شکاف جناح حاکم ریشه تئوریک ندارد
چهارشنبه, 1390-09-16 04:21
نسخه قابل چاپ
حمید مافی
در حالی که کمتر از سه ماه به انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقی مانده است، فضای سیاسی درون حکومت ایران آرام نیست. حامیان و هواداران دولت، از سوی نمایندگان مجلس و دستگاه قضایی متهم به انحراف از مسیر ولایت فقیه هستند و در مقابل رسانههای نزدیک به دولت هم دستگاه قضایی و مجلس را متهم به سنگاندازی در راه دولت میکنند.
در چنین فضایی که تنها سه ماه تا انتخابات مجلس نهم باقی مانده است، برخی از تحلیلگران سیاسی از پیدایش شکاف تازهای در حکومت جمهوری اسلامی خبر میدهند و معتقدند که این شکاف ها در روزهای آینده شفافتر و علنیتر خواهد شد و جریان حاکم بر دولت آنگونه که تهدید کرده است، سندهایی از فساد اقتصادی برخی از نمایندگان مجلس و افراد نزدیک به بیت رهبری منتشر خواهد کرد.
در آن سو هم شورای نگهبان برای تایید صلاحیت افراد نزدیک به جریانی که از سوی برخی اصولگرایان حامی رهبر، "انحرافی" خوانده میشود، اما و اگرهای زیادی را مطرح میکند.
همزمان با این شکافها، محمد دهقان عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی گفته است که رهبر جمهوری اسلامی کمیته ویژهای را برای بررسی تغییر در قانون اساسی تعیین کرده است و در آیندهای نزدیک ممکن است که برای دومین بار بعد از انقلاب، قانون اساسی به بازنگری گذاشته شود. تغییری که بر اساس گفتههای نمایندگان مجلس، حذف انتخاب مستقیم ریاست جمهوری را نشانه گرفته است.
همزمان با این تحولات در اردوگاه جناح حاکم در ایران، سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین، برای حضوراصلاحطلبان در انتخابات مجلس پیششرطهایی را عنوان کرده است. پیششرطهایی که اگر چه از سوی حاکمیت پذیرفته نشده، اما در مقابل، گفتمان تحریم فعال در میان اصلاحطلبان و نیروهای خواستار تغییر در ایران را تقویت کرده است.
حال سوال این است که نیروهای خواستار تغییرایران، در چنین شرایطی میتوانند از شکافهای موجود در حاکمیت بهره بگیرند و یکبار دیگر به کارزار عرصه عمومی باز گردند؟ اگر آری، راهکار و استراتژی آنها در این مرحله چه باید باشد؟
رضا علیجانی فعال جریان ملی، مذهبی و سردبیر نشریه توقیف شده "ایران فردا" اگر چه شکاف میان دولت و حلقه نزدیک به بیت رهبری را چندان عمیق و ریشهدار نمیبیند اما معتقد است که این شکاف بیش از هر زمان دیگر میتواند حقانیت جنبش سبز و نیروهای خواستار تغییر در ایران را اثبات کند. او به بازنگری در قانون اساسی هم خوشبین نیست و معتقد است که این بازنگری به دنبال حذف طبقه معترض و متوسط ایرانی از معادلات سیاسی و مکمل کودتای انتخاباتی سال 88 است. به باور او نیروهای خواستار تغییر در ایران باید از فضای انتخابات مجلس نهم برای افشای ناتوانیهای حاکمیت و نشاندادن بیبصیرتی حاکمان بهره بگیرند.
گفت و گو با "رضا علیجانی" را در ادامه بخوانید.
هم اکنون در داخل حاکمیت شاهد یک شکاف میان دولت و هوادارانش و حلقه نزدیک به بیت رهبری هستیم. این شکاف ها چقدر واقعی و ریشه ای است و آیا این شکاف میتواند برای حرکت نیروهای خواستار تغییر موثر باشد؟
قطعا هر نوع شکاف در بالا، فضای سیاسی اندکی در پایین ایجاد خواهد کرد. همینطور در جریان این خودافشاگریهایی که صورت می گیرد، بهنوعی فساد، سرکوب و بیبصیرتی حاکمان را نشان میدهد که بیانگر موضع واقعبینانه و بر حق جنبش سبز است.
