دنباله پیشنهادی دربارهی ساختار آیندهی حکومت ایران

در برنامهی گذشته برای ساختار آیندهی حکومت ایران پیشنهادی داشتم. منظورم «شاهنشاهی گزینشی» است. حداقل اطلاع دارم که در یکی از کشورهای کوچک خاور دور یک نوع سلطنت انتخابی وجود دارد، اما آنچه اینجانب پیشنهاد میکنم در ایران پدیدهی نوینی است. پیشنهاد من این بود که برای دور نخست پادشاهی گزینشی خود یک دختر شش، هفتسالهی بلوچ را بربگزینیم. بیدرنگ این پرسش پیش میآید که یک کودک شش، هفتساله چگونه میتواند پادشاه یک ملت باشد؟ میکوشم دراین زمینه گفتی داشته باشم. به قراری که میدانیم ۷۰درصد جمعیت ایران زیر ۳۰سال قرار دارد. بخش قابل تاملی از این جوانان در سنین زیر ده سال هستند. ما در جامعهمان عادت نداریم به کودکان احترام بگذاریم.
یک رانندهی تاکسی را به خاطر میآورم که هنگامی که با او بر سر این که پسر هفتسالهام باید یک صندلی برای نشستن داشته باشد و من پول آن را پرداخت خواهم کرد با حالت خشمگینی گفت: به بچه نباید احترام گذاشت. به بچه باید ترحم کرد. البته روشن است هنگامی که باید به بچه ترحم کرد دختربچه مقام کوچکتری از پسربچه دارد و لابد باید حالت زیر ترحم نسبت به او داشت. آنوقتها میگفتند دختر که به دنیا میآید میگوید برای ۴۰روز مرا از خانه بیرون نیندازید که من عاقبت خودم را در دل شما جا خواهم کرد. متوجه میشویم که چقدر دختر کمبهاست. این هم روشن است که بلوچستان خشکترین منطقهی ایران است. حالا اگر ما دختربچهای را ازمیان یکی از فقیرترین طایفهها به پادشاهی انتخاب کنیم میتوانیم باور داشته باشیم که فقیرترین ایرانی را برای پادشاهی برگزیدهایم.
فرض را براین میگذاریم که چنین شاهی را برگزیدیم، اینک او باید در کجا زندگی کند؟ آیا باید او را به همراه افراد خانوادهاش به تهران منتقل کنیم؟ به پندار من به هیچوجه نباید این کار را بکنیم، بلکه دختر ما در همان بلوچستان و منطقهی خودش باقی خواهد ماند، اما بیدرنگ برای او و افراد خانوادهاش خانهای بسیار جادار و وسیع، مناسب یک خانوادهی محترم ساخته خواهد شد. در تعقیب این معنا در سراسر کشور برای تمامی روستاییان و ساکنان شهرهای کوچک خانههایی باید ساخته شود که یک خانواده در آنها احساس شادی و امنیت داشته باشد. دختر ما در سنی است که باید به مدرسه برود. پس او به دبستانی وارد خواهد شد که زبان پارسی و بلوچی را توامان به او خواهند آموخت. معنای دیگر این حرف این است که در سراسر کشور تمامی کودکان باید وارد دبستانها و کودکستانها بشوند و پارسی و زبان پدری خود را توامان بیاموزند. یکبار و برای همیشه معنی کودک بیسواد باید از جامعه رخت بربندد.
پس در دوازدهسالی که پادشاه ما بر اریکهی پادشاهی نشسته است به تمام کودکان کشور آموخته خواهد شد که هریک از آنها پادشاه خود است و نه یک بنده و رعیت.
اما باز این پرسش باقی میماند که امور کشور را کدامین کس باید اداره کند. کودک که مشغول به دانشاندوزی و درس خواندن است. در اینجا، برای نخستین دورهی دوازدهسالهی پادشاهی دخترک بلوچ، ما یک نایبالسلطنه برمیگزینیم که به جای دخترک امر پادشاهی را اداره کند. از آنجایی که بر مردم ایران فرض واجب است که اشتباه خود را نسبت به حکومت سلطنتی پهلوی جبران کنند، میتوان از شهبانو فرح درخواست کرد که در این دور دوازدهساله سمت نایبالسلطنه را بپذیرد. ما ملت اما آدابی خواهیم آفرید که برای تمامی دورانهای پادشاهی بعدی نقشآفرین باشند. بهطور مثال پادشاه تاجی خواهد داشت با دوازده کنگره به نیت دوازدهسال حکومتش. در این تاج باید انواع سنگهای قیمتی و بیارزش، ازجمله سنگ بیابان جاسازی شده باشد، اما چون ساختن چنین تاجی در هر دور حکومتی بسیار هزینهزا خواهد بود. بنابراین یکبار برای همیشه یک تاج ساخته خواهد شد، اما چون اندازهی سر پادشاهان با هم متفاوت است و آنها زن یا مرد خواهند بود. در نتیجه تاجی ساخته خواهد شد بسیار بزرگتر از سر یک انسان.
تاجی که بزرگی و گسترهی آن نشانهای از این معنا باشد که بر سر تمامی مردم ایران قرار دارد. این تاج بزرگ که مثلا میتواند یک متر یا نسبتی رمزی از یک عدد مقدس قطر آن باشد در تالاری که برای انجام این کار ساخته شده و یا وجود دارد (مثلاً کاخ گستان) از سقف آویزان خواهد بود. هر پادشاه هنگامی که برگزیده میشود در زیر این تاج بر تخت خواهد نشست. روشن است که پادشاه ابزارهای رمزی دیگری نیز خواهد داشت که بعدها میتوان دربارهی آنها تصمیم گرفت.
