عباس صفاری: "جامعه به شدت و در ابعاد مختلف بحرانزده است"
دفتر خاک در گفتوگو با عباس صفاری به مناسبت انتخابات مجلس شورای اسلامی – عباس صفاری نامی شناختهشده در ادبیات معاصر ایران است و از او به عنوان "پرمخاطبترین شاعر ایران" یاد میکنند. عباس صفاری در یزد پرورش پیدا کرده و سالیان دراز است که در آمریکا زندگی میکند.
او دیر به شعر روی آورد، اما وقتی نخستین دفترش در شعر را با عنوان "در ملتقای دست و سیب" منتشر کرد خوش درخشید. از مهمترین ویژگیهای شعری او خاصیت تصویری و مضامین جهانوطن و فلسفی است. "یک دوربین قدیمی" با اقبال گسترده خوانندگان در ایران مواجه شد و چاپ پنجم آن هم به بازار آمد. "تاریکروشنا" تازهترین مجموعه شعر صفاریست که اخیراً نشر مروارید آن را روی پیشخوان کتابفروشیها قرار داده است.
در مجموعهای که در رادیو زمانه به مناسبت انتخابات مجلس شورای اسلامی در نهمین دوره آن در اسفندماه ۱۳۹۰ خورشیدی تدارک دیدهایم، با جمعی از نویسندگان، منتقدان و هنرمندان ایرانی گفتوگوهایی انجام دادهایم. توجه شما را به گفتو گو با عباس صفاری جلب میکنیم:
آقای صفاری، آیا الان در شعر فارسی مرجعی وجود دارد برای تشخیص خوب از بد، زشت از زیبا؟
مرجع واحدی که اکثریت دستاندرکاران شعر و منتقدان و ناشران بر سر آن به توافق رسیده باشند وجود ندارد. در حال حاضر چندین گروه مختلف از غزلسرا و دوبیتینویس تا اولترا مدرن و آوانگارد درحوزه شعر فارسی فعالیت میکنند و طبیعی است که هر گروه در چشمانداز شعر فارسی اشعار خودش را پیشتاز میبیند.
علت این اغتشاش و سردرگمی در چیست؟
از سوی دیگر فقدان مرجعیتی که زیبائیشناسی مشخصی را ترویج کند به گمانم حاصل تضعیف چشمانداز آرمانی – شهرتطلبی به هر قیمت و دشواریهای ریشه کن شدن از مناطق مأنوس آبا اجدادی و پراکندگی ذهنی و فیزیکی در کلانشهرهای بیترحمی است که یافتن نمونهاش حتی در آثار اغراق شده سینمایی هم دشوار است. اغتشاش و سر درگمی که شما به آن اشاره کردید نیز ریشه در همین معضلات دارد. خانم مریل استریب در فیلم جدیدش (بانوی آهنین) جملهای را از مارگارت تاچر که هرگز شخصیت محبوبی نبود ایراد میکند به این مضمون که در گذشته آدمها میخواستند کاری انجام بدهند اما امروزه میخواهند کسی باشند و سری توی سرها دربیاورند. به گمانم این جمله را میتوان به آسیبشناسی شعر و هنر ما نیز تعمیم داد. اما ناگفته نماند که از میان سبکهای فعال و نیمه فعال شعر حاضر که هر کدام ساز خودشان را میزنند سبکی که به (ساده نویسی) شهرت یافته با فاصله چشمگیری موفقتر از ژانرهای دیگر است و پیروان بیشتری هم دارد.
عباس صفاری: جامعه کماکان به شدت و در ابعاد مختلف بحرانزده است و طبیعی است که مقداری از تنشهای آن وارد شعر و متون ادبی میشود.