ما بعد از قطعنامه ۶۸، سه پدیده گسست را در بخشهای مختلف حاکمیت یا مرتبط با آن، مشاهده کردیم. گسست اول، مربوط به کارگزارن بود که چپهای سابق بودند و با نگاه تکنوکراتیک از گذشته گسستند و به آزادی های مدنی و اجتماعی باور داشتند. یک گسست هم درحوزه مذهبی و معرفتی رخ داده که نماینده و نماد آن آقای دکتر سروش است. یک گسست هم در حوزه فرهنگی و هنری رخ داده که محسن مخملباف نماد آن است.
در شکاف بین احمدی نژاد و بیت، من شکاف را بر سرقدرت و ثروت میبینم که بین دولت و بخش نظامی بیت رهبری بهوجود آمده است. اما این شکاف هنوز پایه معرفتی ندارد
اما در اندازه این شکاف ها ما باید واقعبینانه نگاه کنیم. ما گسستهایی را بعد از انقلاب در حاکمیت میبینیم که دوستانی که همگفتمان نبودند، جدا شدند. مهمترین گسست این بود که خط امام آمد و اصلاحطلب شد. این گسست، یک سری مبانی نظری و تئوریک داشت. من این مبانی نظری را در شکاف فعلی، درآنحد پررنگ نمیبینم.
در شکاف بین احمدی نژاد و بیت، من شکاف را بر سرقدرت و ثروت میبینم که بین دولت و بخش نظامی بیت رهبری بهوجود آمده است. اما این شکاف هنوز پایه معرفتی ندارد.
در واقع بخشهای امنیتی و نظامی در قدرت هستند که نان خود را در ناپایداری میدانند، حالا در مبانی و ایدئولوژی اختلاف نظر زیادی ندارند و اشتراکاتشان خیلی زیاد است. اینها در سرکوب نیروهای معترض کاملا باهم همراه هستند. برای همین به گمان من این شکاف نمیتواند در حد شکاف خط امام، فرصت را برای نیروهای سیاسی باز کند. اما میتواند موجب آگاه شدن نیروهایی شود که چشمهایشان را بهروی حاکمیت بستهاند. همین نیروها در صورت آگاه شدن میتوانند سرباز ذخیره جنبش سبز باشند.
اکنون بحث تغییر قانون اساسی در ایران هم مطرح است. این تغییر قانون اساسی را می توان به عنوان یک راه گریز از سرنوشت کشورهای عربی و گذر به تغییرات تدریجی در نظر گرفت یا سرانجام این تغییرات تثبیت بیشتر اختیارات فراقانونی رهبری و نهادهای نظامی است؟
متاسفانه من فکر میکنم جهت این تغییر بسیار بد خواهد بود. خواب بدی برای این تغییر دیدهاند که امیدوارم تعبیر نشود. در واقع این سومین گام بسته کردن فضای سیاسی ایران است. گام اول با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی که در پیشنویس نبود، گام دوم در بازنگری سال ۶۸ که ولایت مطلقه در قانون آمد و گام سوم هم حذف نهاد انتخاباتی مستقیم ریاست جمهوری از سوی مردم است.
تغییر قانون اساسی یک کودتای حقوقی است که کودتای انتخاباتی سال ۸۸ را تکمیل میکند. در واقع ساخت قدرت میخواهد مشکلش را با مردم پاک کند. شور و شوق انتخابات را از بین ببرد و راه اعتراض طبقه متوسط معترض را مسدود کند
به گمان من، این یک کودتای حقوقی است که کودتای انتخاباتی سال ۸۸ را تکمیل میکند. در واقع ساخت قدرت میخواهد مشکلش را با مردم پاک کند. شور و شوق انتخابات را از بین ببرد و راه اعتراض طبقه متوسط معترض را مسدود کند.
