شهر اور چگونه گذشته خود را شناخت
بیژن روحانی - بیش از ۸۰ سال پیش، باستانشناسانی که در شهر اور، در عراق امروزی، مشغول حفاری بودند در یک کاخ ۲۵۰۰ ساله به اشیايی برخوردند که قدمتی بسیار بیشتر از قدمت خود کاخ داشت. اشیایی با قدمت بیش از سه هزار ۳۵۰۰ سال که از مکانهای مختلف گردآوری شده بودند.
در گفتار پیش در خصوص کشفیات لئونارد وولی، باستانشناس بریتانیایی، در یکی از اتاقهای کاخ شاهزاده انیگالدی، دختر پادشاه نبونئید در شهر اور سخن گفتیم. این باستانشناس بریتانیایی که در سال ۱۹۲۵ در مناطق باستانی میانرودان مشغول حفاری بود به این نتیجه رسید که مجموعهای که در کاخ انیگالدی یافته است به نوعی به یک موزه یا مجموعهی باستانی شباهت دارد. این حدس او زمانی تقویت شد که او به گلنوشتههایی در آن اتاق برخورد که روی آنها توضحیاتی در خصوص اشیاء گردآوری شده به سه زبان نوشته شده بود. وولی در کتابی که در خصوص این کاوشها نوشته از این گلنوشتهها به عنوان نخستین برچسبها یا شرح آثار موزهای در دنیای باستان نام برده است.
اما پرسشی که در این میان وجود داشت آن بود که چرا این شاهزاده خانم در کاخ خود چنین اشیاء کهنی را با نظم ودقت خاصی گردآوری کرده و در خصوص آنها توضیحاتی نوشته است؟
مطابق سنتهای کهن در میانرودان، دختر پادشاه میبایست عهدهدار برخی وظایف مذهبی و آیینی میشد. این وظایف هم شامل برعهده گرفتن نقش عالیرتبهترین کاهنهی معبد خدای ماه یا نانا (نام دیگر آن سین است) میشد و هم سرپرستی و انجام امور دیوانی در خصوص مدرسهای که وظیفهاش آموزش و تربیت کاهنههای جدید بود.
یکی از گلنوشتههای داخل کاخ انیگالدی که توضیحاتی در خصوص اشیاء داخل آن دارد
مطابق یافتههای باستانشناسان کاخ انیگالدی و مجموعه اشیاء تاریخی او حدود ۵۳۰ سال پیش از میلاد مسیح ساخته و گردآوری شدهاند. مجموعهای که به گفته باستانشناسان میبایست تحت حمایتهای پدر او، نبونئید نیز بوده باشد.
نبونئید، آخرین پادشاه نوبابلی، کسی بود که سرانجام در برابر کوروش تسلیم شد. این پادشاه که مادرش نیز کاهنه بوده است، از یک سو علاقه فراوانی به سین یا نانا، خدای ماه داشت و به جای مردوک به پرستش او مشغول بود و از سوی دیگر نیز به جمعآوری اشیاء باستانی و قدیمیتر میپرداخت. ترک کردن پرستش مردوک از سوی نبونئید نکتهای است که در استوانه مشهور کوروش نیز به آن اشاره شده است. اتفاقا همین امر و اهمیت فوقالعاده دادن به خدای ماه و عوامل دیگر از جمله دلایل عمیق نارضایتی کاهنان شهر بابل از شیوه پادشاهی او نیز بود.
با این حال از دلایل علاقه او به گردآوری اشیاء باستانی اطلاع دقیقی در دست نیست، اما به نظر میرسد که این علاقه به دختر او نیز رسیده باشد. آنچه که در استوانه کوروش از آن به عنوان بازگرداندن مجسمه خدایان به جایگاههای اصلی خود پس از فتح بابل و توسط کوروش هخامنشی نام برده شده، میتواند اشارهای به این نکته باشد که نبونئید این آثار را از جایگاه خود برداشته و به مکانهای دیگری برده بوده است.