انبوهی از دفترهای شعر منتشر میشود. آیا انبوهسازی کتاب در زمینه ادبیات خلاق ایجاد تورم نمیکند؟
انبوهسازی به ویژه وقتی بازار جذبکنندهای برایش آماده نباشد به تورم میانجامد. روند تولید شتابزده و نسنجیده کیفیت کالا را نیز پائین میآورد که به نوبه خود مشکل بزرگی است و دامن میزند بر این باور عوامانه که شعر تفننی بیش نیست و استفاده از آن نیز در زمره تفریحات سالم اما نه چندان لازم است. اما در ردیابی علت تورم و ضایعات آن باید پای افراد و نهادهایی را از مرحله تولید تا فروش به میان کشید. در درجه اول شاعر یا مؤلف قرار دارد که غالباً میخواهد یک شبه ره صد ساله برود و در نتیجه دنبال راه آسان و میانبر میگردد. در مرحله بعدی حاصل کار مؤلف در دست ناشر است و از آنجا که ناشران پرتجربه و سابقهدار در حوزه انتشار شعر انگشتشمارند چه بسا که اکثر این کتابها میافتد در دست ناشران تازه کار و کم تجربهای که شناخت چندانی از تحولات شعر و سلیقه روز خوانندگان ندارند.
تا همین دو سه سال پیش بسیاری از این ناشران میپنداشتند این نسل جدیدی که اصطلاحا به آنها (دهه شصتی) میگویند سرشان به موسیقی وارداتی و فیلم و دی وی دی گرم است و خریدار کتاب شعر نیستند. واقعیت این است که برای نزدیک به دو دهه بخش شعر مدرن بسیاری از ناشران به حالت نیمهتعطیل در آمده بود. ناشران دولتی نیز منحصراً کتابهای شاعران وابسته و متعهد به اصول و اهداف خودشان را منتشر میکردند. نهایتاً اما استقبال همین نسل جدید از چند مجموعه شعر متفاوت و چاپهای مکرر همین کتابها ناشران جدیدی را به سرمایهگذاری در حوزه شعر راغب و تشویق کرد. اما شعر خوب در یک ژانر جدید که مورد پسند قرار بگیرد چیزی نیست که بشود تولید انبوه کرد و نسبت به نیاز بازار آن را به شاعران سفارش داد. نتیجهاش نیز میشود تورمی که به آن اشاره کردید.
آیا به نظر شما شعر میتواند از یک سویه اعتراضی هم برخوردار باشد؟
واقعیت این است که شعر در انحصار هیچ فرد و گروه و نهادی نیست و هر کسی میتواند برای هر منظور و هدفی و در هر سبک و سیاقی کلمه را به شعر تبدیل کند. نهایتاً اما خواننده و گذر زمان است که به این تولیدات نمره میدهد و جایگاهشان رادر صورتی که سزاوار جایگاهی باشند تعیین میکند. از این میان اما شعری که فقط به قصد اعتراض سروده شده باشد و کلمات در آن در حد وسیلهای باشند برای انتقال خشم و اعتراض شاعر تاریخ مصرف بلندبالایی نخواهد داشت و به سرنوشت اکثر اشعار سیاسی و انقلابی دچار خواهد شد. از سوی دیگر اما اعتراض در ابعاد مختلفش همواره در طول تاریخ بخش تفکیکناپذیری از اشعار ناب و ماندگار بوده است. اعتراضی که ابعادی گستردهتر از شکایت از یک پدیده مشخص یا وضعیت حاکم بر اوضاع زمانهای محدود را دارد. بسیاری از اشعار حافظ و مولوی نمونههای کلاسیک آناند.
الان کانون شعر معترض کجاست؟
من همیشه اعتقاد داشتهام که بخشی از شعر مدرن دیر یا زود به سمت اعتراض خواهد رفت. گاهی روند حوادث آن را مانند آتش زیر خاکستری ناگهان شعلهور میکند. قصدم از اعتراض نیز فقط اعتراض سیاسی و ضد دولتی نبوده است. اعتراض در شکل جدیدش ابعاد گوناگونی از جامعه مدنی را در برمیگیرد. اعتراض به جهاننگری مسلط - بازمانده باورهای قومی و قبیلهای و روابط سودطلبانه از آن جمله است. آنچه در غرب به آن (ضد استابلیشمنت) میگویند. من هنوز هم بر این باورم. در حال حاضر نیز مرکزی اگر قرار باشد برایش در نظر بگیرم ترانههایی است که در داخل ایران و به وسیله جوانان اکثراً محروم و ناراضی سروده میشود. اما چون اکثر این آثار بدون مجوز ضبط و منتشر میشوند بازتاب محبوبیت و دامنه گسترش آن را در رسانهها نمیبینیم. در رابطه با شعر و متونی که پخش تاثیرگذار آن بدون مجوز دولتی تقریباً غیر ممکن است، این اعتراض ظاهر کمرنگتری دارد و عمق و ماندگاری بیشتری.