با این تغییر در واقع تقلب و تخلف از راس حاکمیت نشاتگرفته و شکل رسمی میگیرد. در واقع ما با یک مجلس فرمایشی روبهرو خواهیم شد که یک رئیس جمهوری یا رئیس دولت فرمایشی انتخاب میکند. این روند ظاهر و باطن حکومت را یکی خواهد کرد.
همچنین دست بالا داشتن نهادهای امنیتی در حکومت را هم تقویت و نهادینه کرده و امکان حکومت اقلیت در اقلیت را فراهم میکند. در نهایت تیر اصلی را به سمت طبقه متوسط و مردم به صورت کامل شلیک خواهد کرد.
در این شرایط، آقای خاتمی، شرطهایی را برای ورود اصلاحطلبان به انتخابات مطرح کرد، نظر شما در باره این شرطها چیست و آیا حاکمیت تن به این شروط خواهد داد و پذیرش این شرطها می تواند امکان حضور مردم در انتخابات را فراهم کند؟
در باره شرطهای آقای خاتمی باید بگویم، بهعنوان [خواستهای]حداقلی، شرطهای خوبی است، اما ایشان در ابتدای پیدا شدن شکافها در حاکمیت شاید امیدواری به پذیرش این شرطها داشت. اما بعد گفت که من نکات و چشم انداز مثبتی نمیبینم. حاکمیت هم هیچ استقبالی از این طرح نداشت. این وضعیت ما را به اینجا میرساند که انگیزه ای برای حضور درانتخابات نمیبینیم.
اما انتخابات یک فرصت است. هر کسی با هر فکر و مشی که دارد، این مشی را باید توسط یک نیروی سیاسی پیش ببرد. حال اگر ما بپذیریم که جنبش سبز نیاز به ظرفیت افزایی و نیروی تازه دارد، این انتخابات یک فرصت است که باید از آن بهره برد، در زمان انتخابات شکل گیری میتینگها، مناظرهها و سخنرانیها یک فضا به نیروی معترض میدهد که باید ازاین فضا استفاده کرد. باید به سمت این برویم که در انتخابات با مشی و استراتژی تحریم فعالانه از این فضا استفاده کنیم و در واقع ما محکوم هستیم به استفاده از این فضای انتخاباتی که ایجاد میشود.
باید در انتخابات با مشی و استراتژی تحریم فعالانه از فضا استفاده کنیم. راه دیگری وجود ندارد وگرنه به تحریم منفعل میرسیم. از یاد نبریم که جناح حاکم به دنبال انتخابات آرام هستند و نباید اجازه داد که مشروعیت این انتخابات بهسادگی به دست بیاید
به گمان من راه دیگری وجود ندارد وگرنه ما به تحریم منفعل با چند بیانیه که بر حق هم هستند، میرسیم. این را هم از یاد نبریم که جناح حاکم به دنبال انتخابات آرام هستند و نباید اجازه داد که مشروعیت این انتخابات بهسادگی به دست بیاید. این انتخابات در واقع فرصت اعتراض را به وجود می آورد و باید برای استفاده از این فضا برنامهریزی کرد.
شما اشاره داشتید به تحریم فعال و تحریم منفعل انتخابات، هم اکنون چون انتخابات دیگر بحث تحریم انتخابات مطرح است، اما چگونه میتوان این تحریم را برخلاف دورههای قبل به یک تحریم فعال که تنها به چند بیانیه منتهی نشود، تبدیل کرد؟
بحث این است که ما موضع پیش برنده می خواهیم بگیریم یا موضع بهداشتی ؟ عدم شرکت در انتخابات بعد از انتخابات پر از تخلف و تقلبی که صورت گرفت و هیچ گونه اعتمادسازی هم بهدنبال نداشت، موضع کاملا برحقی است. این بحثی از منظرعقل نظری است. یک بحث ماجرا هم همان استراتژی یا عقل عملی است.