اکنون پادشاه کوچک ما آرام آرام بزرگ خواهد شد. ما در فاصلهی این دوازده سال مشکل مسکن، مدرسه و دانشگاه را برای همیشه حل خواهیم کرد. اینک دوازدهسال به پایان رسیده است. پادشاه ما در سن ورود به دانشگاه است. در اینجا از یک سال پیش از آن گفتمان در خواهد گرفت که برای دور بعدی، پادشاه چه شایستگیهایی باید داشته باشد. ممکن است ما به این نتیجه برسیم که پادشاه بعدی باید حامل علوم و دانشها باشد. بنابراین بعید نخواهد بود اگر ما یک فیزیکدان یا ستارهشناس و یا صاحب اندیشهی دیگری را برای دور بعدی دوازده سال بربگزینیم. چنین است که در دور بعدی هدف های دیگری در مد نظر ما قرار خواهد گرفت. مثلا تولید باران ساختگی و کوچک کردن شهرهای بسیار بزرگ که مایهی شر و فسادند و رشد دادن شهرهای کوچک و به تناسب.
ممکن است بپرسید نظام جمهوری چه عیبی دارد که باید نظام شاهنشاهی را بربگزینیم. عرض میکنم که در مفهوم نظام شاهنشاهی حالتی از «اشرافیت» وجود دارد. جهان از کمبود حالت اشرافیت رنج میبرد. «اشرافیت» یعنی انسانی که به کارش «اشراف» دارد. ما باید در کوششی دست جمعی و همگانی همه را به سوی حالت اشرافیت متکی به کار راهبر شویم. باید یکبار و برای همیشه روشن شود که هرکس هرکاری که میکند در وهلهی اول انسان شریفی است و خود یک اشراف است. ما هیچ کاری را نمی توانیم از مجموعهی کارها حذف کنیم، اما میتوانیم به قامت تمامی کارها پیراهنی اشرافی بدوزیم. درک این معنا بسیار سخت است و من مطمئن هستم که بسیار سخت در ذهن مردم جا خواهد افتاد، اما این کار شدنی است.
جامعهی عاقل و بخرد هرگز هیچ ارزشی را دور نمیاندازد. ما نیز حق نداریم ارزشی را به دور بیندازیم، بلکه از هر ارزشی میتوانیم تعریفی نوین به دست دهیم.
در مجتمعی که من زندگی میکنم سیاهپوستان بسیار زیادی وجود دارند. تقریباً 70 درصد ساکنان این مجتمع سیاهان هستند و چون این آپارتمانها ارزان هستند تقریباً تمامی این سیاهان از فقیرترین قشرهای سیاهان هستند. در درازای ماه فوریه که ماه تولد چند شخصیت مهم سیاهپوست و در عین حال ماه تولد جورج واشینگتن و ابراهام لینکلن، آزادکنندهی سیاهان است، در تالار اجتماعات این مجتمع جشنهای زیادی برپا میشود. امشب من نیز در یکی از این جشنهای مهم شرکت کردم. برخی از این سیاهان سخنرانیهایی تهیه کرده بودند. من ابداً اطلاع نداشتم که بسیاری از سیاهان مخترع و مبتکر بودهاند. نام تمام آنها و اختراعاتشان به گوش ما رسید و سپس بخشهایی از کتاب مقدس خوانده شد. در یکی از این بخشها از یک پادشاه عادل سخن میگویند. سخنور ادعا کرد که این پادشاه عادل همانند رئیسجمهور اوباما است که در حقیقت اوباما خود یک پادشاه است. «او شاه اوباماست».
من تکان خوردم. در آن لحظه من نیز داشتم خود را برای نوشتن این برنامه آماده میکردم و متوجه شدم که در ذهن این سیاهان فقیر مجتمع ما اوباما نه یک رئیس جمهور، بلکه یک پادشاه است. او برای این انسانها یک شخصیت چهارساله یا هشت ساله نیست، بلکه مردی برای تمام فصول است. چنین است که ناگهان متوجه شدم اگر از نظام شاهنشاهی گزینشی خوشم میآید علتش این است که باور دارم یک نماد درست و ایستا و مستقر میتواند در همهی مردم ایجاد احساس تعادل و آرامش کند.
صمیمانه از شما میخواهم در این مقطع حساس که همهچیز دارد درهم و برهم میشود وارد این گفتمان شوید. نظر خود را با صراحت در این مورد بنویسید. اکنون که شاه نداریم چه احساسی دربارهی واژهی شاه دارید؟ آیا ما اجازه داریم از این مفهوم اعادهی حیثیت کنیم؟ و بالاخره گرچه در برنامهای قبلاً نوشته بودم، اما نقش- واژهی شاه در چین باستان به صورت سه خط افقی نوشته میشد که یک خط عمودی از وسط آنها عبور کرده بود. خط پایینی نمایندهی زمین و خط میانی انسان و خط بالایی آسمان بود. خط عمودی نمایندهی نیروی رهبری و در معنای تائوئی به معنای هارمونی و سازگاری است. این یعنی شاه، که در این معنا، هر انسانی بالقوه یک شاه است.
