بخش پایانی اساطیر ژاپن
شهرنوش پارسیپور - دیدیم که هیده سوتو با هزارپاى هیولایى کوه میکامى درافتاد و به او تیراندازى کرد، اما به نتیجهاى نرسید. پس به یاد آورد که آب دهان انسان تأثیر جادویى دارد. این بار تیرش را با آب دهان آغشت و آن را به سوى هدف پرتاب کرد. اینبار تیر همانند بارهاى قبل به هدف خورد، اما اثر کرد.
در اینجا هزارپاى هیولایى حلقه زنان و بىجان پایین افتاد. نور که از سر و پاى او بیرون رفت نور خورشید نیز از آسمان ناپدید شد. تاریکى تنها با پرتابشهاى نور روشن مى شد. رعد و برق غوغا کرد و زمین به شدت تکان خورد و تمام شب زمین لرزه بود، اما روز بعد دوباره خورشید طلوع کرد و آرامش برقرار شد.
هیده سوتو به عنوان نجاتدهنده مردم شاه اژدها شناخته شد. روزها و شبها جشن گرفته شد، اما عاقبت قهرمان گفت که باید آنها را ترک کند. شاه گفت که تا هدیهاى به او ندهد اجازه سفر نخواهد داد.
شاه اژدها به او یک بار برنج، یک تاقه ابریشم، دو زنگ و یک دیگ خوراکپزى داد. قهرمان زنگها را به معبد مجاور داد که یادگار موفقیت او باشد. بقیه هدایا را براى خود نگه داشت. این هدایاى گرانبها نشان دادند که هدیه واقعى هستند: دیگ همیشه مىجوشید بىآنکه آتشى زیر آن باشد؛ و تاق ابریشم دائم ابریشم تولید مىکرد. اما از همه بهتر بار برنج بود که دائم پر بود و هرگز از برنج خالى نمىشد. این هدیه بزرگ براى هیده سوتو ثروت به همراه آورد و لقب تاواراتودا، «ارباب بار برنج» را براى او به همراه آورد.
طریق جنگجویان
ژاپن سرزمین افراط و تفریط است. از نظر زمینشناسى گونهگون و زیبا و در همان حال به شدت آتشفشانىست. این کشور به مدت ۶٠٠ سال به وسیله کلانى که از جنگجویان سامورایى تشکیل شده بود اداره شد. مردانى که در طى قرنها سنت جنگجویى را به یدک مىکشیدند و در اسطورههاى کلان هاى جنگى احاطه شده بودند. آنان رهبران دلاور و انگارههاى آرمانى مورد ستایش بودند. آنان جنگ را با افتخار پذیرا بودند و بىباکانه بر قربانى کردن خود و وفادارى مطلق به رهبر باور داشتند. اما در همان حال فرهنگ هنرى نیز تشویق مىشد و گروه حاکم با تکیه بر این روحیه ژاپن امروز را بهوجود آوردند.
طبقه سامورایى در طى چند قرن بهوجود آمد، اما در قرن دوازدهم مبارزه براى کسب زمین و برترى کلان در رقابت قرار گرفت و رهبران جنگجو از طریق داستانهاى تاریخى که درباره آنها شکل مىگرفت ملهم شدند.
نخستین شوگونیت (١٣٣٣-١١٨۵) نمایشگر نخستین دوره حکومت سامورایىهاست. در سومین دوره شوگونیت به نام توکوگاوا، قدرت از مرکز مورد بازبینى قرار گرفت، و در همان حال نظام چهار طبقهاى بنیاد نهاده شد که امپراتور بر آن نظارت عالیه داشت، و طبقه سامورایى به وسیله شو گون اداره مى شد. بوشیدو، به عنوان قانون در اواسط ١۶٠٠ شکل گرفت و بر این امر تأکید داشت که هرکس باید به قدرت بالادست احترام بگذارد. این قانون وارد آئین ذن شد. این آئین تمرکز، نظم و الهامات ناگهانى را به عنوان جاذبه طبیعى براى انسانى که آماده مبارزه از طریق تربیت ذهنى براى فرا رفتن از مرگ است تبلیغ مى کرد. به هرحال پیروزى کنترل مرکزى و تقویت وحدت ملى باعث نابودى شوگونیت شد، چرا که دیگر جنگى براى جنگیدن وجود نداشت. اما با این حال این سنت در اعماق روح جامعه باقى ماند و باعث شکلگیرى مغولانه شکست دادن یا کامى کازه شد، که به معناى «باد ماورایى»ست که در سده بیستم نتایج آن به ظهور رسید.