ما باید با آسیب شناسی حرکتهای گذشته، رو به جلو حرکت کنیم. ما باید ظرفیتسازی کنیم و انتخابات، موعد برطرفکردن این ضعفهاست و این فضا میتواند در خدمت این ظرفیتسازی قرار بگیرد.
در این دوران در دانشگاهها امکان برگزاری میزگردهایی با موضوعات سیاسی بیشتر خواهد شد. دانشجویانی که از خانوادههای سنتی آمدهاند، اولین جرقههای سیاسی ذهنشان زده میشود و شناختشان از واقعیتهای سیاسی موجود، در همین دانشگاهها و در این دورهها شکل میگیرد.
در واقع بخشهای امنیتی و نظامی در قدرت هستند که نان خود را در ناپایداری میدانند، حالا در مبانی و ایدئولوژی اختلاف نظر زیادی ندارند و در سرکوب نیروهای معترض کاملا باهم همراه هستند
در شهرستانها فرصت برگزاری نشستهای سیاسی و سخنرانی و میزگرد، به وجود میآید. افراد وابسته به جنبش سبز و معترضان، میتوانند بدون آن که موضع تند بگیرند، نقش مجلس فرمایشی را زیر سوال میبرد و شهروندان را آگاه کنند که این چه مجلسی است که با سران اختلاس برخورد جدی نمیکند و با یک لبخند یا معامله از کنار فسادی به این بزرگی میگذرد. جرات و جسارت سوال از رئیس جمهوری را ندارد و برخوردی فعال با این وضعیت نمیکند.
مهندس سحابی در اواخر عمرشان میخواست نامهای بنویسد و نسل جوان را امید بدهد که تاریخ از این بالا و پائین ها زیاد داشته، میخواست جوانها را توصیه کند که بروند و محفلهای مطالعاتی تشکیل بدهند و در این محافل به مطالعه تاریخ بنشینند و تجربه های مبارزاتی را بیاموزند و در بزنگاههای تاریخی از این تجربهآموزی استفاده کنند. ایشان فرصت این را پیدا نکردند تا این نامه را بنویسند اما حالا فکر می کنم انتخابات یک بزنگاه تاریخی است که باید از آن استفاده برد و برای آگاهسازی جامعه باید از این فرصت بهره برد تا از آن نگاه منفعلانه و تحریم غیر فعال بیرون آمد و به تحریم فعال رسید.
جناب اقای مافی سلام.
هموطن چرا در راه اندازی یک جنبش مستقل تلاش نمی کنید و بجای حرکتهای اعتراضی و مسالمت امیز مدام در مسیر ایجاد تشنج و رویاروئی مردم مسلمان و غیر مسلمان ایرانی با مسلمانان طرفدار نظام هستید؟
فعال کردن معترضین (سبز ، سرخ ، سفید ) در زمانهای مشخص که برای رژیم مهم است و مسئولین برای نمایش برحق بودن خویش نیاز به آرامش و امنیت دارند،همان شیوه حمله و توطعه گری استعمارگران و انگل چسبیده به انان( صهیونیزم ) است.اکنون با توجه به دانش علمی و سیاسی جناب عالی،این سؤال بوجود آمده که چرا باید کاری درست را در زمانی نادرست که همزمان با حمله استعمارگران است، انجام دهیم و دو بار هم چوب بخوریم،یک بار توسط حامیان خشن و تحریک شده نظام و یک بار هم توسط خود نظام با برچسب عامل خارجی بودن و سپس زندانی و شکنجه و اعدام شدن؟؟بدتر اینکه هیچ نتیجه ای هم حاصل نخواهد شد و از این نادانی سیاسی ما هم اجنبی حد اکثر استفاده خود را در انحراف افکار عمومی جامعه جهانی و همسوئی انان با سیاستهای استعمار گرانه خود نموده و زمینه تجاوز و اشغال و کشتار مردم ایران را فراهم میسازد.
