اساطیر ژاپن - ۴
شهرنوش پارسیپور - دیدیم که ایزاناگى پس از مرگ ایزانامى و بازگشت از قلمرو تاریکى با نگریستن در آینه سه خدا و بانو خدا را آفرید. پس آماتراسو و تسوکی یومى مکان خود را در دشتهاى اعلاى آسمانى پیدا کردند، اما در خاک مرکزى دشت نیزار که نام زمین بود، سوسانو دائم اغتشاش ایجاد مىکرد. او به طور دائم به ایزاناگى پرخاش و عربدهجویى مىکرد.
در بعضى از روایتها -که او را به عنوان فرمانرواى زمین نشان مىدهند- او از انجام وظیفه سر مىپیچید و در دوران حکومت او شاخ و برگ درختانى که در دامنه کو هها روئیده بود خشک شد. هنگامى که ایزاناگى از او پرسید مسئله چیست، سوسانو به صداى بلند دست به شکایت برد که جایگاه او زمین نیست، چرا که تنها آرزوى او زندگى با مادرش در زمینهاى زیرین است که اکنون مادر مجبور به زندگى در آن است. ایزاناگى خشمگین شد و به پسرش فرصت داد تا به یومى برود.
اکنون ایزاگامى که سرنوشت خود را زندگى کرده بود تصمیم گرفت بازنشسته شود. در روایتى گفته مىشود که او به آسمان رفت و در جایى نزدیک به دخترش در کاخ خورشید زندگى کرد. در روایتهاى دیگر مىگویند که او در تاگا در جزیره هونشو سکنا گرفت که هنوز در آنجا مورد پرستش قرار دارد.
سپس سوسانو اعلام کرد که پیش از رفتن به سرزمین مردگان باید از دشتهاى اعلاى آسمان بالا رفته و با خواهر عزیزش آماتراسو وداع گوید. همین که سوسانو سفر خود را آغاز کرد به دلیل انرژى مردانهاش دریاها به جوش آمدند و زمین تکان خورد و زلزلههاى زیادى رخ داد.
در آسمان آماتراسو ایستاده بود. او که سر و صدا را مىشنید و مىدید که سوسانو در ابر و مه غلیظى نزدیک مىشود به این نتیجه رسید که او قصد و نیت بدى دارد، چرا که خلق و خوى برادرش را مىشناخت.
چهره او تیره شد و به این نتیجه رسید که برادر که بر او رشک مىبرد قصد دارد قلمرو آسمانىاش را بدزدد. او براى جنگى حسابى آماده شد و موها و دامنش را به هم پیچید. سیم جواهرات سیاه را به دور سر و مشتش پیچید. سپس ترکش بزرگش را به دست گرفت و کمان کشید و شمشیرش را که در نور مىدرخشید آماده کرد و همانند جنگجویى ایستاد. قدرت او چنان بود که هنگامى که پاهاى بزرگوارش را محکم کرد، همانند پاهاى مادیان به زمین فرو رفتند و کف و بخار اقیانوس بالا آمد.
رقابت ماقبل آفرینش
آماتراسو با حالتى شجاعانه با برادر برخورد کرد، اما سوسانو به او نزدیک شد و گفت که پیش از رفتن همیشگى به جهان زیرین و جهان مردگان و سایهگان براى آخرین ملاقات آمده است. دختر درخواست کرد تا او حرفش را ثابت کند و حرف نهایى را بزند. مرد پیشنهاد کرد که آنان بکوشند بچههایى آسمانى بهوجود آورند. مرد گفت آنى که سرخخون باشد در طرف راست قرار گرفت.
آماتراسو شمشیر مقدس سوسانو را گرفت و ماگاتاما، یا حلقه مهرههایى را که به سر مىبست به او داد. آنان با پرهیزکارى شمشیر و جواهرات را در آمنو-مانو، چاه عمیق آسمانى شستند. سپس آماتراسو تیغه شمشیر را به دهان فروکرد و آن را با آروارههاى قوىاش خرد کرد و مه روشنى را با دم بیرون داد و سه بانو خداى نرم و انعطافپذیر بهوجود آمد. سوسانو مهرهها را جوید و نفسى ابرآلود بیرون داد و پنج خداى قوى بهوجود آورد.
