مردم درباره اختلافات سران نظام چه میگویند؟
ناصر کرامتی − « این احمدینژاد اهل دعوا است. توی انتخابات هم گیر داد به دزدیهای اینها. داشت پته دزدی همه را میریخت روی آب. به کروبی گفت از شهرام جزایری پول گرفته. به مدرک زن موسوی گیر داد. به بخور بخور بچههای هاشمی گیر داد. مثل اینکه به رئیس دادگاهها گفته بودجهشان را قطع میکنه. ما اول فکر میکردیم این آدم درستی است، دزد نیست، جلوی سوءاستفادهها را میگیره اما خودش هم با اینها فرقی نداشت. معاون خودش زمینخواری کرده. پای خیلی زمین در میان است. به قیافهاش هم میخورد. مثل نزول خورهای بازار است. نمیگیرند زنداناش کنند. دزدی اگر بد است برای همه بد است.
در ایران هر کس کارهای است، بار خودش را میبندد. با هم ساخت و پاخت میکنند. کسی به دزدی بقیه کاری ندارد. با هم میخورند. شریک هستند. همیشه همین بوده. رژیم قبلی، این رژیم، خود آخوندها. همه وقتی در راس کار هستند مملکت را غارت میکنند. حرف احمدینژاد این نیست که جلوی دزدی را بگیرد. میخواهد فقط خودش بخورد. حق و حساب بقیه را نمیدهد برای همین میخواهند زمیناش بزنند.»
این گفتهها، اظهارات یک شاطر نانوایی است. نانوائی چهار شیفت دارد و او برای تامین زندگی خود روزی دو شیفت در آن کار میکند. میگوید وقتی برای چیز خواندن ندارد. کار کردن با کامپیوتر و اینترنت را بلد نیست و اطلاعات سیاسی خود را در گفتگو با مشتریان نانوایی و گوش دادن اخبار رادیو به دست میآورد.
***
مدتی است اختلاف طیفهای مختلف قدرت در ساختار جمهوری اسلامی علنی شده است. جنگ لفظی مسئولان از متلک انداختن در سخنرانیها و مصاحبهها به نامهنگاری علیه یکدیگر کشیده است. جدیدترین اختلاف علنی، مشاجره محمود احمدینژاد، رئیس قوه مجریه یا صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه است. علی خامنهای در آخرین سخنرانی خود در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۹۱ گفته است: « مسئولان به ویژه سران سه قوه باید با وظیفهشناسی و درک شرایط حساس کنونی، از هرگونه کشاندن اختلافها به میان مردم خودداری کنند و بدانند از امروز تا روز انتخابات، هر کسی که بخواهد از احساسات مردم در جهت اختلافات استفاده کند، قطعاً به کشور خیانت کرده است.»
با وجود تلاش خامنهای برای پوشاندن اختلافات به نظر میرسد رقابت سیاسی بین جناحهای مختلف راستگرایان در ایران به قدری شدید شده که صحبتهای او مانند اختلافات مداوم مجلس و دولت، نتواند شعلههای جنگ قدرت را مهار کند. خامنهای پیش از این نیز در چند سخنرانی از مسئولان جمهوری اسلامی خواسته بود به اختلافات دامن نزنند و به تخریب یکدیگر نپردازند اما بعد از مدت کوتاهی مجدداً جنگهای لفظی و تبلیغاتی نیروهای رقیب در ساختار حکومت آغاز شد.
کیارش – دانشجو
«از روزی که به یاد داریم ایران از نظر آقایان در شرایط حساس کنونی قرار دارد. من زمان خمینی را یادم نیست اما مثل اینکه آن موقع هم همینطوری بوده است. اینقدر گفتهاند که خودشان باورشان شده است. شرایط حساس هست اما این پسوند "کنونی" و "مقطع فعلی" خیلی به شعور آدم توهین میکند. انگار مملکت فقط دو روز است در این حال و روز است. یکباره بگوئید همیشه وضعیت ما حساس است و خودتان و مردم را راحت کنید.»
از روزی که ما به یاد داریم ایران از نظر آقایان در " شرایط حساس کنونی" قرار دارد. من زمان خمینی را یادم نیست اما مثل اینکه آن موقع هم همینطوری بوده است. اینقدر گفتهاند که خودشان باورشان شده است. شرایط حساس هست اما این پسوند "کنونی" و "مقطع فعلی" خیلی به شعور آدم توهین میکند. انگار مملکت فقط دو روز است در این حال و روز است. یکباره بگوئید همیشه وضعیت ما حساس است و خودتان و مردم را راحت کنید.
مدام در تلویزیون میگویند که مردم باید در انتخابات مشارکت کنند و رای مردم مشت محکمی بر دهان دشمن است ولی دلشان نمیخواهد تبلیغات و رقابت سیاسی وجود داشته باشد. انتخابات همین است. در همه جای دنیا برای انتخابات گروههای سیاسی به جان هم میافتند. توقع دارند یک هفته قبل از انتخابات چند نفر نامزد شوند و بدون هیچ اتفاقی رایگیری شود. از همه چیز میترسند.
کدام مشت و کدام دشمن؟ در انتخابات قبلی همه رفتیم شرکت کردیم. صدا و سیما گفت مشارکت بالای 80 درصد بوده است. انتخابات که تمام شد ۵۰ درصد مردمی که در انتخابات شرکت کرده بودند شدند دشمن!
همین آقای خامنهای مگر نبود که آمد در سخنرانیاش گفت نظر من به نظر رئیس جمهوری نزدیکتر است؟ حالا چه شده که وقتی آقای احمدینژاد حرف میزند میگوید هر کسی حرف بزند خائن است؟
امیر حسین – آموزگار
نمیدانم این موضوع طراحی شده است یا مثل گذشته حکومت در حال گرفتن ماهی از آب گل آلود حوادث در ایران است. شما به عنوان خبرنگار یک مسئولیت اجتماعی سنگین دارید. اجازه ندهید افکار عمومی از موضوع اقتصاد به جنگ زرگری سران حکومت منحرف شود. اختلافاتی وجود دارد اما این اختلافات بر سر سهم بیشتر است. آیا وقتی یک رئیس جمهور یا وزیر و وکیل به پایان دوره خود میرسد از قدرت کنار میرود؟ تمامی این افراد شرکتهای اقتصادی بزرگ دارند. صاحب املاک هستند. تجارت میکنند. چارهای جز داشتن روابط با یکدیگر ندارند.
فکر مردم نباید از موضوع معیشت منحرف شود. من در کلاس درس از بچهها پرسیدم اگر اجازه رای دادن داشتید در انتخابات بعدی به چه کسی رای میدادید؟ جواب بعضی از بچهها تکان دهنده بود.