هموطن ما نیاز به یک جنبش اعتراضی مستقل و مردمی داریم که در درجه اول مّلی باشد و دوم اینکه بپذیرد یک جامعه مسلمان شیعی داریم.سومأ با دمکراسی واقعی اشنائی و هم سوئی داشته باشد. چهام اینکه اعتراضات خود را با هجوم اجنبی هم زمان نکرده و افزایش ندهد.پنجمأ بفهمد که تغییر هر رژیم غیر دمکرات و غیر مردمی فقط با نیروی خودی و طبق فرهنگ حاکم بر جامعه باید تغییر کند.درغیر اینصورت دگرگونی سیستم اشتباه است و عواقبش ضرب المثل معرفی است که می گوید:خر همان خر است،فقط پالانش عوض شده است.
در پایان توجه جناب عالی وتمام روشنفکران مخالف ج.ا.ا را به این نکته سیاسی جلب میکنم:هر کس و یا هر شخصیت سیاسی-اجتماعی و مذهبی اگر در زمان حمله استعمار گران،جنگ طلبان بیگانه و یا مزدوران اجیر شده شان،تجزیه طلبان و امثالهم از دولت خود(هر دولتی و با هر بینشی) حمایت سیاسی-ملّی نکند،هرگز قادر به برپائی مردمسالاری در ایران نخواهد بود و به همان دلائل تاریخی که جناب مهندس صحابی منظورشان بوده و شما هم انرا مهّم میدانید،فردی بی صلاحیت است و دوستی اش با مردم ایران حکم دوستی خاله خرسه را دارد.موفق باشید.
آقای خاتمی، پیش از اولین دوره ریاست جمهوری خود، سیاست پیشهایی از سلسله مراتب پایینتر و بی رنگ و نشان بود، با ۸ سال زمامداری، ناتوانی و ناکارائی خود را در فضای سیاسی ایران نشان داد، هرچند در میان مردم به سید خندان مشهور و محبوب است ولی از بی تدبیرترین و ترسوترین سیاسیون تاریخ ایران است که نبودنش بیشتر از بودنش برای ملت ایران فایده دارد. خاتمی، نقش آیت الله طالقانی را در این دوره بازی میکند، یعنی مداد پاکنی در خط و خطوط مبهم و ناهنجار سیاسی ج.ا. ، گویا با داشتن چند کرسی در مجلس، توان اصلاحطلبان بیشتر خواهد شد. در زمان خاتمی و کروبی، قوه مجریه و مقننه در دست اصلاح طلبان بود ، چکار توانستند بکنند ؟ آیا هسته قدرت در میان این مراکز قانون گذاری است یا بیت رهبری و سپاه پاسداران؟ اصلاح طلبان، حتی جرات و توان تحریم و نقش آفرینی در میدان سیاسی ایران را ندارند، چون میدانند که در میان مردم جایی ندارند و به چانه زنی در بالا، معتاد شدند چون از یک قماشند ولی با اختلاف سلیقه جزئی. شادروان سحابی، پس از آزادی از آخرین حبس خود، در یک مصاحبه کوتاه گفت: با شکنجههایی که اینبار بر من روا داشتند، روان من را دگرگون کردند. در فرهنگ زندانیان سیاسی ایران، این گفته نشان از زشتترین تعرض جسمی به یک زندانی است که در اینجا حتا از پیرمردی محترم، معتدل، مسلمان و مبارز قدیمی هم نتوانستند، بگذرند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که با چه هیولاهایی سر و کار داریم.
یکی از روش های رایج و مورد استفاده دیکتاتورها ایجاد بحران و تکیه بر این بحران ها برای تثبیت قدرت است. تراشیدن دشمنان واقعی و غیر واقعی و نشان دادن لولو خور خوره به ملت که اگر ما نباشیم همین نان و ماست را هم ندارید و شب از نا امنی نمیتوانید سر بر بالین بگذارید.