انفعال نویسندگان و شاعران در برابر شور مردم. عباس صفاری میگوید: تضعیف و فروپاشی اخلاق و دیگر باورهای قومی و مذهبی است که راه را بر بسیاری از کنشها و اعمال نادرست باز گذاشته است.
کانون نویسندگان ایران عملاً منحل شده. اخیراً دولت خانه سینما را هم منحل کرده. فصلنامههای ادبی تأثیرگذار هم پس از در محاق افتادن نشریه کارنامه وجود ندارند. نبود نهادهای مستقل فرهنگی چه تأثیری به نظر شما در کیفیت ادبیات خلاق خواهد گذاشت؟
تأثیرش این خواهد بود که نهایتاً منجر به پراکندگی نیروهای خلاق و استعدادهای جوان میشود و انزوای ناخواستهای که میتواتد به روند خلاقیت صدمه بزند. اگر تعدادی نویسنده و شاعر به قصد کشف استعدادهای نو ظهور و ارتقای فرهنگ و ادب زیر سقف یک نشریه جمع شده بودند، پیامد تعطیل کردن آن نشریه پراکنده شدن آنهاست که از آن میان امکان دارد چند نفری مجدداً جذب نشریات دیگری شوند که اهداف دیگری را دنبال میکند.
کانون نویسندگان در زمان آقای خاتمی که بزرگترین صدمه را دید شانس این را هم داشت که از نظر قانونی رسمیت پیدا کند و به شکل علنی به تشکیل جلسه و فعالیت بپردازد. اما مخالفان سرسخت آن با استفاده از ابزار خشونت راه را برای رسمیت یافتن آن صد کردند. در مورد انحلال خانه سینما اما به نظر میرسد - یا دستکم ظواهر امر اینطور نشان میدهد که اختلاف را شکر آب شدن روابط داخلی - مسائل صنفی و حسادتهای حرفهای دامن زده است. صرفنظر از اینکه این اختلافات از کجا آب میخورد و چه نیروهایی پشت صحنه آن را رهبری میکنند باید در دادگاه و با پشتوانه قانون حل شود. هیچ نهاد یا فردی بالاتر از قانون نیست که بتواند قبل از رسیدگی به شکایتش در دادگاه حکم به انحلال یک نهاد فرهنگی بدهد.
عدهای اعتقاد دارند که دستکم در ده سال گذشته ما با یک فترت فراگیر ادبی مواجه هستیم. آیا به نظر شعر معاصر بحران دارد امروز؟
به گمان من بحران را در رابطه با ماهیت و هدف نهایی شعر مدتیست پشت سر گذاشتهایم. اما جامعه کماکان به شدت و در ابعاد مختلف بحرانزده است و طبیعی است که مقداری از تنشهای آن وارد شعر و متون ادبی میشود. شعر دهه ۷۰ به باور بسیاری یک شعر بحرانزده بود. جوانانی پا به عرصه گذاشته بودند که آموزش و تعلیمات بودار و هدفمندی دیده بودند. در نتیجه با بخشی از فلسفه - تئوریها و آرا و عقاید فلاسفه پستمدرن آشنا بودند اما شیوه اجرای شاعرانه و هنرمندانه آن را نمیشناختند. ترجمه و انتشار شعر تعدادی از شاعران پستمدرن غربی در اواخر دهه ۷۰ همه چیز را تعغیر داد. به گمان من شاعران دهه ۸۰ از جهاتی پست مدرنتر از شاعران دهه ۷۰ و نزدیکتر به شاعران نسل بیت هستند و ناگفته نماند که ترکیب پستمدرن را من اینجا به عنوان ارزش به کار نمیبرم. در مجموع باید بگویم به نظرم بحران را پشت سر گذاشتهایم اما تعادل لازم را هنوز به دست نیاوردهایم و خطر اینکه از آنسوی بام فرو بیفتیم نیز شعر را تهدید میکند. تعدادی از شاعران جوان، سادهلوحی و سادهانگاری را با سادهنویسی اشتباه گرفتهاند.
