بوی ترجمه!
ناصر غیاثی- عباس خضر، نویسنده عراقی که در آلمان اقامت دارد، در کتابهایش زندگی و مبارزه زیر چکمههای دیکتاتور در یک کشور عربی را روایت میکند. او در «هندی قلابی» روایتی بهدست میدهد از یک جوان عراقی که از زندان و خفقان و جنگ میگریزد.
این کتاب با ترجمهی الهام مقدس توسط نشر ایرانبان و قطره منتشر شده است. در این مقاله به چند و چون و کیفیت ترجمهی الهام مقدس از این رمان میپردازم:
گفتهاند و بسیار و بهدرستی گفتهاند که مترجم باید به هر دو زبان مبدأ و مقصد مسلط باشد. یعنی باید بتواند آنچه را که در زبان مبدأ میخواند، بهدرستی و دقت بفهمد و به روانی و شیوایی به زبان مقصد منتقل کند. متن ترجمهشدهی چنین مترجمی به اصطلاح اهل فن «بوی ترجمه» نمیدهد. این بو را سکتههایی ایجاد میکنند که در متن ترجمه شده موجودند. در چنین متنهایی گرچه جملات از نظر دستوری غلط یا از آن بدتر بیمعنی نیستند، اما سلاست ندارند و در دهان نمیچرخند. خواننده ناچار است چنین جملههایی را یکبار دیگر برای خودش ترجمه کند.
یک مترجم میتواند و چه بسا گاهی ناگزیر است برای حفظ سلاست یا گاهی سبک در زبان مقصد یکی دو کلمه از یک جمله را ترجمه نکند. عکس این نیز صادق است، یعنی مترجم گاهی ناچار است برای رعایت سبک و سیاق نثر در زبان مقصد، یکی دو کلمه به جملهی ترجمه شده اضافه کند که در متن اصلی نیست.
عباس خضر، نویسنده تبعیدی عراقی. او در آثارش زندگی و مبارزه زیر چکمههای دیکتاتور در یک کشور عربی را روایت میکند.
ترجمهی الهام مقدس از «هندی قلابی» گاهی بوی ترجمه میدهد. چه در ترجمهی جملاتی که نگاه مترجم به امر ترجمه مکانیکی میشود و چه در سطرهایی که فارسیاش میلنگد. مقدس از یک سو حتی یک کلمه در زبان مبدأ را بیترجمه نمیگذارد و از سوی دیگر از اضافه کردن کلمهای که در زبان مبدأ نبوده در زبان مقصد احتراز دارد. مجموعهی این دو عامل و برخی عوامل دیگر که در زیر میآید، به سلاست و روانی نثر کتاب آسیب میرساند. با این توضیح که تمام مثالها از کتاب «هندی قلابی» است، به چند نمونه میپردازیم.
«او از ما خداحافظی کرد»!
یکی از حذفهایی که مترجم میتواند در جهت سلاست نثر انجام بدهد، حذف انواع ضمیرهاست. برای مثال حذفِ ضمیر اشارهی «این» در عبارت «منتظر این بودم» یا حذف ضمیر فاعلی «او» از «او از ما خداحافظی کرد». «حقوقم به زحمت کفاف مخارج زندگیم را میداد، پس چطور میتوانستم پول خرج کاغذ هم کنم.» این جملهها که کلمه به کلمه از آلمانی ترجمه شدهاند، از نظر دستوری غلط نیستند، اما شیوا هم نیستند. مترجم این آزادی را بر خود روا ندانسته که با حذف «پس» و «میتوانستم» و به خرج دادنِ کمی ظرافت جمله را به سلاست برساند. در این صورت خواننده مجبور نمیشد، جمله را با مثلاً «خرج (یا پول کاغذ) را از کجا میآوردم؟» به فارسی سرراست برای خودش ترجمه کند.
نمونهی دیگر از زاید بودنِ «چطور» در این دو جمله است:
«به یاد میآورم که چطور یک بار معلمهای مدرسه دور هم نشستند و از یکی از این موارد حرف زدند».
«برایش توضیح دادم که چطور فقط چند تا پیرمرد و پیرزن مانده بودند...»
گذشته از زاید بودن «چطور»، مترجم در برگردان این جمله به دمدستترین معنیِ کلمهی erklären رضایت داده است. این کلمه تنها به معنی «توضیح دادن» نیست، اینجا به معنی «تعریف کردن»، «روایت کردن»، حتی «گفتن» است.
جملهی: «بارها و بارها همین اشباح، آن هم نه فقط در رؤیاهایم.» در فارسی ناقص است، چون فعل کم دارد. خواننده از خودش و مترجم میپرسد، این اشباح در رؤیاها هستند؟ بودند؟ میرقصند؟ چکار میکنند؟ مترجم به ناگزیر میبایست با توجه به جملهی قبل یا بعد یک فعل به جمله اضافه کند تا جمله معنا بیابد.
«اجاق که روی آن پخته باقالی میشد.»!
الهام مقدس تمام جملات مجهول را درست همانطور که در زبان آلمانی ساخته میشود، کلمه به کلمه ترجمه کرده است. و به همین خاطر به جای «اجاق که روی آن... میپختند»، ترجمه میکند «... اجاق که روی آن باقالی و بادمجان پخته میشد.»، به جای «میگفتند که پلیس...»، ترجمه میکند «شنیده میشد که پلیس...»، به جای «به من گفتند»، «به من گفته شد»، به جای «به من هم یک... دادند»، «به من هم یک... داده شد.» به جای «واقعاً برمون میگردونن؟»، «واقعاً برگردونده میشیم؟» و مواردی دیگر از این دست که «غلط نیستند» اما رنگ و بوی بوی ترجمه دارند.