پنج خدایى که سوسانو از جواهرات آماتراسو بهوجود آورد به نگهبان آینده قلمرو آسمانى تبدیل شدند، در حالى که سه بانو خدایی که آماتراسو از شمشیر برادرش بهوجود آورد به نگهبانان سرزمین ژاپن در دشت مرکزى نى تبدیل شدند. میان این هشت بچه، در زمانهاى بعد نیاکان «جیمو»، نخستین امپراتور داستانى ژاپن و خانوادههاى رهبر قرار دارند.
سوسانو در نشان دادن پیروزىاش که نشان دادن خلوص او در چشم آسمانیان بود کوتاه نیامد. اما آماتراسو با او به نزاع برخاست و گفت چون پسران از جواهرات او بهوجود آمدهاند پس در حقیقت او برنده جنگ است.
طبیعت وحشى سوسانو او را متوجه انتقامجویى کرد. از پاشنههاى پاى او هرج و مرج عظیمى در جهان برخاست. او کشتزارهاى برنج آسمانى را در هم کوبید و مجراهاى آبها را به هم ریخت. سپس در تالارى که ساکنان آسمان در پائیز در آن جمع مىشوند تا مراسم جشن خرمن را برپا کنند، مزاجش به کار افتاد و بوى گند مدفوعش بلند شد.
بر طبق بعضى از روایتها آماتراسو در برابر پرخاشجویىهاى سوسانو آرام ماند و حتى در برابر آسمانیان از طرف برادر خود عذر خواست. اما حرکت بعدى او دیگر قابل پوزشخواهى نبود. او به تالار بافندگى آسمانى که آماتراسو و کنیزانش در آن مشغول به کار بودند حمله کرد.
یکى از کارهاى بانو خدا درست کردن لباس براى خدایان آسمانى بود و او زنانى را به خدمت گرفته بود تا به او یارى رسانند. بر طبق روایتهایى کنیزکان بافنده لباسهایى را براى کاهنههایى که در معبد سلطنتى خورشید کار مىکردند مىبافتند. دانشمندان دیگر بر این نظرند که بافتههاى آنان خود دنیایى بود که آرام آرام بهوجود مىآمد.
در این روزها کارگران به نحوى ترسناک به دلیل یورش سوسانو دچار گرفتارى بودند، چرا که او یک اسب کوچک را اسیر کرده و خالهاى درخشان پوست او را مىکند و آنها را به درون تالار مىانداخت (بعضى محققان فکر مىکنند که خالهاى اسب کنایه از ستارگان است.) یکى از خدمتکاران وفادار آماتراسو از وحشت مرد، چرا که هنگامى که در حال حرکت بود به دلیل اذیت سوسانو میان ماکوهاى ماشین پارچهبافى قرار گرفت و جان خود را از دست داد. آماتراسو وحشتزده از تالار خارج شد و خود را در غارى به نام آمانو-ایواتو (غار صخره اى آسمان) پنهان کرد.
پژواکهاى باستانى جدال خواهر و برادر
برخى از دانشمندان اعتقاد دارند که اسطوره نزاع آماتراسو با سوسانو احتمالاً یادآور خاطرات باستانى یک برخورد حقیقى میان یک کاهنه و برادرش در ماقبل تاریخ ژاپن است.
در اسناد سالیانه قرن سوم میلادى چین در عصر سلسله وى از یک جنگ خانگى در ژاپن گفتوگو مىشود که باعث مرگ هیمهکو، کاهنه و ملکه سرزمین یاماتو مىشود.
بر طبق روایت تاریخدان چینى، هنگامى که برادر جوانتر هیمهکو بر تخت نشست نزاعى در گرفت که در آخر کار، زمانى به پایان رسید که دختر هیمهکو جانشین دایى خود شد و قلمرو مادر را تحت فرمان گرفت. اما بیشتر چنین به نظر مىرسد که این یک برخورد میان کلان در ژاپن باستان باشد. آماتراسو بانوى خداى کبیر کلان یاماتو بود و به عنوان نیاى افسانهاى جیمو، نخستین امپراتور داستانى ژاپن شناخته مىشد. سوسانو از سوى دیگر به ویژه در میان دشمنان کلان یاماتو در ناحیه ایزومو مورد پرستش بود. هنگامى که اسطورههاى سوسانو و آماتراسو ثبت شد، کلان یاماتو بر ایزومو غلبه کرده بودند تا با برتر نهادن آماتراسو برترى او را بر سوسانو ثابت کنند.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
ارسال کردن دیدگاه جدید