ج ا از روز اول بنیانش را بر دشمن تراشی و بحران سازی گذاشته است و هر صدای مخالفی را به همراهی و جاسوسی و و هم صدایی با دشمن متهم و ان را سرکوب کرده است.
باورهای چپ متاسفانه در تراشیدن غرب به عنوان دشمن برای ج ا نقش مهمی بازی کرد. مردم ایران هیچگاه با اسراییل مشکل ارضی و تضاد منافع نداشته اند. چند صد هزار ایرانی الاصل در اسراییل زندگی میکنند که همچنان به ایران علاقه دارند. مسئله فلسطین برای ایرانی ها یک مسئله انسانی است. ما از نمیتوانیم از محمود عباس فلسطینی تر باشیم . تنها مخالفان درخواست شناسایی فلسطین به سازمان ملل خامنه ای و نتانیاهو بودند.
امیدوارم روزی برسد که جریان غالب در این کشور منطق و مدارا و روابط درست با دنیا باشد نه چاقو کشی و عربده کشی و دشمن تراشی. دیوانه هایی که فکر میکنند حمله 1000 نفر چاقو کش بسیج به 10 نفر کارمند یک سفارتخانه هنر است نیاز به تفکری دوباره دارند.
مردم با ديدن وضعيت زندگي خوددر حال حاضر و زمان جناب خاتمي بهترين قضاوت را در مورد آقاي خاتمي مي كنند كه البته اين قضاوت هم مثبت است قابل توجه عاليجناباني كه در ذهن خود به سر مي برند و افكارشان با واقعيات جامعه ايران فرسنگ ها فاصله دارد
دوست وهموطن گرامی ناصر-مردم ایران نتنها با اشغالگران نژاد پرست صهیونیست ،بلکه با تمام استعمارگران و جنگ طلبان مشکل داشته و دارند.علت کمرنگی اعتراضات و نفرت ایرانیان از سلطه گرانی چون آمریکائیان و آدمکشان صهیونیست به علت عدم اطلاع رسانی رسانه های زمان شاه و نفوذ صهیونیستها در نظام شاهنشاهی بود.ساواک زیر نظر کامل سازمان های اطلاعاتی سیا و موساد بود و درج هرگونه خبری از جنایات امریکائیان و صهیونیستها هم اکیدا ممنوع بود.درمقابل اسلام هراسی،کمونیست هراسی در صدر سیاست غرب و رژیم دست نشانده پهلوی بود.حتی تبلیغ دمکراسی از نوع غربی ان هم ممنوع بود.کما اینکه مصدق و بازرگان و بختیار و دیگر نیروهای ملّی مذهبی هم حق فعالیت نداشتند و یا باید طبق دستور ساواک عمل میکردند.مشابه اوضاع سیاسی ایران در زمان پهلوی را در مصر و عربستان و دیگر کشورهای عربی موجود ،دیده و می بینیم.هموطن! روشنفکران محترم و متشخص غربی بدون پروا به دوّل غربی خود ایراد میگیرند که انان عامل اصلی بوجود امدن دیکتاتوری و تروریزم هستند و با حمایت کامل شان از دیکتاتوران خودی عامل رادیکال شدن جو سیاسی و افکار عمومی در جهان سوم(کشورهای مستعمره خود ) میشوند.اما دوستان ایرانی ما معتقدند که خمینی ها نتانیاهو ها و بنلادن ها و امثالهم هستند که تشنج افرینند.نه دوست عزیز به این سادگی نمیتوان از زیر بار مسئولیت اخلاقی فرار کرد.بطور مثال اگر از فردا کمک امریکائیان به رژیم صهیونیستی قطع شود،ظرف چند ماه عربها یهودیان و صهیونیستها را به دریا میریزند.البته فراموش نکنید که مسیحیان هم هیچ تمایلی به زندگی مشترک با یهودیان و صهیونیستها ندارند.