دانش آموزی دارم که پدرش سرایدار یک مجتمع کوچک است. گفت به احمدینژاد رای میدهم. پرسیدم چرا؟ جواب داد: آقا حقوق پدر ما ۱۵۰ هزار تومان است و پول یارانه ما ۴۵۰ هزار تومان! از این بچه پرسیدم: میدانی یارانه چیست؟ نمیدانست. فکر میکرد حقوقی است که احمدینژاد به آنها میدهد! از این دانش آموز خواستم تا وقتی به خانه رفت از پدرش بپرسد که یارانه چیست و بیاید به من بگوید. فردا آمد سر کلاس و گفت: «آقا اجازه، بابامون گفت که یارانه حق مائه که احمدینژاد از دزدی پولدارا کم میکنه و به ما میده! »
یک دانش آموز دیگر هم بین بچهها حرف عجیبی زد. گفت پدرش در یک میهمانی گفته است: «اگر یک دوره دیگر احمدینژاد میتوانست رای بیاورد خوب بود. آمریکائیها حمله میکردند و کار را یکسره میکردند!»
صادق – طلبه
«من در کلاس درس از بچهها پرسیدم اگر اجازه رای دادن داشتید در انتخابات بعدی به چه کسی رای میدادید؟ دانش آموزی دارم که پدرش سرایدار یک مجتمع کوچک است. گفت به احمدینژاد رای میدهم. پرسیدم چرا؟ جواب داد: آقا حقوق پدر ما ۱۵۰ هزار تومان است و پول یارانه ما ۴۵۰ هزار تومان!»
آقا فرمودند نباید به این اختلافات دامن زده شود. فرمودند مصداق خیانت به کشور و اسلام است. بعد از دستور آقا دیگر بهانهای از طرف مسئولان قابل قبول نیست. در اختلافات اخیر البته حق با آیتالله لاریجانی بود. این را که عرض میکنم چون فعل در گذشته اتفاق افتاده است و خدای ناکرده تخطی از امر ولایت نیست. استاد ما جناب آیتالله یزدی فرمودند که حق با رئیس جمهور نیست. ایشان از موضع یک کارشناس دینی و حقوقی صحبت کردهاند. بنده طلبه کوچکی هستم و اگر حرفی میزنم مِن باب بیان عقیده است. حکم نیست چرا که حکم، صادره از شرع است و شارحِ این شرع آقایان علمای عظام هستند.
به نظر میرسد آقای احمدینژاد شیفته قدرت و مقام شده است. برادران لاریجانی وقتی آقا حکم فرمودند سریعاً نامه نوشتند و اعلام تمکین کردند اما آقای احمدینژاد باز هم عناد و لجاجت کرد و در برابر نایب امام غایب نوشت: با هر اقدامی که اختیارات و مسئولیتهای مهم من را مخدوش کند مخالف هستم.
فاطمه – خانهدار
ما هم میدانیم. مگر ما چه چیزمان از بقیه کمتر است که ندانیم؟ همه میدانند. ما هم اگر بدبختی نداشتیم و زحمت نمیکشیدیم آلان سری توی سرها داشتیم. مدرسه را ول کردیم، رفتیم قالیبافی.
زود شوهرمان دادند و تا به خودمان آمدیم شدیم مادر 4-5 تا بچه. من و این دختر وسطی عمویم شاگرد اول بودیم.
این رادیوی آقارضا همینطور از صبح روشن است تا آخر شب. قار قار این سر ما را میبرد. دخترم رفت کلی پول داد برایش از این گوشیها خرید اما خوشش نیامد. فقط میخواهد مرا اذیت کند. اگر من اخبار دوست داشتم تا آخر عمرش رادیو گوش نمیداد. دیگه چارهای نیست. روزها صدای این رادیو هست و من کارهایم را که میکنم به این هم گوش میدهم.
احمدینژاد یک روزنامهای داشته که ریختند رئیساش را گرفتهاند. رئیس این روزنامه آدم احمدینژاد بوده. میخواهد برود ملاقات اما اجازه نمیدهند. بگو مگو کردن، نامه نوشتن، سخنرانی کردن ضد هم. از آن طرف خامنهای گفته جلوی مردم دعوا نکنید که ملت باخبر نشوند در مملکت چه خبر است.
دوتا از بچههای خواهرم تجارت آهن میکنند. وضع و روزگارشان خیلی خوب است. از اینها هستند که خانهشان استخر دارد. دور هم که هستیم ما از بدبختی و گرانی گوشت و تخم مرغ تعریف میکنیم، اینها از گرانی بلیط هواپیما و ویزیت (ویزا) ندادن! شکم که سیر باشد حرفها هم صد من یه غاز میشود. خودشان با هم میخورند، میدزدند، میبرند، دعوا هم میکنند. این لاریجانیها که هر کدام یک طرف مملکت را گرفتن.
احمدینژاد همه فامیلاش را برده سر کار. فقط این خواهرش مانده که هر کجا میخواهد قالباش کند، نمیشود. رادیو میگفت برای اینکه خواهر احمدینژاد رئیس شود دارند تهران را دو تیکه میکنند. اصلاً از مردم نمیپرسند: سیرید؟ گرسنهاید؟ دردی دارید؟ ندارید؟ مردم دارند از گرانی میمیرند، اینها فکر قدرت هستند.
محمد – حقوقدان
«احمدینژاد تربیت شده بود تا صحنه داخلی سیاست در ایران را از وجود هر نیروی دیگری پاک کند. او را برای درگیر شدن، ایجاد جنگ روانی و کشمکشهای فرسایشی آموزش دادهاند. حالا با تمام این ویژگیهای فردیاش دارد به شاخ و برگ درختی تبر میزند که روی آن لانه دارد. من بر این باور نیستم که این تبر زدن به ریشه رهبری و نظام باشد. احمدینژاد باهوشتر از این است که پایههای وجودی خود را بزند. او فقط دارد شاخ و برگ اطراف خود را میزند تا جای بیشتری برای خود به دست بیاورد.»
قوانین در جمهوری اسلامی بسیار تفسیر پذیرند. بسته به اینکه چه گروهی قدرت را در دست داشته باشد و این قدرت رابطهاش با رهبری چگونه باشد، قوانین به صورت مختلفی در دورههای مختلف تفسیر میشود.