نبونئید برعکس برخی پادشاهان دیگر از خاندان اشرافی و سلطنتی نبود و اصل و تبار او چنین جایگاه و اهمیتی نداشتند. حتی مادرش که جزو کاهنههای معبد سین، خدای ماه بود، به خاندان مهمی متصل نبود. برهمین پایه فرضیهای در خصوص علاقهمندی او به اشیاء پادشاهان باستانی در شهر اور وجود دارد که چون او خود فاقد افتخارات خانوادگی بوده به جمعآوری اشیاء باستانی علاقهمند شده و شاید به دنبال زنده کردن و بزرگداشت افتخارات نسلهای پیشین بوده است. همچنین گفته میشود بر پایه همین علاقه، او به مرمت و بازسازی زیگوراتی که در دوره سومریها ساخته شده بود و در زمان او رو به ویرانی رفته بود پرداخت.
بخشی از کاوشهای شهر اور توسط لئونارد وولی
با این حال چون هیچ نوشته و مدرکی که به طور مستقیم به جمع آوری اشیاء عتیقه در کاخ ۲۵۰۰ ساله انی گالدی بپردازد در دست نیست، باستانشناسان تنها حدس و گمانهای خود را در این زمینه مطرح کردهاند. لئونارد وولی در گزارشهای کاوش خود در خصوص شهر اور که در سال ۱۹۲۷ انتشار یافت این گمان را مطرح کرده است که شاید علاقه به جمعآوری آثار گذشتگان در شهر اور، نتیجه طبیعی زندگی در شهر و دورانی باشد که وارث تمدنی بسیار کهن و سرشار از آثار تاریخی است.
او در کتاب خود چنین مینویسد که وجود چنین مجموعهای با روحیه حاکم در آن دوران برای گردآوری عتیقه و همچنین علاقه شخصی نبونئید مرتبط بوده است. از سوی دیگر نیز او این نظر را مطرح میکند که قرار داشتن این مجموعه در کنار مدرسهای که به ترتبیت و آموزش کاهنهها اختصاص داشته نیز طبیعی است، زیرا در چنین مدارسی که غالباً در کنار معبدها ساخته میشد از الواح و نوشتههای قدیمی گاهی برای مقاصد آموزشی نیز استفاده میشده است. لئونارد وولی سپس از یافتههای خود در مدرسهای در شهر باستانی لارسا در سومر نوشته و میگوید در آنجا نیز نسخههایی از کتیبهها و گلنوشتههای یافت شدند که مربوط به زمانی بسیار قدیمیتر از زمان احداث آن مدارس بودند و ظاهراً گرد آوری آنها مقاصد آموزشی داشته است.
برای یافتن دلیل علاقه به جمعآوری و مطالعه آثار گذشتگان در شهر اور باید نگاهی به پیشینه این شهر نیز انداخت. اور در ۲۵۰۰ سال پیش وارث تمدنی حدودا دو هزار ساله بود و میتوان پذیرفت که احتمالا حس نوستالژی به گذشته نیز در میان ساکنان این شهر پدید آمده باشد. از سوی دیگر مدرسهای که مخصوص تربیت کاهنهها بود و توسط شاهزاده انیگالدی اداره میشد دارای یک سابقه حدودا ۸۰۰ ساله در این زمینه بود، یعنی به عنوان مثال قدمتی همانند دانشگاههایی همچون آکسفورد و کمبریج برای دوران کنونی داشت.
در حقیقت شواهد امر نشان میدهد که شهر اور در دوران نوبابلی نسبت به پیشینه تاریخی خود حساس و کنجکاو بوده است، زیرا بعد از مدتها که تحت سیطره همسایگان شمالی خود قرار داشت توانسته بود به استقلال برسد. بنابراین توجه به گلنوشتههایی که در آن زمان ۱۵۰۰ سال قدمت داشتند و انتخاب کردن گزیدههایی که به زبانهای کهنتر و از یاد رفته نوشته شده بود، میبایست حاکی از یک رویکرد جدی به آثار پیشینیان در تمدن ۲۵۰۰ سال پیش در شهر اور باشد. بنابراین یافتن اتاقی در کاخ شهر اور که دارای چنین مدارکی از گذشته شهر بود، میتواند در ادامه همین روند تفسیر شود.