دوم اینکه اگر دولت امریکا ادامه کمک خود به رژیم صهیویستی را مشروط به تشکیل یک دولت فلسطینی ( طبق قرارداد صلح ١٩٦٧ ) کند ،برای نتانیاهو و دیگر صهیونیستها هم راهی جز قبول همزیستی مسالمت آمیز باقی نخواهد ماند و با بوجود امدن دولت فلسطینی حد اقل نیمی از مشکلات خاور میانه هم حل خواهد شد و دخالت ایران و سوریه و دیگران در مسئله فلسطین مضحک میشود و با عکس العمل جامعه جهانی روبرو شده و مردم ایران هم مانع از دخالتهای بیجای مسئولین خود در امور دیگران می شوند.ضمنا اگر دولت امریکا تحریمها را لغو کند،مردم ایران خود مانع از ساختن بمب اتمی و نیروگاه هسته ای خواهند شد.اکثر قریب به اتفاق مردم ایران از جنگ و تهدید و جنگ افزار بیزارند و اگر دست و پای استعمارگران از ایران کوتاه شود،مردم با اعتراضات خود راه نظامی گری دولت اسلامی را مسدود میسازند.مطمئنا اگر در شرایط امروزی،پسر آقای خامنه ای هم به ادامه دانش و سیاست اتمی ج.ا.ا. اعتراض کند،اگر سرش را زیر آب نکنند،زبانش را خواهند برید.در پایان حضورتان عرض میکنم که ایراد شما به چپیها هم کمی مغرضانه و کم مایه است چون غرب هراسی چپی ها بدون دلیل و منطق نیست.اگر چه برخی خواسته های چپی ها هم بی پایه و اساس بوده و توهمی بیش نمیباشد.موفق باشید
برادر mansour piry khanghah طرفدار نظام : در جواب هرمقاله اي کامنت ميگذاري و مثل سيما ج ا همه را بطرفداري از استعمارگر و صيهو منيست ميکني و سعي در تطهير نظام غاصب انقلاب سال 57 ميکني؟.
اينها در برآوردن شعار واهداف مردم که همان آزادی زندانی سياسی و استقلال و آزادی و جمهوری بودند شکست خوردند و بجايش دروغ و فساد و تقلب و تحجر ودزدی را رواج دادند و زندانها را پر و چوبه های دار را در هر کوچه و برزن بپا کردند...
بايد گفت از خير تو و دوستانت اميدی نيست شر مرسان!...
آقای علیجانی ای کاش واقعیت تلخ انتخابات نمایشی را بهتر درک می کردید و دعوای ثروت و قدرت آقایان را شانس پدیدرا شدن اندک فضایی در نهاد سیاسی جامعه نمی پنداشتید. شاید بهتر بود حقایق را با مردم و علل الخصوص جوان ترها در میان می گذاشتید. چرا که شما تریبون دارید و مورد مصاحبه قرار میگیرید و دیگر زیر تیغ جلاد نیستید.
چراغ اندیشه کردن را باید روشن نمود و صریح کارنامه حاکمیتهای مذهبی و خرافه محور را برای آیندگان شرح داد. بازیهای کثیف و غیر انسانی عده ای نمی بایست دغدغه ملت باشد. اگر الفبای مردم سالاری را خوب یاد گرفته بودیم که به این راحتی رضایت به انتصابات نظام نمی دادیم حتی در دوران اصلاحات.
جایی که از پیش مشخص می شود چه کسانی حق ورود به سیاست و قدرت دارند دیگر انتخاباتی وجود ندارد و به طور حتم نمی توان انتصابات را انتخابات نامید و بعد انتطار داشت از دل این همه حیله و حقه مردمسالاری شکل بگیرد.
