اوباما بازهم در کاخ سفید؛ نیمه دوم بازی ایران – آمریکا

فرهمند علیپور- پایان رقابت چندماهه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، راهیابی مجدد باراک اوباما به کاخ سفید بود. رقابتی که در هفتههای منتهی به روز انتخابات در ۶ نوامبر، شانه به شانه بود و نظرسنجیها از نزدیکی آرای دو رقیب خبر میداد. اکنون اما با پایان یافتن فصل انتخابات آمریکا و شکست "میت رامنی" کاندیدای ثروتمند جمهوریخواه، نگاهها به افق دور دوم دولت اوباما دوخته شده است.
چهار سال پیش گرچه خبر پیروزی "باراک حسین اوباما" موجی از شور و شعف را در سرزمینهای خاورمیانه موجب شد. اما گذشت زمان و عملکرد دولت اوباما، باعث شد تا خبر پیروزی مجدد او، آن شور و شوق چهار سال پیش را در خاورمیانه ایجاد نکند. گرچه ترجیح و تمایل آشکار مردم این منطقه پیروزی دوباره اوباما بود.
برای بسیاری، سیاستهای خارجی دولت اوباما خصوصا در منطقه مهم خاورمیانه ادامه سیاستهای دولت جمهوریخواه جورج بوش بود و اگر تفاوتی میان این دو به چشم میخورد، تنها در کلام و پوسته سیاستها بود. در اساس نگاه واشنگتن به خاورمیانه تغییر معناداری رخ نداد.
تشدید جنگ در افغانستان، ادامه کار بازداشتگاه بدنام "گوانتانامو"، استفاده گسترده از هواپیماهای بدون سرنشین، حمایت از دیکتاتورهای ساقط شده عربی تا آخرین روزهای حکومت آنها، تبعیض در حمایت از قیامهای عربی و نادیده گرفتن تظاهراتو قیامهای مردمی علیه دولتهای متحد واشنگتن و حتی در برخی از کشورها همچون بحرین، حمایت از دولت برای سرکوب مخالفان، حمایت بی دریغ از اسرائیل به خصوص در دو سال اخیر، از مهمترین محورهای انتقاد از دولت اوباما و اشتراکات دولت دمکرات او با دولت جمهوریخواه جرج بوش است.
ایالات متحده که در زمان جرج بوش نتوانسته بود اروپائیها را علیه برنامه هستهای ایران بسیج کند، به کوشش دولت اوباما و به لطف برنامهها و سخنان رهبران جمهوری اسلامی توانست آنها را زیر چتر مخالفت جدی با برنامه هستهای ایران گرد آورد. ظاهرا موفقیتهای باراک اوباما در بسیج جهانی علیه برنامههای اتمی ایران بود که برخی از اصولگرایان را در داخل ایران به این نظریه رساند که "میت رامنی" تندرو میتواند بیشتر در جهت منافع ایران قدم بردارد.
اشتراکی که بیش از هر چیز در مناظره سوم اوباما – میت رامنی خود را نشان داد. نزدیکی دیدگاههای دو طرف بر سر مسائل خارجی ایالات متحده آنچنان بارز بود که " آرون دیوید میلر" از پژوهشگران سیاست خارجی آمریکا در روزنامه نیویورک تایمز اینگونه مینویسد [1] :« از زمان پایان جنگ سرد تاکنون چنین میزانی از همسوئی بین این دو حزب وجود نداشتهاست و این نشان میدهد که آمریکاییها هر چقدر هم که بر سر مسایل داخلی اختلاف نظر داشته باشند در مورد آنچه که به سیاستهای کشور در جهان خارج مربوط میشود کاملا متحد هستند.»
وی همچنین در بخشی دیگری از مطلب خود به سیاستهای جمهوریخواهان و دمکراتها در قبال کشورهای خاورمیانه اشاره میکند و مینویسد :« دو نامزد ریاست جمهوری تقریبا در تمامی مسائل مهم سیاست خارجی، از رابطه با اسرائیل گرفته تا نحوه برخورد با ایران، از جنگ عراق گرفته تا موضوع کشتن بن لادن ممکن است تمایزهایی داشته باشند ولی اختلاف نظر محسوسی ندارند.»
