مهسا صارمی - صبح روز یکشنبه، نهم مردادماه سال جاری خورشیدی آمنه بهرامینوا از اجرای حکم قصاص مجید موحدی صرف نظر کرد. مجید موحدی که در سال ۱۳۸۳ به صورت آمنه اسید پاشیده و منجر به نابینا شدن او شده بود، به قصاص و ریخته شدن اسید در چشمانش محکوم شده بود.
آمنه بهرامی پس از گذشت از قصاص گفته بود:"هفت سال تلاش کردم تا بتوانم اجرای حکم قصاص را بگیرم و ثابت کنم که اسیدپاشی حکمش قصاص است، اما امروز گذشت کردم. این حق من بود. شاید فردا کسی گذشت نکند."
وی هم چنین گذشت از اجرای حکم قصاص را مشروط بر پرداخت کامل دیه دویست میلیونی کرده است. هفت ماه از آن تاریخ میگذرد و آمنه برای جراحیهای متعدد به اسپانیا سفر کرده است. او در در بیست و هفتم ماه فوریه مصادف با هشتم اسفند سال جاری در بیمارستان دولتی اسپانیا به دلیل ساخت و ترمیم پلک پایین چشم چپ مورد عمل جراحی قرار گرفت. به گفته پزشک آمنه چشم چپ او بهطور کل فاقد پلک است و ترمیم و بازسازی پلکها پیش از عمل پیوند قرنیه ضروری است. پس از جراحی چشم، دکتر مدل، پزشک آمنه بهرامی، عمل جراحی را موفقیت آمیز اعلام کرده و پیش بینی کرده است که آمنه پس از ترمیم پلک و پیوند قرنیه بینایی یک چشم را به دست خواهد.
تاریخ جراحی بعدی آمنه بهرامی در اسپانیا هفتم مارس برابر هفدهم اسفندماه بود که برای ترمیم پوست سمت راست صورت انجام شد. سه روز پس از جراحی، آمنه در گفتوگو با رادیو زمانه از چگونگی جراحیها، امید به بازگشت بینایی، وضعیت کنونی زندگی و تامین هزینههای جراحی خود میگوید.
نتیجه آخرین عمل جراحی چگونه بود و چقدر امکان و امید بازگشت بینایی چشمها وجود دارد؟
آمنه بهرامی: پیش از آخرین جراحی قرار بود در ماه مارس و برای نوروز به ایران برگردم، اما طبق گفته پزشکم در صورتی که پلکها ترمیم شوند من در آینده میتوانم ببینم. بنابراین در ماه مارس نیز جراحیهایی خواهم داشت. زیرا چشم چپ من اصلاً پلک ندارد و در ابتدا باید پلکها را ترمیم کنند.
دیهام را میخواهم، دیه کامل را به عنوان یک انسان نه به عنوان یک زن. در ایران دیه یک زن نصف یک انسان است. من بارها گفتهام و باز هم میگویم: رنجی که من می کشم با رنجی که یک مرد میکشد برابر است.
جراحی آخر عمل ترمیم پلک پایین بود، بعد پلک بالا باید ترمیم شود. میدانید که اگر پلک ذرهای کوتاه باشد قرنیه چشم خشک میشود و چشم را از دست میدهم. گفتند که باید کمکم پلک را با احتیاط ترمیم کنند که به چشم هم آسیبی نرساند. وقتی که پلک آماده شد چشمم را با عمل پروتزی جراحی میکنند و من می توانم ببینم. درصد بینایی هم بستگی به شانس و واکنش بدن نسبت به این جراحی خواهد داشت، اما نتیجه جراحی آخر راضیکننده بوده و پزشکان کلینیک خیلی خوشحال بودند، چون جواب مثبت بوده است و من در آینده میتوانم ببینم.
فعلاً امکان بینایی چشم راست نیست زیرا چشم راست همان چشمی است که قبلاً با آن میدیدم، اما عفونت کرد و آن را از دست دادم. چشم راست الان پروتز است، اما چشم چپ همان چشمی است که اگر در عکس ها دقت کرده باشید حتی پلک هم ندارد و روی چشم کاملاً بسته است. در جراحیهای یکی دوماه آینده پلک را آمادهسازی میکنند و البته نتیجه عمل باز هم به واکنش و مقاومت بدن بستگی دارد، اگر زودتر خوب بشوم عمل نیز زودتر انجام خواهد شد.
در حال حاضر نیز در بارسلون هستم و یکی پس از دیگری عملهای جراحی را میگذرانم. پس از چهارم دسامبر (سیزده آذر) که به دلیل جراحیها از آلمان به بارسلون آمدم تا امروز دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفتهام.