رئیس جمهور به استناد قانون میگوید اختیار بازدید از زندان اوین را دارد و رئیس قوه قضائیه به استناد همان قانون میگوید اجازه بازدید را نمیدهد. شورای نگهبان خودش را تنها مرجع تفسیر قوانین میداند و رهبری با حکم حکومتی جایگاه فراقانونی دارد. سعی نکنید این اختلافات را به اختلاف از تفسیر قوانین مربوط کنید. این اختلافات مربوط به ساختارها و به نظر من مسائلی کاملاً سیاسی هستند. این کشمکشها حقوقی نیست. این اختلافات به ظاهر قانونی، نماد اختلافاتی در عرصههای دیگر هستند که به نوبه بروز پیدا میکند. اختلافاتی خورنده درون سیستم حکومتی که نمیخواهند دیده و شنیده شود. قوه قضائیه نیز میلی به ورود به درگیریهای سیاسی ندارد چرا که دارای نقطه ضعفهای بسیاری است اما در قوه مجریه و قوه مقننه که مسئله «انتخابات» وجود دارد میل شدیدی به کشیده شدن اختلافات به عرصه عمومی وجود دارد.
«...» – فعال سیاسی
خامنهای در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ تمام داشتههای خود را روی احمدینژاد قمار کرد. البته لفظ قمار توصیف کاملی نیست. برنامهریزی هسته درونی نظام بود که به فردی مانند احمدینژاد میدان داده شود. هزینههای زیادی از طرف او به نظام تحمیل شد اما اینگونه نبود که همه این هزینهها تصادفی و بدون برنامهریزی باشد. به نظر من بخش زیادی از این هزینهها در نظر گرفته شده و در محاسبات سیاسی حکومت، از قبل وارد شده بود.
در برنامه جدید جمهوری اسلامی، هر نیروی غیر مطیع و دارای ریسک باید حذف میشد. حتی انحراف از معیار اصلاحطلبان در چارچوب ساختارهای نظام هم پذیرفته شده نبود. هر نیروی دیگری که میتوانست به عنوان برهم زننده معادلات داخلی وارد محاسبات شود باید حذف میشد. اما در این نوع برنامهریزی همیشه یک خطر بالقوه وجود دارد و آن این است که نیرویی که بدون رقیب به عنوان عامل اجرایی برنامه دارای اختیارات و اعتبارات گسترده میشود، ممکن است از کنترل طراح برنامه خارج شود. اختلافات تیم احمدینژاد با رهبری و هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی در چنین چارچوبی قابل طرح است.
احمدینژاد به پشتوانه رهبری دست به اعمال نظرات قانونی و غیر قانونی خود در کشور زد و مطیعترین رئیس دولت برای آقای خامنهای بود. نه سابقه هاشمی رفسنجانی را در شکلگیری جمهوری اسلامی و نه امکانات مالی گسترده او را داشت و نه مانند آقای خاتمی به پشتوانه رای مردم میتوانست مزاحمتهایی هر چند کوچک برای نظام ایجاد کند. اما او در دور دوم انتخابات احساس کرد که بدنهای در ایران دارد. احساس کرد که وزنی دارد.
احمدینژاد تربیت شده بود تا صحنه داخلی سیاست در ایران را از وجود هر نیروی دیگری پاک کند. او را برای درگیر شدن، ایجاد جنگ روانی و کشمکشهای فرسایشی آموزش دادهاند. حالا با تمام این ویژگیهای فردیاش دارد به شاخ و برگ درختی تبر میزند که روی آن لانه دارد. من بر این باور نیستم که این تبر زدن به ریشه رهبری و نظام باشد. احمدینژاد باهوشتر از این است که پایههای وجودی خود را بزند. او فقط دارد شاخ و برگ اطراف خود را میزند تا جای بیشتری برای خود به دست بیاورد.
محمد حسن – کشاورز
من به وقت انتخابات که دعوای سران را در تلویزیون دیدم با خودم گفتم این احمدینژاد کلهاش بوی قرمه سبزی میدهد. کسی که جرات کند با دارو دسته هاشمی در این مملکت طرف شود یا عقل سالم ندارد یا پشتاش خیلی قرص است. معلوم بود اطلاعاتی است. یک بغل مدرک و کاغذ از دزدی و خلاف اینها با خودش آورده بود و نشان میداد. به آن وقت، تازه کار بود. نورس بود. حالا کهنه کار شده. ریاست کرد و حالا که خر خودش از پل گذشته میخواهد دامن بقیه را گیر کند. به ما که خدمت کرد. برای ما کشاورزها کروبی و احمدینژاد به درد میخوردند. کروبی شده بود بهتر بود. گفت از همان اول نفری 50 هزار تومان میدهد. احمدینژاد دیرتر پول را داد. دعواها هم سر همین پول است. یک قران و دو قران نیست که! هفتاد میلیون جمعیت دارد ایران. این پول کلفتی است که باید از دهن کله گندهها بیرون بیاورد. سر و صدای آنها به خاطر این بلند شده. میخواهند این پول را قطع کنند!
«...» - فعال دانشجوئی
بسیاری میگویند اختلافات تیم احمدینژاد و برادران لاریجانی نزاع بین نیروهای راست سنتی و راست نظامی در ایران است. مقالات زیادی با این محتوا خواندهام و نظر بسیاری از دوستان سیاسی من در دانشگاه نیز به این تحلیل نزدیک است.
«من به وقت انتخابات که دعوای سران را در تلویزیون دیدم با خودم گفتم این احمدینژاد کلهاش بوی قرمه سبزی میدهد. کسی که جرات کند با دارو دسته هاشمی در این مملکت طرف شود یا عقل سالم ندارد یا پشتاش خیلی قرص است. آن وقت تازه کار بود. نورس بود. حالا کهنه کار شده. ریاست کرد و حالا که خر خودش از پل گذشته میخواهد دامن بقیه را گیر کند. به ما که خدمت کرد. برای ما کشاورزها کروبی و احمدینژاد به درد میخوردند. کروبی شده بود بهتر بود. گفت از همان اول نفری ۵۰ هزار تومان میدهد. احمدینژاد دیرتر پول را داد. دعواها هم سر همین پول است.»
من نظر دیگری دارم. چند وقت پیش یکی از طرفداران احمدینژاد نیروهای رقیب را متهم کرده بود که میخواهند «احمدینژاد تقلبی بسازند.» این حرف تیتر رسانهها شد اما از آنجا که قضاوت عمومی درباره سخنان طرفداران دولت، چرند گوئی، بلاهت و ربط همه مسائل به امام زمان و غیره است بسیاری از افراد به نشت اطلاعات و اخبار از بین حرفهای تیم سیاسی طرفدار دولت توجه نمیکنند. اقبال و توجه رسانههای فاسی زبان به مواضع مربوط به سیاست خارجی بسیار بیشتر از امور سیاسی داخلی است. من فکر میکنم این حرف ادعای درستی را مطرح میکند. جمهوری اسلامی برای بقای خود و حفظ کنترل بازی نیاز به یک نسخه جدید از احمدی نژاد دارد. نسخهای تا حدودی آرامتر، قابل تحملتر و مطیعتر. نسخهای که در او سهم متعادلتری برای جناحهای مختلف نیروهای راست در ایران قابل مشاهده و حصول باشد. نسخه جدید احمدینژاد گرافیکیتر است و باگهای نسخه قبلی در آن رفع شده است. به این دلیل این احمدینژاد از نظر تیم نزدیک به احمدینژاد فعلی نسخه تقلبی است.
