اما در بین نیروهای چپ سنتی ایران این دیدگاه وضعیت معکوسی یافت و اکثریت آنها نیروهای سنتگرای جامعه را یا متحد خویش فرض کردند یا تضاد فرعی.
اکنون نیز همین نگاه غلط در بخشی از نیروهای سیاسی اپوزیسیون جریان دارد و حکومت به خوبی نسبت به استفاده از این ظرفیت برای تداوم ماجراجویی خارجی خود و مهار اعتراضات در داخل آگاه است. نگاه مبتنی بر آمادگی همیشگی جامعه برای مبارزه با دشمن غدار خارجی و گذشتن از خواستههای خود برای عدم سوءاستفاده بیگانگان باید جایش را به برخورد عقلانی و محاسبهگرانه بدهد.
در سیاست خارجی مطلوب دوست و دشمن دائمی وجود ندارد منافع دائمی وجود دارد. بر همین مبنا باید فرصتها را حداکثر کرد و تهدیدها را بر طرف ساخت. استکبارستیزی باید معنای درست خود را پیدا کند. لازمه این کار نفی شیءزدگی در تقابل با زیادهخواهی بیگانگان و مطلقانگاری در تعاملات خارجی است.
واقعا جز اظهار تأسف برای چنین نوشته ای که پر از اغلاط تئوریک است چه می توان گفت؟ اولا این مفهومی که آقای افشاری گفته اند "شیءگرایی" نیست،"شیء وارگی" است.ثانیا این دیگر چه حرفی است که بنیادگرایی اسلامی با چپ کلاسیک در ضدیت با امپریالیسم اشتراک دارند! یعنی حکومت ارتجاعی عربستان که سمبل بنیادگرایی اسلامی است ضد امپریالیسم است؟!!!! ثالثا مگر فقط چپهای کلاسیک با امپریالیسم مشکل دارند؟یعنی شما چپی را هم می شناسید که با امپریالیسم ضدیت نداشته باشد؟ علاوه بر این اگر در متون لنین و کلاسیکهای مارکسیست مرحله اول پیکار طبقاتی حاکم شدن دولت بورژوای ملی است پس اینها اصلا چرا با اتکای به دهقانان و طبقه کارگر انقلاب کردند؟!!! بقیه چیزهایی را هم که می دانید همینطوری یاد گرفته اید؟!!!!
ایران بدلیل همسایگی با امپراطوری روسیه، اختراع ستون پنجمی بنام حزب توده و جنگ سرد ابر قدرتها، همیشه در یک جنگ پنهانی با همسایه شمالی بوده و ترمینولوژی چون امپریالیسم، سگ زنجیری،جهانخوار و... از ادبیات بولتن حزبهای برادر استخراج میشود. حاکمین ج.ا. با غسل این کلمات به استکبار،ضّد اسلام، شیطان بزرگ و... لغات سیاسی- مذهبی بوجود آوردند تا دشمنتراشی سیاسیشان رنگ و شمایل مذهبی و مبارزه با کفر بخود بگیرد. آمریکاییها، با پشت کردن به مصدق و کودتای ۲۸ مرداد، حمایت از سیاستهای خشن شاه،همکاری تنگاتنگ با اسرائیل در منطقه،مناسبات پشتپرده با رژیمهای بدنام و دیکتاتورمنش، نامی نه چندان نیک از خود بجا گذاشتند. خطای استراتژیک امریکاییها در اینجاست که بجای تبلیغ انقلاب تاریخی آمریکا، مبارزات حقوق شهروندی در آمریکا، چگونگی سیستم آمریکایی دموکراسی از پایین، دستاوردهای آمریکا در جامعه شناسی، روانشناسی و تکنولوژی در راستای حقوق و آزادیهای فردی و... به فیلمهای هالیوودی، همبرگرهای پر چرپ، فرهنگ مصرفی و پولپرستی کشانده شده است. تاثیر ضدیت با آمریکا نه فقط در میان چپ سادهانگار یا مذهبیون افراطی وجود داشته و دارد بلکه در میان مردم عادی هم این برخورد دشمنانه دیده میشود، در زمان اختلاف بین صدام حسین و آمریکا، اکثر ایرانیان بدون در نظر گرفتن جنگ ۸ ساله عراق با ایران، کشتهها و معلولین این جنگ، دیکتاتوری صدام و قتلعام مردم عراق و... از صدام در مقابل آمریکا دفاع میکردند و سیاست آمریکا را سلطهجویانه و امپریالیستی میدانستند.
آقا/خانم امانی، اتفاقأ آقای افشاری کاملأ درست میگویند. اولا در مورد ایراد شما از کاربرد کلمه «شیءگرایی» بجای بقول شما «شیء وارگی» ، باید گفت که چون ایشان معنی کلمه را در همان جمله توضیح داده است و این واژه نیز که قرض ترجمانی (loan translation or calque) میباشد، تا آنجا که معنی را برساند که با تکیه بر پسوند «گرایی» میرساند، میتواند بکار برده شود، کما اینکه «شیء وارگی» نیز میتواند این مفهوم رانقل کند. در زبان فارسی امروزه که میشود از اسم جمع عربی و صفت فرانسوی مانند «اغلاط تئوریک» که شما (با وجود واژه های ساده تر مانند مثلأ اشتباههای فرضییه ای) بکار برده اید استفاده کرد، دیگر ایراد شما به واژه ای که آقای افشاری بکار برده ست، بدون قصد جسارت، تا حدودی زورگویی ادبیاتیست.