در این مدت زندگی چطور گذشته است؟ هزینه های این جراحی ها از چه طریقی تامین شده است؟
در چندسال گذشته با پول روزنامهها و رسانهها و کتابی که در آلمان نوشتم و چاپ کردم هزینههای زندگیام را تامین کردهام. زمانی هم که داشتم به اسپانیا میآمدم روزنامه ایران به وسیله آقای داریوش آرمان، رئیس بخش حوادث روزنامه حدود صد میلیون تومان برای من جمعآوری کردند و به من دادند. این مبلغ خرج هزینههای من تا الان شده و رو به اتمام است، اما واقعا برای خرج ماه آینده نمیدانم که باید چه کار کنم و یکی از دلایلی که دوباره به روزنامهها خبر دادم که جراحی دارم این است که دیگر هزینه ندارم و باید فکری برای هزینهها بکنم.
هزینه عمل اول را بهطور کامل آقای صفار نطنزی، سفیر ایران در ایتالیا برعهده گرفتند که حدود شش هزار و هشتصد یورو بود. برای عمل جراحی دوم دوباره با ایشان صحبت کردم و آقای صفار نطنزی با آقای صالحی، وزیر امور خارجه صحبت کردند و گفتند که رئیس جمهور هزینهها را پرداخت میکنند. هزینه عمل مبلغی حدود هشتهزار یورو بود. هفته آینده یکی دیگر از جراحیها برای تعویض کامل پوست سمت چپ صورتم که دو تکه شده بود در بیمارستان دولتی اسپانیا انجام خواهد شد.
برای جراحی بعد هم هنوز مشخص نیست که رئیس جمهور حاضر به پرداخت هزینهها هستند یا خیر.چون برای هر عمل جداگانه به من جواب میدهند اینطور نیست که به من بگویند هزینه همه عملها را ما پرداخت میکنیم. طبق نامهای که به کلینیک دادهاند باید برای هر عمل گزارش پزشکی بفرستم و جواب بدهند که حاضر هستند پرداخت کنند یا نه. فعلاً چون عمل بعدی شروع نشده است و میزان هزینهاش هم مشخص نیست هنوز خبری از دفتر ریاست جمهوری به من نرسیده است ولی من نامهای در مورد هزینههای زندگیام برایشان فرستادم.
خانواده موحدی از من خواسته بودند که به آزادی مجید موحدی از زندان رضایت دهم و پس از آزادی آنها به من کمک مالی برسانند. من در آن زمان امضا نکردم و هیچ پولی هم دریافت نکردم هرچند که در آن زمان خیلی به آن پول نیاز داشتم.
رئیس جمهور در مورد هزینه جراحیها گفته بود که یک سوم هزینهها را پرداخت میکنند، اما در دو جراحی اخیر تنها هزینه جراحی را پرداخت کردند، هزینههای پزشکی من فقط به جراحی ختم نمیشود. بعد از عمل نیاز به دارو، پماد، هزینه رفت و آمد، اجاره خانه و زندگی روزمره دارم که همه هزینهها را باید خودم پرداخت کنم.
من هر ماه حداقل هزار و ۵۰۰ یورو احتیاج دارم که هفتصد یوروی آن برای اجاره سوئیت کوچکم، صد یورو هزینه آب و برق و هزینههایی از این قبیل، دویست یورو برای داروهایی که هر روز باید تهیه و استفاده کنم و مقدار کمی برای خودم میماند که بتوانم برای خرج روزمرهام از آن استفاده کنم، ولی واقعاً ١۵٠٠ یورو هزینه یک زندگی سطح پایین در بارسلون است، اما در حال حاضر خیلی راحت بگویم که نمیدانم باید ماه بعد را چه کار کنم.
خانواده خودتان چه سهمی در تامین این مخارج دارند؟ آیا دولت اسپانیا نیز کمکی در این زمینه به شما میکند؟

پدر من بازنشسته صنایع دفاع است و ماهی ششصدهزار تومان به عنوان حقوق بازنشستگی دریافت میکند. خانه ما هم استیجاری بود که پس از بخشش قصاص، آقای رئیسجمهور به ما خانهای دادند که باید به مدت ٢٠ سال هر ماه ۴٢٠ هزار تومان قسط آن را بپردازیم. البته خانه بعد از ٢٠ سال مال خودمان میشود، اما در حال حاضر باید هر ماه اجاره بدهیم. با این حساب ۴٢٠ هزار تومان از ۶٠٠ تومان حقوق پدرم کسر میشود. مادرم هم مربی مهد کودک است و ماهی ٣٠٠ هزار تومان حقوق میگیرد.