نقش انفعال اجتماعی در این جریانهای انحرافی مانند سادهنویسی یا پیچیدهگوییهای پست مدرن چیست؟
به گمانم ریشه انفعال را میبایست در مسائلی خارج از خلاقیت ادبی جستوجو کرد. خطر بزرگ که هیچکس در جامعه در برابرش مصونیت ندارد تضعیف و فروپاشی اخلاق و دیگر باورهای قومی و مذهبی است که راه را بر بسیاری از کنشها و اعمال نادرست باز گذاشته است. تضعیف باورهای عمیق اخلاقی در جامعهای که عوام با اندیشه پویا و خرد مدرن و انتقادی بیگانه است و با جمعیتی نزدیک به هفتاد ملیون تیراژ کتابش در حد دو سه هزار تاست (مقایسه کنید با فروش بیش از ۳۰ ملیون نسخه از رمان موفق در آمریکا) معضلی است که موجش به دامن نویسنده و هنرمند نیز خواهد رسید. در نتیجه حتی گروهی از شعرا و نویسندگان ما هم که به غرب مهاجرت کردهاند و دست سانسور بهشان نمیرسد و از آسایش و آرامشی نسبی بر خوردارند کاری بهتر از آنچه در ایران خلق کرده بودند نتوانستند به ثمر برسانند.
به نظر شما الان فضای کلی شعر ما اجتماعیست بیشتر یا یک شعر فردمحور؟
شعر در دهه ۷۰ همواره با گوشهچشمی به تئوریهای رایج و فاصله گرفتن از خوب و بد اجتماع و سیاست سروده میشد. اما در دهه ۸۰ شعر سمت و سویی دیگر به خود گرفت. در آغاز شاید بتوان گفت مسائل فردی و بیشتر از منظری هستیشناسانه عمده شد و انتشار آن در چندین مجموعه شعر بازار جدیدی برای این کالای قدیمی ایجاد کرد. به مرور زمان اما در کنار مضامین فردی دریچهای نیز به سمت اجتماع و نقاط قوت و ضعف آن گشوده شد. در دوران انتخابات نیز به رغم اینکه این نوع شعر ذاتاً چهرهای ضد سیاسی یا بهتر است بگویم ضد شعاری دارد با اعتراض خوانندگانش به نتیجه انتخابات همصدا شد و پس از زلزله بم برای نخستین بار شاعرانی با دیدگاهای مختلف مضمون واحدی را که همدردی با غم و اندوه و نگرانی مردم باشد موضوع کار قرار داند.
آیا به نظر شما و در مقایسه با شاعران سرزمینهایی که تجربه دیکتاتوری را از سر گذراندهاند، شاعران میبایست مسئولیت فردی بپذیرند در پیوند با رویدادهای تاریخی که الان دارد در ایران اتفاق میافتد؟ یا اینکه به عنوان شاعر نسبت به تاریخ موظف نیستند؟
وظیفه معمولاً بر دوش کسی است که کاری از دستش ساخته است. شعر یا هر متن هنری دیگری قادر نیست مسیر تاریخ را تعغیر دهد یا تحولی بنیادی در جامه ایجاد کند. شاعر نیز مانند هر فرد دیگری از مسائل و تحولات جامعهای که در آن زندگی میکند تأثیر میگیرد و شعرش خواهناخواه بخشهایی از همین تأثرات را بازتاب میدهد. شاید هیچ شاعری در اروپا نباشد که در بطن جنگ دوم بوده باشد و بگوید جنگ هیچ تأثیری در آنچه او در آن دوره نوشته نداشته است. حتی در مورد مثال مشخصی مثل رویدادهای چند سال گذشته که به آن اشاره کردید، کمتر شاعری بیتفاوت بوده است. در واقع بیتفاوتی در رابطه با آن رویدادها به نوبه خود نوعی اعلام موضع است. نمونه قبل از انقلاب آن نیز بیآنکه بخواهم داوری کرده باشم شاعر شیرین سخنمان نادر نادرپور است که تا در ایران بود نسبت به مسائل سیاسی بیتفاوت بود و کاری به آن نداشت اما به محض اینکه به غرب آمد دیدیم سلطنتطلب است. در این میان رقابتهای پنهان و آب زیرکاه - خصلت محافظهکارانه و رودربایستی نیز مشکلی به مشکلات دیگر میافزاید.
در همین زمینه:
::ویژهنامه "بحران و تحریم" در رادیو زمانه::
::عباس صفاری در رادیو زمانه::
ارسال کردن دیدگاه جدید