دومأ وجه مشترک بین بنیادگرایی اسلامی بعنوان یک طرز فکر و عقیده (ونه لزومأ دولت عربستان سعودی) و چپ کلاسیک (کمونیست ها و نه سوسیال دمکرات های دنیای آزاد) در « استکبارستیزی» امری پر واضح بوده و ایشان با ذکر آن «نگاه غلط در بخشی از نیروهای سیاسی اپوزیسیون» را بسیار بجا زیر سئوال برده است.
در باره نظر آقا/خانم ایراندوست که گویا فکر میکنند ساختن « فیلمهای هالیوودی، همبرگرهای پر چرپ» و ترویج «فرهنگ مصرفی و پولپرستی» بجای «تبلیغ انقلاب تاریخی آمریکا ... خطای استراتژیک» دولتهای امریکا میباشد باید عرض کنم که ایشان نیاز به دید بازتر، همزیستی بیشتر با مردم غربی و مطالعه بیشتر و متنوع تری از لایه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گوناگون کشوری مثل امریکا و یا کشور های اروپا برای رسیدن به شناخت واقعگرانه ای از جوامع آزاد غرب دارند. بازگشت مکرر به ٢٨ مرداد دهه ها پیش بهمراه نامبردن از زنده یاد مصدق دریچه ای روشن برای دستیابی به چنین شناختی نیست. هر جامعه ای خصوصیات و پیچیدگیهای خود را دارد و دولتهای دنیای آزاد هریک بدنبال منافع ملی خویشند. و همانطور که آقای افشاری و بسیاری دیگر گفته اند « در سیاست خارجی مطلوب دوست و دشمن دائمی وجود ندارد منافع دائمی وجود دارد».
با احترام به هردو هممیهن.
از ولایت فقیه به ولایت فقیه و همین دور فاسد تا همیشه و همیشه.
یا نصرالله خان نوری تو بفریاد برس. به تو هم راضی هستیم.
"اگر به عنوان مثال امریکا و اسرائیل از طرح براندازی در ایران حمایت بکنند اگر این طرح جایگزین مبارزات مردم ایران نباشد و نخواهد آلترناتیوی مصنوعی را بر مردم ایران تحمیل کند ، نباید به عنوان عاملی بازدارنده در مبارزات مردم ایران در نظر گرفته شود. یا تشدید بحران خارجی باعث کاهش سطح و شدت مخالفت با اقتدار گرایان داخلی شود."
آقای ایراندوست عزیز!
شما چنان شیفته آمریکا هستید که فکر میکنم، همان توهم حزب توده به شوروی را در مورد آمریکا دارید ، که آمریکا اشتباه کرد که فلان نکرد و فلان کرد!! یک آن به این فکر کنید که دولت امریکا نماینده انحصارات مالی و صنعتی آمریکاست ودر فکر افزایش و تضمین سود آنهاست، نه نماینده و سمبل انسان دوستی و حقوق بشر، نه فرشته آزادی و دادوری و مسئول گسترش مدنیت و دموکراسی! شما بفرمایید امریکاییهای عزیز در عربستان دچار این اشتباهات نشوند! ترهات جمهوری اسلامی در مورد آمریکا، نبایستی باعث شیفتگی در مورد نقش اساسی و بنیادی دولت آمریکا در چپاول بقیه جهان به نفع سرمایهداران امریکایی بشود! شما فکر می کنید که آمریکا دوست دارد ازعربستان و کویت یک نروژ بسازد؟ آمریکاییها چه خطایی در حق منافع خودشان کردهاند؟ هیچ ترفند و هیج نیرویی در جهان قادر نبود و نیست به اندازه جمهوری اسلامی بازار پر سود صنایع نظامی امریکا را تضمین کند، و دلیل دوام جمهوری اسلامی هم ، سوای آنهمه جار و جنجالش با غرب، نیاز شدید صنایع نظامی غرب به چنین موجود وحشی و ناقص الخلقهای است، تا تنور خرید و فروش تسلیحات نظامی گرم بماند و حضور آمریکا در منطقه برای کنترل شاهراه انرژی جهان و برتری بر حریفان، دلیل موجه داشته باشد.
اکنون ، سنجش رفتار هر کشوری در رابطه با منافع مردم و کشور ایران ، به تاثیر رفتار آن کشور بر روند رسیدن به دموکراسی ، ارتباط دارد. اگر آن تاثیر مثبت است آن کشور دوست ایران است و اگر آن تاثیر منفی است آن کشور دوست ایران نیست . و این موضوع برای مدتهای طولانی در حافظه ایرانیان باقی خواهد ماند. کسانی که مخالفتی با دولت آمریکا دارند باید دلیلی بیاورند که رفتار آن دولت بر خلاف منافع ملی ایران و رسیدن به دموکراسی است. و هر چیز دیگر قابل قبول نیست.
ارسال کردن دیدگاه جدید