قبل از برگشتن به ایران دولت اسپانیا ماهی ۴٠٠ یورو به من میداد. زمانی که برای انجام کارهای دادگاهی به مدت ششماه در ایران بودم، این مقدار کمک هزینه از طرف دولت اسپانیا هم قطع شد. گفته بودند که ششماه ماندن در ایران به این معنی است که فرد دیگر نمی خواهد برگردد. من برگشتم و با مسئولان صحبت کردم، اما به من گفتند که شما توسط رئیس جمهور حمایت میشوید. من از سفارت خواستم نامهای مبنی بر عدم حمایت ماهیانه توسط رئیس جمهور را به دولت اسپانیا بدهند. پس از دو ماه که برای دریافت این نامه درخواست کردهام این نامه هنوز به من نرسیده است که به دولت اسپانیا نشان بدهم مبنی بر اینکه آمنه هیچ پولی از دولت ایران دریافت نمیکند و حمایت رئیس جمهور تنها همان خانهای است که پدرم بابت آن باید ماهی ۴٢٠ هزار تومان تا ٢٠ سال بپردازد.
نگرانی هزینهها چیزی است که نه فقط برای خودم، بلکه برای کسانی که درگیر این قضایا میشوند همیشه وجود دارد. در این شرایط شخص انرژی انجام هیچ کاری را ندارد. چطور میتواند خرج خودش را تامین کند و این ناراحت کننده است که یک مریض که دچار حادثه شده خودش باید به دنبال درآمد و گذراندن زندگیاش باشد. درست است که رئیس جمهور تاحدودی هزینههای جراحیهای من را میدهد، اما به این فکر نمیکند که من واقعاً چطور باید زندگی کنم، چطور باید هزینههای زندگیام را دربیاورم. یکی از علتهایی که من چشم راستم را از دست دادم این بود که هزینههای زندگی را نداشتم. عمل کرده بودم و میدیدم، اما خرج خورد و خوراک و رسیدگیهای بعد از عمل را نداشتم تا اینکه کارم به خانههای آوارههای خیابانی رسید. الان هم عدهای از من میپرسند، خوشحالی که امکان بینایی چشمت هست؟ بله من خوشحالم، اما از طرفی نگران هزینههایم هستم که نکند دوباره مانند چشم راست این چشم را هم به دلیل این شرایط از دست بدهم. این موضوع است که ناراحتم میکند. من یک تکیهگاه محکم پشتم نیست که بخواهد از من حمایتم کند.
شما در یک قدمی حکم قصاص، از قصاص گذشتید. این بخشش چه تاثیری روی زندگیتان گذاشت؟ اگر دوباره به آن زمان برگردید دوباره همان کار را میکنید؟
هم من و هم خانوادهام خوشحال هستیم که من بخشیدم و روحمان بابت این کار آرامش دارد. کار درست را انجام دادیم و کاری که باید میکردیم را انجام دادیم، اما اگر بخواهم به اجتماع و مردم نگاه کنم باید بگویم که ما آدمها فراموشکاریم. اتفاقا رادیو فردا نظرسنجیای را گذاشته بود که چه کسی جنجالیترین و مثمرثمرترین کار را در سال جاری انجام داده است؟ برایم جالب بود که رأی من از همه کمتر بود و کسانی که در سال گذشته هیچ کاری نکرده بودند و یا حتی اسمشان در روزنامهها نبود یا به دلیل دسترسی زیاد به افراد و یا برداشت مطلقا سیاسی ایرانیان خارج از کشور بیشترین رای را آورده بودند. اینجا بود که من به خودم گفتم که مردم چقدر راحت فراموش میکنند و خیلی زود هر اتفاقی از یادشان میرود و انگار نه انگار که روزی آمنهای بوده و این کار را کرده است. بله متاسفانه مردم به راحتی آدم ها و موضوعات را فراموش می کنند.
آمنه: دیه کامل من ٣۵٠ میلیون تومان است. دیه دو چشمم با هم حدود هشتاد میلیون میشد. اگر به یورو هم در نظر بگیریم حدود ١۵٠ هزار یورو است که صد و نه هزارتا از آن مانده. درباره بقیهاش به قصد کلاهبرداری از من گفتهاند که به تو تعلق نمیگیرد و من نیز امضا کردهام، اما دیه کامل من ٣۵٠ میلیون است که تا امروز من یک ریال هم از آن دریافت نکردهام.