گذشته از نگاه کلی به سیاستهای ایالات متحده در خاورمیانه، در مورد ایران میتوان مرزهای تفاوت بیشتر و روشنتری میان باراک اوباما و رقبای جمهوریخواه وی دید.
در سالهای اخیر فعالیتهای هستهای ایران به مهمترین دلمشغولی سیاست خارجی ایران و کشورهای غربی در تعامل با ایران تبدیل شده است. دولت باراک اوباما طی این سالها کوشش فراوان داشت تا بتواند اجماعی گسترده و جهانی علیه برنامههای هستهای ایران پیریزی کند. واشنگتن هم در این زمینه و هم در زمینه اعمال تحریمهای به گفته مقامات آمریکایی "فلج کننده" موفق بوده است. کارزاری که بهای پول ملی، صادرات نفت، سیستم بانکی، صادرات و واردات و حتی لوازم دارویی و پزشکی ایران را نشانه گرفت و در فرصت بسیار کوتاهی آشفتگی بازار ایران و اجتماع ایران را سبب شد.
اکنون و با مشخص شدن این نکته که سکان رهبری ایالات متحده برای چهار سال دیگر در دست اوباما باقی خواهد ماند و در صورت عدم چرخش و اخذ تصمیمی ناگهانی از سوی تهران (در قبال برنامههای اتمی)، ایالات متحده احتمالا کماکان در انتظار به ثمر رسیدن سیاستهای "چماقی" خود علیه ایران به خواهد نشست. این انتظار تا زمانی طول خواهد کشید که به گفته یک دیپلمات آمریکایی، ایران با زانوهایی خونین به میز مذاکره (مصالحه) برگردد.
ایالات متحده که در زمان جرج بوش نتوانسته بود اروپائیها را علیه برنامه هستهای ایران بسیج کند، به کوشش دولت اوباما و به لطف برنامهها و سخنان رهبران جمهوری اسلامی توانست آنها را زیر چتر مخالفت جدی با برنامه هستهای ایران گرد آورد. اتحادیه اروپا در این زمینه آنقدر با واشنگتن همراه شد که حتی مستقلانه تحریمهای سنگینی را در هفتهها و روزهای اخیر نسبت به ایران اعمال کرد.
ظاهرا همین موفقیتهای باراک اوباما در بسیج جهانی علیه برنامههای اتمی ایران بود که برخی از اصولگرایان را در داخل ایران به این نظریه رساند که "میت رامنی" تندرو میتواند بیشتر در جهت منافع ایران قدم بردارد.
آنگونه که پرویز سروری به سایت اصولگرای جهان نیوز می گوید [2]: «این تحلیل متاسفانه در کشور وجود دارد که باید کاری کنیم که اوباما پیروز انتخابات شود. در شرایط موجود میت رامنی به نفع ماست و همیشه نشان دادند که جمهوریخواهان وقتی سر کار آمدند رفتار جنگطلبانه داشتند و با اروپا، چین و روسیه واگرا شدند. در این شرایط همیشه جمهوری اسلامی توانسته است امکان تعامل بیشتری با اروپا، چین، روسیه و کشورهای دیگر داشته باشد... اتفاقا بیشترین هجمهها و فشارها علیه ایران در زمان دمکراتها بوده است.»
اکنون و با مشخص شدن این نکته که سکان رهبری ایالات متحده برای چهار سال دیگر در دست اوباما باقی خواهد ماند و در صورت عدم چرخش و اخذ تصمیمی ناگهانی از سوی تهران (در قبال برنامههای اتمی)، ایالات متحده احتمالا کماکان در انتظار به ثمر رسیدن سیاستهای "چماقی" خود علیه ایران به خواهد نشست. این انتظار تا زمانی طول خواهد کشید که به گفته یک دیپلمات آمریکایی، ایران با زانوهایی خونین به میز مذاکره (مصالحه) برگردد.