«هندی قلابی»، رمان عباس خضر. روایتی از یک جوان عراقی که از زندان و خفقان و جنگ میگریزد.
«همه چیز علیه رابطهمان بود»!
ترجمهی نادقیق برخی اصطلاحات نیز خواندن کتاب را قدری مشکل میکند. برای مثال gesagt، getan. ترجمهی کلمه به کلمهی این دو کلمه همان طور که مترجم آورده: «گفته شد، انجام شد» است اما میبینیم که ترجمه بیمعنی میشود. از آنجا که در جملات پیشین حرف از تصمیمی است که پدر راوی، یک مرد سنتی عراقی میگیرد، میتوان آن را به «مرد است و حرفش» ترجمه کرد. یا «همه چیز علیه رابطهمان بود» فارسی سلیس نیست. اگر بیمعنی نباشد، دستکم سکته دارد. میشد آن را به «همه چیز با رابطهمان سر عناد داشت»، «همه چیز مخالف رابطهی ما بود» یا جملات دیگری از این دست ترجمه کرد. نمونهی دیگر، اصطلاحِ «بازار ترکها» (türkischer Basar) است. این اصطلاح در زبان آلمانی وقتی پای معاملهای در میان باشد، نمادی از چانه زدن و در غیر این صورت نماد مکانی پرسروصدا و شلوغ است؛ همان که در فارسی به آن «حمام زنانه» میگوییم. بیخبری مترجم از معنای اصطلاح باعث میشود، جمله را این طور ترجمه کند: «... سر و صدای یک بازار ترک در آن ایستگاه کوچک پیچیده بود.». مورد دیگر «زیبایی بزمانند» است «هر چند زیبایی او بیشتر «بزی» به شمار میآمد». جملاتی نظیرِ «قاچاقچی پرسشگر مرا نگاه میکرد» یا «نوشتن همیشه با زندگی درونی من در ارتباط بود، که مرا بیوقفه به آن وا میداشت» و یا «دلیل آن از دست دادن نوعی دیگر بود» حاصل ترجمهی مکانیکی و کلمه به کلمه است.
«شاید نیم ساعت»!
«همانطور که همه میدانند» فارسیاش میشود «به قول معروف»، «بر عالم و آدم آشکار است». در فارسی در پاسخ به پرسشی که فلان کار چقدر طول میکشد، نمیگوییم: «شاید نیم ساعت»، میتوانیم بگوییم، «نیم ساعتی طول میکشد». «سر و صدی غیرقابل فهمی» را میشود به «سر و صدای نامفهوم، گنگ» ترجمه کرد، «اما برایم انتخاب دیگری نمانده بود» را به «چارهی دیگری نداشتم»، «شرایط آب و هوایی عجیبی بر محله حاکم شده بود» را به «جوّ عجیبی...»، «کسی که جرأت داشت که تنها سطری از آن آیات را پاک کند» را به «کسی که جرأت میکرد تنها...» و یا سرانجام «اگر فقط سر این جور چیزها میماند، که زندگی واقعاً قابل تحمل بود» را به «اگر به همینها ختم میشد که زندگی...».
«صبح بخیر عزیزم!»
مردی عراقی که تازه از زندان آزاد شده و به خانه برگشته است، اگر به مادرش بگوید، «سلام» برای خوانندهی ایرانی ملموستر است تا بگوید: «صبح بخیر». حتی اگر به مادرش بگوید «صبح بخیر»، باز هم مادر عراقی در پاسخ نمیگوید: «صبح بخیر». یا میگوید «علیکم سلام» یا «سلام علیکم».
عباس خضر برای آلمانی و به آلمانی نوشته است: «Guten Morgen». یا فالگیر از راوی نمیپرسد، «مطمئنی که هرطور شده اینو میخوای؟»، میتواند بپرسد: «مطمئنی دلت میخواد فالتو بگیرم؟». همین جا بگویم، عباس خضیر گفتوگوها را به یکی از لهجههای موجود در زبان آلمانی ننوشته اما مترجم آنها را به لهجهی مسلطِ تهرانی ترجمه کرده است.
با این وجود اما لغزشهای ترجمهی «هندی قلابی»، چیزی از اهمیت خواندنِ این کتاب کم نمیکند. رمانی که روایت رنجِ انسانهایی است در فرار از زیر چکمههایی یک دیکتاتور، سرگردان در جهان و اسیر کابوسهایی جانسوز.
در همین زمینه:
::مقالات ناصر غیاثی در رادیو زمانه::
آيا كسي كه از زندان آزاد شده و به نزد خانواده مي رود حتما بايد بگويد "سلام"؟! يعني طور ديگر نمي شود مثلاً "صباح الخير" يعني صبح بخير.
منتقد زيادي سخت گرفته!
اين "سلاست نثر" که منتقد نوشته هم از آن اصطلاحاتِ عهد بوق است. مثلاً در کتاب "مدارج البلاغه" رضاقلی خان هدايت می توان سراغ آن را گرفت. به زبان آدميزاد امروزی می گويند "روانی نثر" يا اگر خواستی ادبی بگويی می شود "شيوايی سخن".
ارسال کردن دیدگاه جدید