در مورد روح و روان خودم و خانوادهام اما احساس میکنم که بهترین کار را انجام دادهام و اگر دوباره به آن زمان برگردم شاید به خودم بگویم که باید کاری کرد که این پسر تا آخر عمرش در زندان بماند و بیرون نیاید. بایید کار کند و هزینههای زندگی من را بپردازد؛ هزینههایی را که خودش باعث آن شده است. این به نظر من عادلانهترین چیز بود که این پسر تا آخر عمر در زندان کار کند و ماهیانه به من پولی پرداخت کند و هزینههای عملهایم را بدهد. فعلاً که اینطور نمیشود. اگر به یاد داشته باشید در مورد دیه چشم من، زمانی که داشتم به بارسلون میآمدم، در آخرین لحظه به دروغ به من گفتند که دیه به شما تعلق نمیگیرد و من امضا دادم که حالا که این دیه به من تعلق نمیگیرد من دیه نمیخواهم، اما پس از پیگیریها فهمیدم که دروغ است و پس از برگشت به ایران دوباره این مسئله را پیگیری میکنم. من بارها از آقای اژهای دادستان خواستهام و گفتهام که این دیه حق من است و باید به من برگردد. هرچند که آقای امرآبادی دادستان این کار را کرد و من پس از برگشت به ایران از ایشان شکایت میکنم. بینایی را نمیشود قیمت و ارزشگذاری کرد، اما پس از این همه رنج و سختی مبلغی را که میخواهند به من بدهند با یک دروغ میخواهند از من بگیرند؟
متاسفانه پس از قضیه بخشش من اتفاقهایی افتاد که احساس کردم مردم فراموشکارند و برای مردم نباید کاری را انجام داد. من هم برای مردم انجام ندادم. گفته بودم برای خدا، کشور، خودم و خانواده ام. هنوز هم روی همین اصل هستم و مطمئنم که کار درست را انجام دادهام.
در حال حاضر پرونده شکایت شما در چه مرحلهای است؟
من هنوز میگویم کهدیهام را میخواهم، دیه کامل را به عنوان یک انسان نه به عنوان یک زن. در ایران دیه یک زن نصف یک انسان است. من بارها گفتهام و باز هم میگویم: رنجی که من می کشم با رنجی که یک مرد میکشد برابر است. با وجود اینکه از نظر فیزیکی از یک مرد ضعیفتر هستم و در مقابل عملها رنج بیشتری میکشم با این حساب میگویند باید به یک زن دوبرابر دیه یک مرد را بدهند. اگر از نظر انسانی در نظر بگیریم من یک انسانم. همان را میبرم که یک مرد در این شرایط میبرد، همان مقدار پولی را خرج میکنم که یک مرد وقتی دچار مشکل میشود پرداخت میکند. من نمیدانم که کجای زندگی من نصف زندگی یک مرد است؛ خرج زندگی، کرایه خانه، خرج و هزینههای درمانم برابر یک مرد است. بنابراین من دیه کامل یک انسان و دیه هر دو چشمم که به دروغ از من گرفته شده است را میخواهم. اگر این پول به من پرداخت نشود و مجید موحدی به هر طریقی از زندان آزاد شود مطمئن باشید که کلاهبرداری بزرگی در میان بوده است. طبق قانون، این پسر تا دیه کامل من را نپردازد و امضای من را نداشته باشد مبنی بر این که برای آزادی این شخص رضایت دادهام حق بیرون آمدن از زندان را ندارد. مجید موحدی در زندان میماند و پرونده من هم باز است.
دیه کامل من ٣۵٠ میلیون تومان است. دیه دو چشمم با هم حدود هشتاد میلیون میشد. اگر به یورو هم در نظر بگیریم حدود ١۵٠ هزار یورو است که صد و نه هزارتا از آن مانده. درباره بقیهاش به قصد کلاهبرداری از من گفتهاند که به تو تعلق نمیگیرد و من نیز امضا کردهام، اما دیه کامل من ٣۵٠ میلیون است که تا امروز من یک ریال هم از آن دریافت نکردهام.
خانواده موحدی ٤٠ میلیون تومان آماده کردند و خواستند که به من بدهند و من در مقابل ٤٠ میلیون به آزادی پسرشان از زندان رضایت بدهم. من به پرداخت این مقدار در مقابل آزادی رضایت ندادم و آنها این پول را به عنوان کمک نیز به من پرداخت نکردند. این نشان میدهد که قصد آنها کمک به من در پرداخت هزینههای جراحی نیست. از من خواسته بودند که به آزادی مجید موحدی از زندان رضایت دهم و پس از آزادی آنها به من کمک مالی برسانند. من در آن زمان امضا نکردم و هیچ پولی هم دریافت نکردم هرچند که در آن زمان خیلی به آن پول نیاز داشتم.
مجید موحدی تا زمانی که پولی به من پرداخت نکند در زندان میماند تا زمانی که من امضا بدهم که پولم را دریافت کردهام. تنها در این صورت این پسر میتواند از زندان آزاد شود.