درگیری فعلی بین سران سه قوه در ایران و مواضع رهبری یک معنی مشخص دارد. تلاش برای به پایان رسیدن دوره ریاست جمهوری کسی که آبروی رهبری به او گره خورده است. پایانی بدون سوال، استیضاح، عدم کفایت و ترجیحاً بدون حصر خانگی احتمالی بعد از پایان دوره ریاست جمهوری. از سوی دیگر احمدینژاد بیکار ننشسته و از گرهخوردگی سیاسی خود با رهبری نهایت استفاده را میکند. تلاش دارد کوره رقابتهای درون گروهی راست در ایران را داغتر کند تا در این میان بخشی از نیروهای راست سنتی با اتهام "تند روی"، "عدم تبعیت از رهبری"، "عدم پایبندی به مصالح کشور" و غیره از گردونه رایزنیهای انتخاباتی جریان راست خارج شوند. احمدینژاد خودش در انتخابات حضور ندارد و فکر میکنم همه قبول دارند جمهوری اسلامی نیاز دارد که رئیس جمهور بعدی شخصیتی جنجالی و تندرو نباشد.
بیتا – دانشجوی سینما و تئاتر
چند مطلب روی اینترنت خواندهام. من به آن معنا سیاسی نیستم اما به خاطر دارم احمدینژاد و لاریجانی با هم متحد بودند. رهبر در زمان تظاهرات سال 88 و 89 از احمدینژاد دفاع کرد. کسانی که در مجلس از دولت انتقاد میکنند قبلاً در یک جناح بودند. البته گفتم شاید من اشتباه میکنم ولی به این شکل یادم هست که اینها در گذشته با هم متحد بودند.
ماجرا مثل فیلمهای وسترن شده است. عدهای با هم متحد میشوند و برای به دست آوردن گنج یا طلا یا زدن بانک، ماجراهای زیادی را پشت سر میگذارند. نقشه میکشند، کارهای دشواری انجام میدهند ولی وقتی به چیزی که میخواهند، میرسند دچار تب طلا میشوند. برای تصاحب طلاها یا گنج به یکدیگر کلک میزنند، یکدیگر را فریب میدهند، با هم میجنگند. معمولاً یک نفر زنده میماند و همه چیز را تصاحب میکند. یا اینکه طلاها یا پول از بین میرود. مثلاً به دریاچه میافتد یا میسوزد.
طرح داستانی متفاوت نیز وجود دارد. مانند فیلم "دوئل" در سینمای خودمان. دو نفر برای تصاحب یک گاو صندوق رقابت میکنند اما گاوصندوق در میدان مین منفجر و پودر میشود. به نظر من سیاست مثل یک فیلم بزرگ و پر مخاطب است.
سهراب – بازنشسته
هیچ رئیس جمهوری سر سالم در ایران به گور نبرده. اول انقلاب "بنی صدر" بود که فرار کرد. رفسنجانی را از نماز جمعه برداشتند. بچههایش را زندانی کردند. خاتمی را فحش میدهند. احمدینژاد را هم میخواهند ساکت کنند. هر کس دورانی دارد و تمام میشود. آخر دورهاش دارند افسارش را مثل بقیه میکشند. کسی که رئیسجمهور باشد بعداً خطرناک میشود. بالا و پائین حکومت را میشناسد. از اسرار خبر دارد. میترسند حرفی بزنند یا کاری کنند که افراد پشت پرده منافعشان به خطر بیافتد.
«...» - روزنامه نگار
ماجرا مثل فیلمهای وسترن شده است. عدهای با هم متحد میشوند و برای به دست آوردن گنج یا طلا یا زدن بانک، ماجراهای زیادی را پشت سر میگذارند. نقشه میکشند، کارهای دشواری انجام میدهند ولی وقتی به چیزی که میخواهند، میرسند دچار تب طلا میشوند. برای تصاحب طلاها یا گنج به یکدیگر کلک میزنند، یکدیگر را فریب میدهند، با هم میجنگند. معمولاً یک نفر زنده میماند و همه چیز را تصاحب میکند. یا اینکه طلاها یا پول از بین میرود. مثلاً به دریاچه میافتد یا میسوزد.
در فرهنگ و ادبیات ما نمونههای زیادی از توصیه بزرگان به عبرتگیری از تمامی پدیدهها حتی حاکمان ظالم و حیوانات شده است. آقای احمدینژاد با وجود تمامی نکات منفی در شخصیت و ساختاری که در آن قرار داد مثال ارزشمندی از آموختن مطلبی در سیاست است. او وقتی میبیند نیروهای اطرافش در خطر بازداشت قرار دارند همه را با خود سوار هواپیما میکند و به نیویورک میبرد. برای ملاقات با یک نیروی خود در زندان اوین دست به حملات شدیدی به قوه قضائیه میزند. از زیر فشار گذاشتن فرد یا افرادی که پشتوانه خود او محسوب میشوند باکی ندارد. در برکناری مهرههایی غیر هماهنگ در سیستم خود تردید نمیکند.
البته نباید مخاطبان شما احساس کنند که بنده در تلاش برای تطهیر آقای احمدینژاد یا تایید اقدامات او هستم. به طور مثال ایشان در تغییر و تحولات مربوط به مدیران مسئله را یک بازی کودکانه فرض کردهاند و اتاق مدیران اجرائی را مشابه کاروانسراها، مکانی موقت جلوه دادهاند که در آن نباید به فکر برنامههای بلند مدت بود. کشور و دستگاهها از این رویکرد آقای احمدینژاد متضرر شده است. اما این نکته که بعد از گرفتن رای اعتماد اولیه، دولت خود را یک دستتر کرد و به قیمت ایجاد مشکلات متعدد از طرف مجلس هر بار از میزان سهم متحدانش کاست قابل تامل است.