پیروزی اوباما به معنای ادامه سیاستهای وی در قبال ایران و بقیه مناطق خاورمیانه در سالهای آتی خواهد بود و مهمترین محورها وضعیت سوریه، ثبات و آینده مصر، پاسداری از امنیت اسرائیل، نزدیکی بیشتر به کشورهای مستبد اما بسیار ثروتمند خلیج فارس، خروج از افغانستان در ۲۰۱۴، تلاش برای ایجاد ثبات بیشتر در عراق و احتمالا مسئله کردها خواهد بود. گروهی که در عراق قدرتمندتر و
ثروتمندتر ظاهر میشوند، در سوریه به حدی از خودگردانی رسیدهاند و در ترکیه بر فعالیتهای خود افزودهاند. در بسیاری از این مشغولیتهای ذهنی آمریکا، ایران نقش پررنگی ایفا میکند.
در تهران اما عمیق شدن اختلافات میان دولت محمود احمدینژاد و نهادهای وابسته به رهبری از یکسو و پایان کار دولت احمدینژاد در ظرف چند ماه آینده ، احتمالا موجب میشود که ایران در این مقطع زمانی، تلاشی چشمگیر برای بهبود رابطه با غرب به خصوص آمریکا از خود نشان ندهد. چنانچه آمریکا نیز تمایلی برای آغاز گفتگو با دولت مستعجل محموداحمدی نژاد ندارد.
در سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و بحرین، رقابتهای سرسختانه ایران و عربستان – بزرگترین تولید کننده نفت و از مهمترین نزدیکان آمریکا در منطقه - موضوع کردها و از همه مهمتر احتمال وقوع درگیری نظامی میان اسرائیل و ایران موجب شده تا ایران نقشی محوری و کلیدی در سیاست خارجی دولت اوباما در قبال خاورمیانه داشته باشد.
در تهران اما عمیق شدن اختلافات میان دولت محمود احمدینژاد و نهادهای وابسته به رهبری از یکسو و پایان کار دولت احمدینژاد در ظرف چند ماه آینده ، احتمالا موجب میشود که ایران در این مقطع زمانی، تلاشی چشمگیر برای بهبود رابطه با غرب به خصوص آمریکا از خود نشان ندهد. چنانچه آمریکا نیز تمایلی برای آغاز گفتگو با دولت مستعجل محموداحمدی نژاد ندارد.
اگر اتفاق خاصی در میانه مثلث ایران، اسرئیل و آمریکا نیفند، باید در خصوص تعامل ایران - آمریکا تا زمان انتخابات ایران صبر کرد تا با مشخص شدن رئیس جمهور آتی، بتوان به درک بهتری از نحوه تعامل ایران و دولت دوم اوباما دست یافت. گرچه از هم اکنون و با پدیدار شدن آثار تحریمها، زمزمههایی برای گشایش باب مذاکره میان ایران با دولت اوباما شنیده میشود.
جواد لاریجانی در روز ۱۷ آبان گفته بود که اگر منافع ما ایجاد کند با دشمنانمان در قعر جهنم هم مذاکره میکنیم. و برادر او صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه نیز در سخنانی قابل تامل که حاکی از نوعی آمادگی برای باز شدن درهای گفتگو میان آمریکا و ایران است گفت [3]: «ما فکر میکنیم که آمریکا هر زمان جلوی ضرر را بگیرد به نفع خود عمل کرده است و اگر در مقابل عظمت ملت ایران سر تعظیم فرود آورد و بتواند اعتماد مردم را کسب کند آنوقت تازه به سر عقل آمده است.»
این در حالی است که محمدرضا نقدی، فرمانده بسیج روز ۱۵ آبان از مداحان خواست تا به مردم بگویند که جمهوری اسلامی تحت فشار تحریمها «سازش نخواهد کرد» و علی سعیدی نماینده آیتالله خامنهای در سپاه نیز در همان روز گفت [4] که جمهوری اسلامی " در آستانه فتح خیمه معاویه" است و در صورت عقبنشینی زحمات نظام به "هدر" خواهد رفت.