اور پس از این دوران، یعنی از حدود سال ۵۰۰ پیش از میلاد مسیح و پس از فتح بابل توسط کوروش هخامنشی، رونق خود را به دلایل متفاوت از دست داد و به شهری متروک تبدیل شد. از جمله دلایل متروکه شدن شهر را خشکسالی و تغییرات در مسیر رودخانهها ذکر کردهاند. اما هرچه که بود گویی اشیاء جمعآوری شده در اتاق کاخ شاهزاده انیگالدی، که آن را همانند موزهای کوچک درآورده بود، قرار بود شهادتی بر این نکته باشد که جمعآوری، حفظ و نگهداری اسناد تاریخی، ممکن است هزاران سال بعد به یاری کسانی بیاید که خود در جستوجوی درک و دریافتهایی جدید از تاریخ و زندگی گذشتگان هستند.
عکس نخست: تصویر هوایی از ویرانههای شهر اور
برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:
Leonard Woolley. 1959 [first 1929]. Ur of Chaldees: a record of seven years of excavation. Harmondsworth, Middlesex [Eng.] : Penguin Books.
Leonard Woolley. 1962 [1927]. Ur Excavations, The Neo-Babylonian and Persian Periods.
در همین زمینه:
::بخش اول: کاخ اور، موزهای از دوران باستان::
از این مقاله نتیجه میگیریم نبونید پرستش مردوک را بخاطر علاقه به خدای ماه ترک کرده و سین را پرستیده و علاقه به جمع آوری اشیائ باستانی و عتیقه داشته! و این علاقه را به دخترش هم به ارث داده !!! از این رو اقای بیژن روحانی یک نظریه رو کردند که: نبونئید برعکس برخی پادشاهان دیگر از خاندان اشرافی و سلطنتی نبود و اصل و تبار او چنین جایگاه و اهمیتی نداشتند. حتی مادرش که جزو کاهنههای معبد سین، خدای ماه بود، به خاندان مهمی متصل نبود. برهمین پایه فرضیهای در خصوص علاقهمندی او به اشیاء پادشاهان باستانی در شهر اور وجود دارد که چون او خود فاقد افتخارات خانوادگی بوده به جمعآوری اشیاء باستانی علاقهمند شده و شاید به دنبال زنده کردن و بزرگداشت افتخارات نسلهای پیشین بوده است....!!!...ایشان راجع به نبونید نظر میدهد چرا دختر و مادر را بده میکند!!! اولآ تمامی راهبه ها از خاندان اشراف بوده اند، همچنین مادر نبونید. مادر نبونید آدا-گوپی نام داشت و پدرش نبو-بلتسو نیجی فرماندار حران و هر دو از اشراف اشوری بودند. دومآ چطور می شود که یک پادشاه در 2500 سال پیش اشیائ زمان خودش را بنام عتیقه جمع آوری کند؟ سومآ نبونید اصلآ پرستش مردوک را ترک نکرد، او یک اشوری بود مانند دیگر پادشاهان سلسله نوبابلی که بر بابل مسلط شده سلطنت کردند و ائینشان هرگز پرستش مردوک نبوده. آشوری بودن او و مخالفتش با دین بابلیان و گرفتن املاک پرستشگاه های مردوک از کاهنان بابلی بعنوان مالیات باعث دشمنی کاهنان بابلی و نارضایتی مردم بابل و در نهایت
همدستی آنان با کورش برای فتح بابل شد
جهت توجه شیوا خانم که فرمودهاند نبونئید اتفاقا از خاندان اشرافی بوده، لینک زیر را از موزه بریتانیا و از استوانه خود نبونئید برایتان می ذارم. در پاراگراف دوم لینک زیر نوشته شده که این اقا بعد از کشتن دو جانشین نبوکد نصر شاه شد علیرغم این که هیچ ارتباط مستقیمی با خاندانهای سلطنتی و اشرافی بابل نداشت. یعنی اصل و نسبش به هیچ خاندان سلطنتی نمی رسید:
http://www.britishmuseum.org/explore/highlights/highlight_objects/me/c/c...