مقایسه محمود احمدینژاد با خاتمی در پست ریاستجمهوری و در اموری مانند دفاع از مجموعه دولت، اختیارات رئیسجمهور و مقابله با سهمخواهی موافقان و مخالفان از کرسیهای وزارت، بسیار عبرتآموز است. فراموش نکنیم دفاعی که آقای احمدینژاد از یک مهره مطبوعاتی دولت خود کرد، خاتمی در دفاع از وزیر زندانی خود نیز انجام نداد. همین ویژگیهای احمدینژاد است که او را در برابر خامنهای قرار میدهد. احمدینژاد در پست ریاست جمهوری نسبت به دولت خود خطوط قرمزی دارد که نقض آنرا حتی از جانب رهبری نیز بر نمیتابد.
خسته نباشید . عشق است
من خود از کساني بودم که در دوران انقلاب به خيابان روبروي دانشگاه زياد ميرفتم و شاهد حمله گروههاي چماق و زنجير و چاقوداري بودم که با شعار حزب فقط حزب اله رهبر فقط روح اله به کتابفروشي ها و دکه هاي روزنامه و مردم حمله ميکردند.
با انقلاب فرهنگي ! و گرفتن سفارت و جنگ، دامنه شعارها افزايش يافت و گرفتن و کشتار و شکنجه جوانان و نوجوانان عاشق مملکت ادامه يافت تا اينکه همان گروه تندروحجنيه بعلاوه معاندين عراقی کليه حکومت را غصب کرده است و بدنبال تنش در بحرين و افغانستان و عراق و ترورو انفجاردر ترکيه و آذربايجان و عربستان و تحريک اسراييل است تا بتواند از آب گل آلود ماهي بمب اتم و روياي فرمانرواي منطقه و ديکته کردن به کشورهاي همسايه را دارند.
چيزی که برای اينها اهميت ندارد ايران و ايرانی ميباشد.
اين جنگ و دعوا براي گرفتن سهم بيشتر از پول نفت است وگرنه هردو يک هدف رادنبال ميکنند.
من کامنتها رو خوندم ،ابتکار جالبیست،خسته نباشید،ولی همیشه این سوال برای من بی جواب مانده!این که مگر گردانندگان تلویزیون فارسی صدای آمریکا،بیبیسی فارسی،آلمان،فرانسه و رادیو زمانه ایرانی نیستند که به واقع نقش اپوزیسیون جمهوری اسلامی رو به این خوبی بازی میکنند؟چرا همین ایرانیان در رادیو و تلویزیونهای متعلق به ایرانیان مدعی اپوزیسیون نمیتوانند این نقش رو خوب بازی کنند؟البته این رو هم بگم که رادیو زمانه در این میان از همه ضعیف تر عمل کرده!شاید بخاطر بودجه است،مثلا کامبیز حسینی رو که از تلویزیون صدای آمریکا رفت هیچ تلویزیون ایرانی جذب نکرد!!!و حالا برا این که دیدگاه من رو منتشر کنید که زیاد امیدوار نیستم،این هم نظرم:خامنهای ،احمدی نژاد،جوانفکر،خاتمی،نوری،رفسنجانی...و کلّ نظام یک عده مردان(چون زنان در جمهوری اسلامی نقش اسب تروا را دارند)کوتوله سیاسی هستند که با ندانمکاری دورو ور خودشون رو از تکنوکراتها که گردانندگان اصلی هر کشوری هستند خالی کردهاند و به همین خاطر محکوم به زوال هستند،چرا که با گروه فشار که نمیشود مملکت رو اداره کرد!به نظر من اگر غرب بیش از این در مقابل این رژیم تعلل کند ما باید منتظر ۱۱ سپتامبرهای دیگری باشیم!هرچند که به نظر غرب ایرانیها مردم رادیکالی نیستند؟ولی این رو نباید از نظر دور کنیم که اکثر سران یا بزرگ شده عراق هستند یا تحت تاثیر فرهنگ اعراب و این فرهنگ خشونت رو میتوان در سوریه به وضوح دید.متشکرم.mikeایرانی
محمود محموده، یالاه. محمود نیم وجب شیره، با رهبر درگیره. این محمود ریزه را همینطور نگاه نکنید، چهار تا محمود زیر زمینه.
در جواب آقائی که نوشته اند اول انقلاب "بنی صدر" بود که فرار کرد. این طور نیست. استاد خودشان نمیخواست. آن موقع استاد در مرحله قبل از تجربه بودند. فقط آدمهای که عقل قدرتمدار دارند فکر میکنند استاد فرار کرد.
در ادامه بند قبل. استاد بنیصدر در سال ۱۳۶۰ از ایران فرار نکردند. بلکه ایشان از ایران به فرانسه انتقال مکان کردند. همان موقع ایشان به خمینی فرمودند که ما میرویم تا بمانیم و شما میمانید تا بروید. دیده میشود که استاد ماندند و خمینی رفت. پس اگر استاد نرفته بودند خمینی هنوز مانده بود. همه ما باید از استاد برای رفتن خمینی تشکر کنیم. رفتن خمینی به خاطره انتقال مکان استاد بنیصدر بود. باز هم میگویم، استاد فرار نکردند. موضوع آن که استاد در آن زمان در مرحله قبل از تجربه بودند و گول خمینی را خوردند هم ربطی به تغییر مکان ندارد. این موضوع دیگری است که خود استاد برسی کردهاند. آن بخاطر این بود که در فرانسه خمینی از استاد حرف شنوی داشت، ولی در تهران یک مشت آخوند دور خمینی را گرفتند خمینی دیگر از استاد حرف شنوی نداشت و این شکلی استاد به مرحله بعد از تجربه رسیدن.