به نظر من اسطوره بیش از هر پدیده دیگرى با روان جمعى مردم سر و کار دارد.
در اینجا بخش اساطیر ژاپن به پایان مى رسد. این نگاهى به بخشى از این اساطیر بود. روشن است که شناخت اساطیر هر ملتى نیاز به کار گستردهتر و جامعترى دارد. ژاپن از دیرباز با ایران در ارتباط بوده است. در ریشهیابى، حداقل نخستین تماس با این کشور در صدر اسلام رخ داده است. چنین به نظر مى رسد که یک شاهزاده ایرانى در آغاز شکست ایران از اعراب براى گرفتن کمک به ژاپن مىرود. شرح این ماجرا در خاطرات سفر مخبرالسلطنه هدایت به تفصیل نگاشته شده است. میزبانان ژاپنى اتابک اعظم که مخبرالسلطنه به همراه اوست اعلام مىکنند که اخیراً از شکم یک بودا در معبدى که بدبختانه مکان آن را فراموش کردهام تومارى به دست آمده است که نشان مىدهد یک شاهزاده ایرانى به همراه گروهى به ژاپن مىآید تا بلکه قوایى علیه اعراب گردآورى کند. او مقیم ژاپن مىشود و گویا برخى از ژاپنىها خود را از فرزندان او مىدانند. اما توجه به این مسئله بسیار جالب است که این شاهزاده چگونه خود را به ژاپن رسانده است، چون او باید از میان اقوام و قبایل مختلفى عبور کرده باشد تا به این کشور برسد.
امروزه ژاپن بسیار دور از جهان اسطوره زندگى مىکند، اما این منبع الهام همچنان جوشان است و بسیارى از فیلم هاى ژاپنى زیر تأثیر این اساطیر شکل گرفتهاند. به نظر من اسطوره بیش از هر پدیده دیگرى با روان جمعى مردم سر و کار دارد. رمزشناسى اسطوره کار بسیار مشکلىست، اما هنگامى که رمزها باز مىشوند دنیاى رنگینى در پیش رو قرار مىگیرد. در این اواخر ما مشغول خواندن شاهنامه فردوسى هستیم و من دارم آرام آرام دیدگاه تاریخى خود را دستخوش تغییر مىبینم. جالب است که ببینیم تمدن ایران امروز از مازندران آغاز شده باشد. این نکتهاىست که در هیچ تاریخى نوشته نشده است. من در انتهاى این دوران بررسى اساطیر ملتها به ایران بازخواهم گشت و با یارى استادانى که در این زمینه کار کردهاند به این مهم خواهم پرداخت.
در شماره آینده اما بخش اساطیر چین آغاز خواهد شد. چین در همسایگى ژاپن قرار دارد و بدون شک این دو ملت زیر تاثیر یک دیگر هستند. ممکن است نکات مشترکى میان ادبیات اساطیرى دو کشور وجود داشته باشد. البته توجه به این نکته شایان بررسىست که چین کشورى پهناور و قاره اىست. در حالى که ژاپن از شمارى جزیره تشکیل شده و در بیرون از قاره قرار گرفته است. شاید از این نظرگاه شباهت میان ژاپن و انگلستان بیشتر قابل بررسى باشد. عجیب نیست اگر که انگلستان انقلاب صنعتى را آغازیده باشد و ژاپن همین کار را در سطح آسیا انجام داده باشد. البته به ظاهر شباهتى میان ژاپن و انگلستان از نظر نژاد و زبان و مذهب وجود ندارد. اما جغرافیاى مشترک زاینده بسیارى از شباهت هاست.
البته با اساطیر چین شاید ما بیشتر انس به هم برسانیم. ایران نیز همانند چین یک کشور قارهاىست و موارد شباهت بیشتر است.
و بالاخره از آنجایى که من جزو اصحاب اصالت جغرافیا هستم دائم در جستوجوى نکات مشترک میان ژاپن، انگلستان، کوبا و ماداگاسکار هستم. هر چهار جزیره در چهار منطقه جهان در کنار قاره بزرگ قرار گرفتهاند. ما مى بینیم که ژاپن و انگلستان انقلاب صنعتى را آغاز مىکنند، اما کوبا نیز به نوبه خود تحول عمیقى را در جهان باعث مىشود، و البته من از تاریخ ماداگاسکار چیزى نمىدانم، اما فکر مى کنم که این جزیره نیز باید در ساختار فرهنگى خود پیشرفتهتر از منطقه قارهاى باشد. اگر کسى در این مورد چیزى مىداند بسیار عالى خواهد بود که ما را در جریان بگذارد.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
ارسال کردن دیدگاه جدید