تقریبا به هر متن دیگری هم که در مورد نبونئید نوشته شده به این مطلب اشاره شده است. بنابراین خیالتون از بابت اصل و نسب غیر اشرافی ایشو راحت باشه. در ضمن در همین لینک موزه بریتانیا و در همین مقاله رادیو زمانه گفته شده است که این آقا و دخترشان به جمع آوری آثاری که نسبت به زمان این ها قدمت چند هزار ساله داشتند، اهتام می ورزیدند. به نظر می آد که اگر یک بار هر دو متن را با دقت بخونید، ایراداتان رفع شود.
به فریدون میم
در اطلاعات موزه ی بریتانیا آمده که پس از اعدام دو شاه بابلی، نبونید اما گفته نشده که نبونید این اعدام را انجام داده است.
در فرهنگ باستانی بین النهرین ( پیش از تسلط آئین آموریان مردوکی مذهب که به شدت مردسالار بودند ) نیای مادری بسیار اهمیت داشت و اشاره به نیای پدری چندان باعث افتخار هم نبود، بنابراین نبونید که آشوری تبار بود و به الهه ایشتار و خدایان مرتبط با او احترام بسیاری داشت و او را در جایگاه والاتری از مردوک قرار می داد، از نیای مادری اش که راهبه ی اعظم معبد ایشتار و خدای ماه بود، اشاره می کند. راهبه های اعظم سرپرستی معابدی را به عهده داشتند که متعلق به الهگان بزرگ چون ایشتار و اینانا و آنونیت بود. نبونید خودش که شاه بابل بود در استوانه اش اشاره می کند که پدرش را نمی شناسد . ما می بینیم که برای اهمیتی ندارد که هویت پدرش را مشخص کند و تنها می گوید او هم شاهزاده ای بوده است. نبونید مردوک را هم قبول داشت اما خدایان بسین و ایشتار و ... در جایگاه برتری قرار می داد. مردوکیان بابلی اما پیش از آن از قدرت شهرها و آئینهای دیگر در بین النهرین کاسته بودند و آنها را زیر فشار و سرکوب قرار داده بودند. نبونید در پی زنده سازی این شهرها و آئین ها بود و با راهنمائی مادرش این سیاست را پیشه می کند و از قدرت مطلقه ی کاهنان مردوکی در منطقه می کاهد و این باعث اختلاف میان آنها می شود و سرانجام کاهنان مردوکی همانطور که با مادها برای نابودی کامل قلمرو آشوریان و غارت نینوا و به آتش کشیدن آن همکاری کردند، با کورش ساختند تا نبونید را نابود کنند و قدرت مطلق مردوک پرستان را در منطقه تثبیت کنند. با پیروزی کورش بر نبونید از همه ی دولت - شهرهای آئینی مستقل در بین النهرین سلب قدرت شد و معابد الهگان با آئینهای به یادگارمانده از عصر مادرسالاری شان زیر سرکوب و فشار کورش و ساتراپهایش قرار گرفت. در واقع در لوح کورش هم همه ی آئینهای دیگر که در منطقه بسیار رواج داشتند، حذف می شوند و تنها به پرستش مردوک مطلق العنان و پسرش اشاره است و این خواست کاهنان بابلی بود و متن لوح کورش هم به قلم یک کاهن بابلی نوشته شد.
ارسال کردن دیدگاه جدید