فرصتی دست داده تا موضوع معروف به فرار بنیصدر یک بار مطالعه اساسی شود. واقع آن است که بنیصدر به عنوان فرمانده کل ارتش حق قانونی داشت به خلبان هواپیما دستور بدهد. بنیصدر از حق قانونی خود استفاده کرد و به خلبان دستور داد تا هواپیما را به فرانسه ببرد. این کار کجایش فرار است؟
مدتی است که دعوای بیت رهبری و ریاست جمهوری بعداز مدتی آرامش نصف ونیمه، به طور غیر مستقیم آغاز گشته! بعد از به زندان فرستاده شدن مشاور مطبوعاتی ریاست جمهور علی اکبر جوانفکر، آقای احمدی نژاد دلتنگ دیدار یارگشته و به بهانه نظارت بر اجرای کامل وعادلانه قانون اساسی از زندان اوین بازدید کند و به طوری ایشان می خواهد خود را از نقش یک ویرانگر و ضایع کننده حقوق افراد به مدافع حقوق بشر تبدیل کند! در این میان آقای احمدی نژاد اصل113 قانون اساسی را یاد می کند که به ایشان برای نظارت کامل قانون اساسی اجازه می دهد، از آن سو ریاست قوه قضائیه که مُنتسب بطور مستقیم از طرف آقای خامنه ای است، نامه احمدی نژاد را ازفهم وبرداشت نا صحیح ایشان دانست وبه نوعی رئیس جمهور را به نادانی از فهم قانون اساسی معرفی کرد! به گزارش خبرگزاری مهر: رئیس قوه قضائیه نامه اخیر رئیسجمهور را مصداقی از برداشت و فهم ناصحیح از قانون دانست و گفت: اگر ادعا شود که رئیسجمهور حق دارد بدون هماهنگی و اجازه دستگاه قضایی به زندانها سر بزند این خلاف قانون اساسی است. ایشان بعداز طوماری سُخنرانی گفته جواب آقای رئیس جمهوررا درنامه ای خواهد داد. و اظهار داشته تفسبیرقانون اساسی با شورای نگهبان است، یعنی مرجع دیگری که باز به نوعی بطور مُستقیم زیر نظر آقای خامنه ای است نه ریاست جمهور. دیگر کسی نیست که درجامعه درون مرز وبرون مرز نداند به طور کل تمام ارگان و قوای نظام در نظام جمهوری اسلامی به طور مستقیم وغیر مستقیم زیر نظر رهبر است! آقای رئیس جمهور که روزی نورچشمی رهبر بود الان سینه به سینه رهبر مانده! ایشان که با حمایت رهبر اقتصاد ایران را به ورطه نابودی کشاندو در عرصه سیاست ایران را درانزوای کامل بین المللی قرار داد. شخصی که رهبر به خاطر بر سر قدرت آوردن ونگه داشتن او دست به هر عملی زد و هر گفتارزشتی را شایسته اعلام کرد، اکنون باتلاقی برای رهبر شده! بگذریم ، کاش ابتدا آقای رئیس جمهور زحمت می کشیدند اقتصاد نابسامان را سامان می دادند و بعد به جای بازدید از اوین درخواست بازدید ازهمه زندانها ازجمله رجائی شهر، عادل آباد شیراز، وکیل آباد مشهد.....و بسیاری از زندانهایی که واقعا درنهایت سختی زندانیان قرار دارند می دادند، که به قول خیمه شب بازان رهبری شائبه ای هم ایجاد نکند.و آن زمان خود را به عنوان مدافع حقوق بشر اعلام میکرد نه مدافع یاغیان کاروان خود. در میان دعوای بیت رهبری و هیت دولت ، باز مراجع تقلید حکومتی کم کم ازخواب بیدار می شوند! آقایان مکارم شیرازی و نوری همدانی از خواب زمستانی برخواسته اند و ردو بدل کردن نامه در فضای جامعه را حرام اعلام کردند! این به ظاهر علما و درباطن خُلفا ، این به ظاهر زاهدان و در باطن فاسدان فقط زمانی زحمت فتوا دادن به خود می کشند که رهبر درمانده گشته باشد، این فتواها برای اکثرملت ارزشی ندارد فقط ارزش آن برای جیره خواران نظام است، این فتواها به نوعی میزان سنجش سران نظام به روحانیت است که هرکدام از سران اگر توجهی نکنند گویی به ساحت روحانیت بی توجهی کرده اند و فردا روز با حمله از طرفداران این اشخاص روبرو می شوند.
مطلب اصلی من درجواب این دو مرجع بیدار شده از خواب زمستانی در سیاست است، قبل از آنکه باز بعداز دادن این فتوا به خواب بروند. آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی با اشاره به نامه نگاریهای اخیر در کشور از سوی برخی مسئولان، نسبت به عواقب هرگونه تنش آفرینی هشدار داد. آیت الله حسین نوری همدانی نیز در درس خارج فقه خود در مسجد اعظم قم با اشاره به برخی از نامه پراکنی های تنشآفرین بین روسای قوا، گفت: امروز نظامی در این مملکت به وجود آمده که حفظ آن از اوجب واجبات است و مردم به رهبری و مسئولان آن علاقه دارند و نمونه آن سفر مقام معظم رهبری به خراسان شمالی بود که با استقبال پرشور مردم مواجه شد.
آیت الله مکارم شیرازی، آقای نوری همدانی شما و نام اعضای خانواده شما درافشا گری آقای پالیزدار بود، شما نگرانی ازایجاد نامه نگاری هستیدکه باعث تنش در جامعه می شود؟ آقایان سالیان سال است که فقر و گرسنگی دامن این ملت را گرفته، بیکاری، بیماری ، فساد اخلاقی از بالا تا پایین جامعه را دربرگرفته این همه مدت شما سنگ همین ریاست جمهور را به سینه می زدید و از سیاستهای ایشان دفاع می کردید، حال چه بلایی برسر شما نازل گشته که این نامه نگاری را تنش زا می دانید و به یادمعیشت مردم اُفتادید؟ از بیت رهبرتان دستور رسید که بیدار شوید وگرنه مواجب شما قطع می گردد؟ احمدی نژاد آشی بود که با کمک رهبر برای ویرانی ایران تهیه کرده بودید الان این آش انقدر شور شده که صدای آشپز خود را درآورده! حال می ترسید که این آش آواری بر سر شما شود؟ آقای نوری همدانی این حکومت که جز ظلم چیزی در آن نیست چگونه دفاع ازآن اوجب واجبات است؟ هنوز خاطره شکنجه شده گان، تجاوز شده گان وبه قتل عام رسیده گان دراین 33سال زمامداری نظام وازجمله سال 88 تازه است آن زمان چرادهان خود را قفل زده بودید؟ این چه خدایی است و چه دینی است که برای نگهداری آن هر فسادی قابل قبول است؟ این چه دینی است که به خاطر ماندن برسر قدرت هر اجازه ای را به شما می دهد؟ شما چگونه عالمان دین هستید که فتوای شما در زمان به خطر اُفتادن جایگاه شما اعلام می گردد و در بقیه زمانها به خواب زمستانی فرو می روید؟ اعدام شدن 10 نفر در یک روز به اسم مبارزه با قاچاق مواد مخدر فتوایی ندارد؟ در این زمانه که تمامی وضعیت ایران از وضعیت اقتصادی ......الاآخر آن به خاطر بی کفایتی مسئولین وچپاول عده ای چون شما به نابودی کشیده، مردم برای خرید نان خالی خود در رنج وعذاب هستند جای تعجب ندارد آخوندی که روضه خوانی بیش نبود تاجر شکر شودو بخاطر از دست ندادن بقالی شکر فروشی و انواع کارخانه های به یغما برده فقط در زمان به خطر اُفتادن موقعیت نظام فتوا دهد، آن هم نه برای مردم که برای سفت نگهداشتن جایگاه خود. اگر امروز مردم ایران در چنین تنگدستی و فلاکتی قرار گرفتند از بی کفایتی مسئولان آن است و مشتی جیره خوار چون شما.آقای نوری همدانی به دنبال رهبر شما کاروانهایی که ازشهرها عازم کرده بودید از مدتها قبل بودند، عده بیشماری از افراد را اگر چشم باز می کردید می دیدید که نامه به دست به دنبال این بودند مشکلات وفلاکت خود را به ایشان ابراز دارند، واقعا حضور پرشور انسانهایی که قصد داشتند مصیبت خود را از طریق نامه به ایشان ابراز کنند ندید؟ای عابدان شخص پرست برای این همه زندانی که در زندان هستند، این همه شکنجه که بردر بازداشتگاها است و این همه کُشتار فتوایی ندارید؟ برای خانم نسرین ستوده وبسیاری چون او که از عذاب این همه ظلم به تنگ آمده ودست به اعتصاب غذا زده اند فتوایی ندارید؟ فتوای خفقان برای خودتان در این موارد صادر می کنید؟ به زودی با قیامهای سرتاسری بساط این ظلم به پایان خواهد رسید. آن روز فتوای شما چه خواهد بود؟ جز خاک برسر ریختن؟
زنده وپاینده ایرانی و ایران جانم فدای ایران
نویسنده ستار
http://magalh91.blogspot.se/2012/10/blog-post_25.html
تکرار داستان رفتن بنیصدر و رجوی به فرانسه تمامی ندارد؟ حالا فرار یا غیر فرار چه فرقی دارد؟ اصل این است که حالا خمینی مرده، رفسنجانی محدود، خامنهای محصور در بیت، بنیصدر آزاد در فرانسه و رجوی ناپدید است. حال را بچسبید و گذشتهها را بگذارید برای تاریخ نویسان آینده.