جناب علیجانی شما از کدام معرفت سخن می گویید؟ مگر تفاوتی در اصل فرمایشات دکتر سروش و بقیه دین باوران وجود دارد؟ کدام گسست در باور وارثان حاکمیت مذهبی رخ داده است؟ شما فکر می کنید اگر به جای آقای خامنه ای آقای سروش رهبر مذهبی مردم شود ما به مردمسالاری نزدیک می شویم؟
مگر شما در نهان و نهاد باروهای خودتان می توانید با مشرکین و کافرین هم پیاله قدرت شوید؟ مسلماً شما ترجیح می دهید با همان نیروهای مذهبی همراه باشید تا سکولارها و نا دین باوران.
پس باید بپذیریم خورشت خوشمزه قدرت فقط در میان دین خوها و دین باوران مجاز می شود و آنگاه این عده با تفسیرهای متفاوت درصدد تمرین مردمسالاری محدود و مجاز در حوزه مورد پسند خود می شوند و باز هم همان می شود که امروز هست.
چراغ شما خیلی بیشتر از نوک پایمان را روشن نمی کند باید درد این جامعه را در همان باورهای خشک و مذهبی جسجو کنیم که روزی برای همه دوستان اطلاح طلب عین حقیقت بود. شما نگاهی به اسامی و کارنامه خدماتی آقایان خط امام و رهبران امروز اصلاح طلب بفرمایید بعد ببینید چگونه گسستی شکل گرفته که دادستان انقلاب و مسئول اعدامهای بسیار امروز سپر اصلاح طلبی بلند کرده.
در حقیقت آش همان آش و کاسه همان کاسه است فقط باید دید با چه بیان و تفسیری می توان مردم را به پای انتصابات فرمایشی کشاند تا دیگ گرم و خوراک فراهم باشد.
با تشکر
با سلام
ضمن ابراز خوشایندی از مقاله اقای فربد..در بالا...عرض شود حظور هم وطنان عزیز....مگر اساسا از انتخابات صحبتی هست؟
بنده سواد انچنانی ندارم دوستان در حد سیکل دبیرستانی قبل از فاجعه 1357 اموزشی ان زمان...متوجه نمیشوم اینرا که مگر مشکل اساسی کشور و ایرانیان این حکومت و قانون اساسی نیست؟...فکر میکنم جواب همگی هست...بله.
بسیار خب بنا براین مگر نباید همه بحث ها...همه نقد ها..مقاله ها وخلاصه لپ کلام ...تغیر سیستم حکومتی باشد؟
بنده با سواد بسیار کمم..دوستان در انتظار گرده هم ائی مردم داخل ایران اینجا هستم که یکصدا دستها را به زانو گرفته
بر خیزیم و بگوئیم این سیستم حکومتی که بر پایه مذهب بنا شده است را نمیخواهیم.بنده به مذهب اسلام احترام قائلم
بحثی هم ندارم اما ائین و مرام ما ایرانیان مرام دیگریست که 1400 سال پیش بر اثر شرائطی تغیر پیدا نمود و تبدیل شد به نظامی مبتنی بر اسلام...اما امروز ما ایرانیان به حقایق تاریخی خود پی برده ایم و در نظر داریم سخت بکوشیم تا برگردیم به جایگاه حقیقی خود...پارسیان و مرام خود که همان نیک بودن است در همه زمینه های زندگی
بنا براین برای من بحث در مورد انتخابات ..بی مفهوم است.نمیفهمم که اگر هدف خشکاندن این چشمه زهرالود است
دیگر بحث این که لاسی بزنیم با چشمه....مسیرش را بالا و پائین کنیم....و بازی های این چنانی چیست دیگر؟
متاسفانه بهای این ازادی و تغیر...بهای رسیدن به این سرافرازی....شکوه...رسیدن به افتخار و استقلال و خوشبختی متاسفانه...متاسفانه ..بهای غم انگیزی دارد و تنها با خون خود میتوان ابیاری کرد این باغ پژمرده را دوباره...بسیار گران است اما جبر تاریخ است...چنانچه بخواهیم که دوباره ایران...ایران شود
با تقدیم احترام به همه شما خوبان
ارسال کردن دیدگاه جدید