با مطالعه دیدگاهها دیده میشود که این قسمت مورد استفاده افرادی قرار میگیرد که ذهن قدرتمدار دارند. در این قسمت افراد باید اظهار نظرهای وارد به بحث بکند. رادیو زمانه باید توجه کند که این قسمت در اختیار گفتمان آزادی باشد. افراد قدرتمدار به اندازهای کافی خودشان رادیو و وب سایت در اختیار دارند. این داستان فرار بنیصدر یک گفتمان قدرت است. این کار در یک گفتمان توحیدی برای هجرت بود تا در اسلام انقلاب بشود.
اطاق فکر هاشمی_ولایتی بلافاصله فرزند هاشمی را بمرکز فراخواند، تا همزمان با دختر هاشمی، دستگیر و زندانی گردند، تا هاشمی قربانی و مظلوم جلوه داده شود.
هاشمی تنها با این ترفند و جلب همدردی می تواند قربانیان متواری ،زندانی و شکنجه شده کودتای 88 را برای گذشت و فداکاری بخاطر حفظ نظام و قبول اتحاد با شکنجه گران خود دعوت به همکاری نماید.
هاشمی نقش محلل بین نیروهای خودی رژیم را در داخل بازی می کند.
ضمنا هدف بزرگتر وی ایجاد نفاق بیم نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور است و باید خود را پاک و مطهر و قربانی نشان دهد، تا حرفش خریدار داشته ،اصلاح طلبان دولتی و غیر دولتی مقیم خارج را متحد نموده و در غایت امر بجان بقیه اپوزیسیون بیاندازد.
بنی صدر در زمان خود ایستادگی کرد و حاضر نشد با سرکوبگران و غارتگران همکاسه و همراه شود، بر سر این ایسنتادگی و وفاداری به ملت، ریاست جمهوری را هم آگانه و با اراده خود گذاشت رفت. بعد هم تا توانست در هماه راه گام برداشت و بر میدارد. دیگر چه انتظاری است؟ انصاف خوب چیزی است. بابک از تهران
اختلاف سران جمهوری اسلامی بر سر قدرت است و ثروت. حفظ حکومت ( و صد البته ثروت غارتی و ادامه غارت ) اوجب واجبات است، بهر قیمتی، چیزی که مهم نیست و میشود فدای این شعار شود ملت است و ایران ! تهران : شهروند درجه سه
نمي شود از رفتن بني صدر تعبير فرار كرد چرا كه به دستور خميني دو هواپيماي شكاري ايشان را تا مرز اسكورت كردند
خیانت به کشور! آقای ولی امر مسلمین جهان! مگر خیانت به کشور بد است؟! شما سخن از امریکا ستیزی میکنید ولی نوکر عربها و چین و روسیه شدید، آن هم به بهای ویرانی این کشور و آبروریزی. حالا دیگر زنها و دختران ایرانی را به شیخ نشینها میبرند و حراج میزنند! شما نامش را گذاشتید عزت ! شرم نمی کنید چون هیچ ندارید. تریلی تریلی دلارهای نفتی و طلا را به سوریه و لبنان میفرستید. یک نمونه آنها بمبلغ 5/18 میلیارد دلار در مرز ترکیه گیر دولت آن کشور افتاد. در خرداد سالهای 87 و 88 رحیمی معاون اول کنونی رئیس جمهور و رئیس سابق دیوان محاسبات به مجلس گزارش داد که نیمی از درامدهای نفتی سالهای 86 و 87 به خزانه واریز نشده ! الهام سخنگوی دولت خندید و گفت بروش خودش (!) واریز خواهد شد. درامدهای نجومی بنیادهای مستضعفان، 15 خرداد، شهید، علوی ،ستاد فرمان امام و ... ، بنیادهای بین المللی(!) الغدیر، اهل بیت، ... شیعه، ... درامدهای آستان امام رضا و پیمانکاریهای سپاه، مخابرات و ... دریافتی ها از هرجا که پول کلانی در بیاید، همه یکجا در اختیار یک نفر هست ، که گمان میکنم بیش از نیمی از اقتصاد کشور باشد. او به هیچکس پاسخ نمیدهد و هیچکس حتا احمدی نژاد هم نامی ازاینها نمیبرد. غارت مگر چیست؟ خیانت به کشور مگر چیست؟ هرکس صدایش دربیاید زندان است و شکنجه و اعدام و تجاوز . برای مردم جز کشتار و سرکوب و فقر و ناامنی بیکاری چیزی نیست و برای بلند پایگان حکومتی غارت هست و چپاول که نمونه هایش را نوشتم.
صدا و سیما هم مدام با هزینه های نجومی مشغول دروغ پراکنی و تبلیغات برای حکومت است. پول بی حساب این ملت است و خدمت به عربها و چین و روسیه و حکومت بعثی ضدایرانی سوریه و لبنان و غزه و هر کس که ضدایرانی باشد. هزینه بیحساب دشمنی بی دلیل و غیرمنطقی و احمقانه با اسرائیل و امریکا را از کیسه ملت بینوا می پردازند و همه جور محرومیت را این مردم باید تحمل کنند. ولی با امارات عربی که خواهان عربی شدن خلیج فارس است و مدعی سه جزیره، بالاترین روابط بازرگانی بزیان ایران را دارند و به حکومت بعثی سوریه که از ادعای عربی کردن خلیج فارس و تجزیه خاک ایران پشتیبانی میکنید بالاترین کمکها را میکنند ! آیا اینها خیانت به کشور نیست ؟ من خود با بیش از سی سال خدمت با حقوق بازنشستگی نمیدانم پاسخ کدام هزینه ام را بدهم. ولی دلارها به سوی سوریه برای هزینه ارتش و دولت آن کشور میرود و به کربلا و سامرا و نجف ( برای گنبد طلا و مناره طلا ساختن ) و به لبنان برای حسن نصراله و غزه و .... و هزینه فرستادن اسلحه به دیگر کشورها و راه پیمایی و تبلیغات برای رژیم و .... ؛ هزینه های آخوندها از مرجع و غیر مرجع که تمامی ندارد. آخوندهای مفت خور و سربار ملت که جز خیانت هیچ کار دیگر نمیدانند. هزینه های سپاه و ارتش و بسیج و ... نیروی ضدانتظامی برای سرکوب مردم! بانکهای پیاپی درست میکنند و مشغول غارتند. سینه های مردم در برابر گلوله های مشتی خائن است و اقای رهبر به زیردستانش میگوید اگر مردم بفهمند شما با هم اختلاف دارید خیانت به کشور است! بله باهم بچاپید سهم مرا بدهید هرکه صدایش درامد بکشیدش یا زندان و شکنجه کنید، روزنامه های را ببندید، صدا و سیما هم با هزینه مردم در اختیار ماست ، ولی صدایتان در نیاید تا مردم بفهمند! تهران : بابک
استاد بنی صدر فرار نکردند بلکه ایشان به فرانسه هجرت کردند و این هجرت به مرگ خمینی منجر شد. حالا نویسنده امی مقاله با بی انصاف می گوید بنی صدر فرار کرد. خیر ایشان فرار نکردند بلکه هجرت کرد ند.
متن مقاله ی احمد رشیدی مطلق در روزنامه ی اطلاعات - دی ماه ۵۶ (ارتجاع سیاه) را الان باید خواند.
در باره هر کس از جمله آقای بنی صدر هم باید از روی انصاف داوری کرد. من نمی گویم ایشان معصوم هستند؛ هیچکس معصوم نیست. هیچکس بری از خطا نیست مگر اینکه کاری نکند؛ بیکار جایی بنشیند و هیچ مسئولیتی نپذیرد، در آین صورت اشتباه هم نخواهد داشت. دیکته ننوشته هیچکس غلط ندارد.
ولی آیا ایشان ضد مردم بودند و در غارت کشور دست داشتند یا جنایتی کرده بودند؟ و آیا بهمین دلایل فرار کردند تا به دست حاکم عادل و مجری قانون مجازان نشوند؟ یا با خائنان و سرکوبگران مردم و غارتگران کنار نیامدند و در برابرشان ایستادگی کردند و سرانجام بهمین دلایل و برای گریز از دست همان آدمخواران و شکنجه گران ناگزیر به فرار شدند؟ کدام یک ؟
آیا پیامبر هم از مکه به مدینه فرار کردند کار بدی کردند؟ مگر ایشان را خطر بیشتر و بدتری تهدید میکرد؟ چگونه آن فرار هجرت بود و بسیار خوب و حتا سراغاز تاریخ شد و این یکی بد؟!
آیا فرار بخودی خود و فارغ ازاینکه از چه و برای چه باشد بد است؟ یا گریختن از دست جنایتکاران بدلیل مبارزه با آنان و برای حفظ جان و برای ادامه مبارزه با آنان خوب است؟
اگر ایشان میماند چه میشد؟ آیا جز این میشد که زیر شکنجه بمیرد یا بیاید اعتراف های دروغین بکند؟ این را در آن موقعیت حساس و خطرناک خود بررسی کردند و صلاح را دراین دیدند که از کشور خارج شوند و به روند مبارزه ملت تا آنجا کخه کیشود کمک کنند. این که بد نیست. وگرنه ماندن و مردن ایشان میشد خودکشی!
ما که درگیر بدترین جنایتکاران و بیرحم ترین دشمنان ایران و ایرانی هستیم چرا باید قضاوتهای دور از انصاف کنیم؟ دوستدار شما : بابک از تهران
باز هم تذکر میدهم که استاد دکتر بنیصدر به فرانسه فرار نکردند. این حرف ها شایعه است برای دور کردن نسل جوان از افکار ایشان. موضوع فرار ایشان توسط مجاهدین هم دروغ است. ایشان فرمانده کلّ ارتش بودند و به خلبان دستور دادند به فرانسه برود. استاد در آن سفر به رجوی هم اجازه دادند در خدمت ایشان باشند. ولی متأسفانه رجوی قدر نشناخت.
کسانی که از قسمت دیدگاه ها در وب سایت ها برای ترویج افکار قدرتمدار استفاده می کنند حتما باید کتاب عقل ازاد را بخوانند تا بتوانند به گفتمان توحیدی برسند. در آن صورت آن ها خواهند دید که مساله فرار استاد صدر از ابتدا غلط ارائه شده است و استاد بر منبای گفتمان توحیدی عمل کردند و به این دلیل به رجوی اجازه دادند در هوایپیما با ایشان همسفر باشد تا شاید او بتواند با استفاده از عقل آزادی ان دیدگاه های التقاطی را کنار گذاشته و از عقل قدرتمدار دور شود.استاد موضوع میثاق عدم هجه مونی را هم طوری نوشتند که سازمان ها تنوانند بر افراد هجه مونی داشته باشد و در نتیجه رای تمامی سازمان ها کمتر از رای یک فرد شد که این گفتمان به خوبی در مقابله با سازمان های التقاطی کار کرد. اگر استاد به فرانسه عزیمت نکرده بودند آیا فرصت این کار ها دست می داد؟
خیلی عجیب است که این نوشته که شامل اتهام فرار به استاد دکتر بنیصدر است این همه مدت در این وب سایت نگاه داشته شده است. در حالی که به دوستاران استاد اجازه داده نمیشود مطلب بنویسند. خدا را شکر که خود استاد وب سایت محفوظ دارند و قسمت دیدگاه هم ندارد که افراد قدرتمدار بتوانند سؤ استفاده بکند.
ارسال کردن دیدگاه جدید